رقص در اکثر فرهنگها جایگاه ویژهای داشته است. مردم در گروههایی گرد هم میآمدند، با صداهای ریتمیک طبلها و فلوتها، ارگها و گیتارها، سرودها و فریادها غرق میشدند و دستها و پاهایشان را به شیوههای پیچیده و دیوانهوار تکان میدادند و خودشان را در حیرت رقص گم میکردند. بیجهت نبود که نیچه، شخصیتی دردناک منزوی در زندگی روزمره، اعلام کرد: «فقط به خدایی ایمان میآورم که بتواند برقصَد» (نظری که در کنار اعلام قاطعانهی دیگرش قرار میگیرد: «بدون موسیقی، زندگی اشتباه است.»)