یکی از عجیب‌ترین ویژگی‌های تنفر از خود این است که ممکن است بخش اعظم زندگی ما را تحت‌الشعاع قرار دهد بدون این که متوجه آن شویم. حتی با وجود ویرانی‌ای که این نفرت در جنبه‌های مختلف روانی و فرصت‌های زندگی ما به بار می‌آورد، ممکن است اصلاً از کم‌علاقگی خود نسبت به خویشتن آگاه نباشیم.

این بدگمانی درونی ما اغلب به صورت تشخیص‌ داده نشده باقی می‌ماند. ما از عمق رنج خود ناشی از نفرت ذاتی، و چگونگی تبدیل شدنِ پرسشگری اولیه (شاید حتی محرک) از خود به حملات بی‌امان به تمام وجود و کارهایمان غافلیم. تناقض اینجاست که همزمان هم از خودمان ناراضی باشیم و هم از این ناراحتی بی‌خبر.

برای اینکه بفهمیم با چه چیزی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، باید به ارزیابی حس خود نسبت به خویشتن بپردازیم. برای این کار می‌توانیم از آن ابزار روانشناختی ساده اما کارآمد، یعنی پرسشنامه، استفاده کنیم. در پرسشنامه‌ی زیر، میزان موافقت خود را با جملات مطرح‌شده در مقیاس ۱ تا ۱۰ (۱: به هیچ وجه، ۱۰: کاملاً) مشخص کنید:

  1. اگر مردم حقیقتاً مرا می‌شناختند، وحشت‌زده می‌شدند.
  2. درونم نفرت‌انگیز است.
  3. اغلب تحملِ بودن در پوست خودم را ندارم.
  4. من منزجرکننده‌ام.
  5. شرم‌آورم.
  6. ضعیف هستم.
  7. دیگران حق دارند از من متنفر باشند و به من آسیب بزنند.
  8. با توجه به کسی که هستم، وقوع اتفاقات وحشتناک برایم فقط یک مسأله زمان است.
  9. از نظر جنسی منزجرکننده‌ام.
  10. از نظر ظاهری دافعه‌کننده هستم.
  11. بخشش‌ناپذیرم.
  12. هدف به ‌حقِ تمسخر هستم.
  13. شکست خوردنِ من قطعی است.
  14. استحقاق همدردی زیادی را ندارم.
  15. احتمالاً مردم با دیدن من در خیابان احساس حقارت می‌کنند.
  16. در تمام طول زندگی‌ام بد رفتار کرده‌ام.
  17. مشکلی اساسی در وجودِ من هست.

نیازی به محاسبات پیچیده برای رسیدن به یک تصویر کلی سریع نیست. برخی از ما در پاسخ به تقریباً همه سوالات، به سراغ گزینه‌های بالاتر (نزدیک به ۱۰) می‌رویم؛ برخی دیگر اما از کل تمرین گیج می‌شوند. بدیهی است که این پرسشنامه برای گروه دوم کاربردی ندارد.

اگر پاسخ‌های ما عمدتا اعداد بالا باشند، ممکن است به این نتیجه‌ی قدرتمند اما اشتباه برسیم که آدم‌های وحشتناکی هستیم. واقعیت اما کم‌تر نکوهش‌کننده و بسیار نجات‌بخش است: ما اصلاً آدم‌های وحشتناکی نیستیم؛ بلکه به شدت بیمار هستیم. پرسشنامه در مورد یک بیماری به ما اطلاعات می‌دهد، نه در مورد گذشته‌ی ما، نه آنچه استحقاقش را داریم و نه اینکه واقعاً چه کسی هستیم. شدت بالای پاسخ‌ها باید زنگ خطری باشد که نشان‌دهنده‌ی مشکلی بسیار فراتر از هر چیزی است که هر انسانی سزاوار تحمل آن است.

ما ذاتاً شرور نیستیم، بلکه در چنگال بیماری بی‌رحمانه‌ای گرفتار شده‌ایم که به طور سیستماتیک هرگونه اعتماد به نفس و مهربانی نسبت به خود را در ما از بین می‌برد. ما با خودمان با خشونت و بی‌رحمی‌ای رفتار می‌کنیم که حتی به فکر اعمال آن بر بدترین دشمنانمان هم نمی‌افتیم. به نوعی، به جایی رسیده‌ایم که با فردی که باید تا آخر عمر همراهمان باشد (خودمان) با بی‌تفاوتی و نفرتی بی‌نظیر رفتار کنیم.

زمان آن فرا رسیده که با رنج خود کنار بیاییم و توهم و پستیِ تنفر از خود را رد کنیم.