بودیسم تمام نشانههای یک فلسفه نماماً بدبینانه را از خود نشان میدهد و در واقع فرصتهای کمی را برای یادآوری این نکته به ما که زندگی رنجآور است از دست میدهد؛ یادآوری این نکته که ناامیدی بر آن حاکم است و سرنوشت ما این است که شاهد نابودی تمام امیدها و آرزوهایمان در گذر زمان باشیم.
بنابراین در نظرمان فرقه بودای، منتسب یک راهب چینی که در قرن دهم به یک شخصیت مقدس در آیین بودا تبدیل شد و اغلب در مجسمهها و دیوارآویهها به نمایش گذاشته میشود و به خاطر خندهها، تیز هوشی و بزرگیاش شناخته تجلیل میشود، کمی متناقض به نظر میرسد. بودای در نگارهها در حالی تصویر میشود که سرش را به عقب انداخته و به گرمی میخندد؛ اما این فرد طناز در این آیین نوحه و اندوه چه میکند؟ با توجه به آنچه بودیسم درباره چشمانداز زندگی زمینیمان به ما میگوید چرا باید بخواهیم بخندیم ؟
این تناقض اما فقط در سطح است. در اصل بودیسم میخواهد ما را از تظاهرها، از خود راضی بودن و کمالگرایی نابجامان رها کند؛ پس اگر اهداف این دین چنین مواردی هستند، پس هیچ دلیل منطقی وجود ندارد این اهداف از طریق مجموعهای از شوخطلبیها، دقیقاً به همان اندازه که از طریق سوگواری بر سر یک جنازه، محقق نشود.
بودیسم به درستی فهمید که طنازی بیشتر نتیجه هدایت شدن با ذوق و انرژی خاص به سوی شکاف همهجانبه بین امیدهای خودمان و واقعیت موجود است. ما می خندیم نه به این دلیل که چیزها شادیآور هستند، بلکه دقیقاً به این دلیل که فهمیدهایم که واقعیات بسیار غمگین و غیرقابل اصلاح هستند. خنده ما نشاندهنده رهایی از تنش در شرایط وحشتناک بودن همه چیزها است.
ممکن است به جوکی که به ما میگوید رفتن به تعطیلات به ما «این شانس را میدهد که در جای دیگری با آب و هوای بهتر ناراضی باشیم...» یا جوکی که ازدواج را بهعنوان نهادی معرفی میکند که سخاوتمندانه یک فرد بسیار خاص را برای سرزنش کردن به ما معرفی میکند و پیوند میدهد، بهشدت بخندیم. یا از اینکه بشنویم نوجوانی مرحلهای است که طبیعت با مهربانی طراحی کرده تا اطمینان حاصل کند که فرزندانمان به زودی خانه را ترک خواهند کرد، خیلی ناراحت نشویم. خنده یک اسپاسم غیرارادی است که بهواسطه ارزیابی ماهرانه از بدبختی اساسی وجود ایجاد میشود.
نکته مهم این است که ما تمایل داریم در جمع بخندیم. طنز یک فعالیت اجتماعی است. در شرایط طنازی به حقایق تاریکی که به تنهایی به آن فکر کرده بودیم، فرصتی برای به اشتراک گذاشتن بین دوستان داده میشود. این که همه با هم می خندیم، دلیلی بر این است که هر چیزی هم که باشد در واقع تنها نیستیم. ما انسانهای رنجدیدهای هستیم که با منابع مشابهی از ناامیدی و اندوه روبرو هستیم. معلوم میشود سرنوشت ناخوشایندی نصیب ما نشده است. معلوم میشود که دیگران نیز همه در مورد شغل، ازدواج، پیری، پول و فرزندان گریه میکنند و بنابراین میخندند.
غرب سکولار به طور سنتی طنز را به حوزه «سرگرمی» تنزل داده است. حوزهای که «فقط» برای خنده است. اما بودیسم جاهطلبتر از این بوده است. فهمیده شد که تلاش برای برانگیختن خنده میتواند مؤثرترین وسیله برای ترغیب افراد به مقابله با درد و انزوای خود باشد. این انحراف از چیزهای به اصطلاح جدی نیست، این برازندهترین و مهربانانهترین روشی است که به ما کمک میکند تا مسائل جدی را بشناسیم و با آنها به صلح برسیم.
دیدگاه خود را بنویسید