برای هندوها، راه خروج از تردمیل هستی ابدی، قبل از هر چیز بر نوعی از تیزبینی فکری متکی است. ما دیگر بازیچه «سامسارا» نخواهیم بود و متوجه میشویم علیرغم بسیاری از ظواهر متناقضنما، هر چقدر هم که این ایده پارادوکسیکال یا پوچ به نظر برسد، به آرامشبخش معروف نیستی، «برهمن»، میپیوندیم و با گیتی در یک حقیقت واحد اجین میشویم.
هرچند که ما از کودکی عادت کردهایم خلاف این فکر کنیم. به نظرمان بدیهی است که ما یک جور چیز هستیم و درخت آن طرف، ابرهای آسمان، میمون روی درخت و رودخانهای که راهش را به دریا باز میکند به دستههای کاملاً متفاوتی تعلق دارند. با این حال هندوئیسم اصرار دارد که اعتقاد ما به تفاوت در نهایت به قلمرو «مایا» یا توهم تعلق دارد. اگر عمیقتر به ماهیت چیزها بنگریم، از طریق آموزش و تمرینهای معنوی، میتوانیم وحدت چشمگیر همه عناصر را کشف کنیم. برخلاف آنچه ظواهر دلالت میکنند، هر چیزی که میتوانیم در اطراف خود ببینیم و تجربه کنیم متعلق به نیروی واحد زندگی هستند؛ برگهایی که روی درخت باز میشکوفند، کودکانی که در مدرسه خواندن را یاد میگیرند، کرم خاکیهایی که در دل خاک تونل حفر میکنند، گدازههایی که از آتشفشانها بیرون میزنند و شکل حباب میگیرند، همه و همه متعلق به یک قدرت واحدند که تنها تعصبات خودخواهانه ما تاکنون مانع از آن شده است که آن را بهعنوان یک کل واحد بپذیریم.
هندوئیسم به ما میگوید که بیشتر دردمان از تاکید و حساب کردن بیش از حد به تفاوت بین خودمان و بقیه جهان ناشی میشود. ما بیش از حد به اینکه چه کسی پول یا احترام بیشتری نسبت به ما دارد، توجه می کنیم و دائماً از سوی افراد و اتفاقاتی که به نظر نمیرسد به احساس منحصر به فرد بودنمان احترام بگذارند، تحقیر میشویم.
اما در فرآیندی که به عنوان «موکشا» یا رهایی شناخته میشود، میتوانیم پرده توهمی را که ما را از جهان جدا میکند و میتواند پیوندمان با کلیت کیهانی را از نظر پنهان دارد، کنار بزنیم. دیگر اهمیتی ندارد که دقیقاً کارمان را در چه نقطهای به پایان میرسانیم و دیگران از کجا شروع میکنند. همه چیز به همان کل تعلق دارد که ما به اشتباه و بیجهت آن را به قطعات ناهمگن تقسیم کردهایم. در این وضعیت کمتر دلیلی برای تقلای تصاحب مادیات، پف کرده بودن، مغرور شدن یا تلخ کام شدن وجود دارد. ما میتوانیم با بیتفاوتی آرام سیر زندگی خود و طراف خود را بررسی کنیم. ما میتوانیم ایدۀ خوشبختی بهواسطۀ تحمیل ارادهی خود بر جهان اطراف را کنار بگذاریم و با دلسوزی و آرامش هر چه را که سرنوشت به ما میدهد، بپذیریم. اینگونه ما میتوانیم از "paripurna-brahmanubhava"، تجربه یگانگی با «برهمن»، یعنی اصل و ذات همۀ چیزها، لذت ببریم.
طلوع در کنار رودخانه یامونا، فاضل شیخ، هند، 2003
به محض اینکه اینگونه منیت خود را رها کنیم، در حالی که ممکن است تنها چند سال دیگر برای زندگی در پیش داشته باشیم، میتوانیم مطمئن باشیم که در نهایت نیازی به بازگشت نخواهیم داشت. تولد مجدد مستمر سرنوشت کسانی است که خیلی محکم به خودشان میچسبند. در مقابل، آنهایی که تسلیم شدن را آموختهاند، میتوانند در زمان مرگ خود با کیهان ادغام شوند و دیگر هرگز نیازی به رنج بردن از پستیهای زندگی فردی نخواهند داشت.
دیدگاه خود را بنویسید