دو مورد از عجیب ترین اما قدرتمندترین مفاهیم در روانشناسی سادیسم و مازوخیسم هستند. چرا به نظر می رسد که ما از تحمیل رنج لذت می بریم یا عجیب تر از آن، از تحمل آن رضایت داریم؟، ...
یکی از عجیبترین و وسوسهانگیزترین ایدهها در رواندرمانی، «اجبار تکرار» است. این به ما میگوید که در نتیجه آسیبهای خاص که به درستی درک نشده و انتخاب نشدهاند، مایل خواهیم بود که خود را دوباره به آن بازگردانیم. و در واقع بازآفرینی موقعیتهای دشوار گذشته که با نیازهای عاطفی ما در زمان حال مغایرت دارد…”
ما تمایل داریم که به برنامه A بسیار وابسته شویم. ما ازدواج می کنیم، به خانه ای نزدیک پارک نقل مکان می کنیم، در خدمات مالی کار می کنیم، به امور بشردوستانه می پردازیم و سپس در کلبه ای در کنار دریا نقاشی می کنیم و از نوه هایمان مراقبت می کنیم. یا تبدیل به یک بازیگر مشهور می شویم، در مجموعه ای از درام های متفکرانه درباره زندگی درونی بازی می کنیم و به مرور زمان به سمت تولید یا، شاید، مربیگری می رویم.
بسیاری از دلایلی که ما خیلی زود تسلیم می شویم، ناامید می شویم و پروژه های خود را رها می کنیم، به این دلیل نیست که کارها فی نفسه سخت هستند، بلکه به این دلیل است که سخت تر - بسیار سخت تر - از آن چیزی است که قبلاً انتظارش را داشتیم. لزوماً دشواری نیست که ما را غرق می کند. این تصورات بدی است در مورد آنچه که یک وظیفه نجیب باید به طور مشروع مطالبه کند.
برای کسانی که مستعد استرس و از دست دادن اعصاب خود هستند، مردم یوروبا در غرب آفریقا می توانند یک درمان متمایز ارائه دهند: یک نگرش غیرقابل انکار به نام "itutu".
نارسیسیسم یکی از مفاهیمی است که در زمان ما بیشترین سوءتفاهم را به دنبال دارد. ما به طور چشمگیری با نارسیست بد آشنا هستیم - فردی که خودرایی بیش از حد او را از همدیگری یا مهربانی محروم میکند - به حدی که در خطر هستیم که نقش محوری که نارسیسیسم در توسعه هر انسان سالمی باید ایفا کند، را از دست بدهیم.
متأسفانه ما با فیلمنامه هایی که در ذهنمان است دور دنیا می گردیم. به این معنا که مجموعهای از انتظارات در مورد چگونگی وقوع رویدادها و بهترین واکنش ما به آنها. اینها چیزهای زیادی درباره گذشته ما به ما می گویند، اما فاجعه این است که، غافل از وجود آنها، به آنها اجازه دادیم آینده ما را تعیین کنند.
یکی از عجیبترین ایدههای روانشناسی این است که تروما ممکن است به «بدن» ختم شود. در خود فیزیکی ما؟ آیا یک کلیه می تواند غم و اندوه را به یاد بیاورد؟ آیا مچ دست یا استخوان ران می تواند خاطره والدین تنبیهی یا طلاق دردناک را حفظ کند؟
ما معتقدیم که در هر مرحله اصالت داریم، در حالی که در واقع معمولاً در حال تمرین الگوهای تقریباً یکسانی در انتخاب ها و رفتارهایمان هستیم.عجیب به نظر می رسد که بگوییم ممکن است در یک داستان حبس شده باشیم. این عبارت کنجکاو چه معنایی می تواند داشته باشد؟
در تاریخ رسانهها گاهاً اتفاق افتاده است که یک هیولای واقعی پیدا شده است: شاید در دفتر رئیس جمهور، یا در یک لشکر ارتش یا یک زیرزمین حومه شهر. از چنین اکتشافات خارقالعاده و لرزهای، که ممکن است تعدادشان در هر قرن بیش از انگشتان یک دست نباشد، یک باور عمومی در هر سازمان رسانهای و در ذهن آخرین روزنامهنگار مشتاق جا افتاده است: هیولاها در همه جا وجود دارند، در ادارات، خانهها، سالنهای ورزشی، برجهای کنترل فرودگاه، سالنهای عمل و اتاقهای کابینت.
نقش شگفتانگیز ویروسها، آیا ضربههای مغزی میتوانند به مغز آسیبهای جبرانناپذیری وارد کنند؟ ارتباط بین آسیبهای مغزی و بیماری آلزایمر و راههای کاهش خطر.
علم بدون تجربه انسانی کامل نیست. این مقاله نگاهی نو به رابطه علم و انسان دارد. تجربه انسانی باید در علم لحاظ شود. نویسندگان یک بیانیه جدید استدلال میکنند که چرا.
چگونه دوستی با متفکران دیرین میتواند به ما در زندگی بهتر یاری رساند. کاوشی در اندیشههای منسیوس، فیلسوف دوران باستان، و ارتباط آنها با چالشهای زندگی مدرن. درسهایی از خوبی انسان، آرمانگرایی و رسیدن به کمال در دنیایی پرآشوب.