بایگانی نوشته‌ها

درمان بدنی (بادی تراپی)

درمان بدنی (بادی تراپی) با یک برداشت اساسی و بسیار قانع کننده آغاز می‌شود: مشکلات عاطفی ما نه تنها در ذهن ما آشکار می‌شوند، بلکه منطقاً انتظار می‌رود در بدن ما نیز تجلی پیدا کنند. ناراحتی و روان‌رنجوری‌های ما در نحوه نشستن و نفس کشیدن، نحوه نگه داشتن شانه‌ها، الگوهای خواب، فرآیندهای گوارشی، نگرش به ورزش و روش‌های مراقبت از پوست ما طنین‌انداز خواهند داشت.

ترس، تحمل و آرامش

آنچه باعث می‌شود برای ما، افراد مضطرب، مسائل بسیار دشوار شود، این است که قادر به حفظ تمایز بین آنچه به طور عینی سزاوار وحشت است و آنچه به طور خودکار و بدون فکر وحشت را برمی‌انگیزد، نیستیم. پرسش آرامش‌بخشِ اصیل - «آیا واقعاً در اینجا چیزی برای ترسیدن وجود دارد؟» - حتی نمی‌تواند وارد ذهن شود: هیچ حسی وجود ندارد که واکنش خوش‌خیمی حتی ممکن باشد.

ژورنال‌نویسی: ابزاری درمانی برای خودکاوی و پردازش عاطفی

ژورنال‌نویسی، که به معنای نوشتن در یک دفتر خاطرات یا گزارش شخصی است، فواید درمانی متعددی را ارائه می‌دهد. ضمیر ناخودآگاه ممکن است برخی ایده‌ها را، هرچند در نهایت در بلندمدت مفید باشند، به عنوان تهدیدی برای وضعیت ذهنی تثبیت‌شده درک کند. برای حفظ حس تعادل، ذهن ممکن است بی‌رحمانه این ایده‌ها را سرکوب کند و به طور موثر باعث شود که "فراموش شوند." با این حال، یک ژورنال فضایی امن برای رویارویی با این سوالات مهم و تحریک خودمان برای یافتن پاسخ‌هایی که مسیر زندگی ما را شکل می‌دهد، فراهم می‌کند.

درس‌های جبران‌کننده

روشی برای درک وضعیت بسیاری از ما که از علائم روانشناختی آزاردهنده‌ای نظیر عزت نفس پایین، حملات پانیک و افسردگی رنج می‌بریم، این است که بگوییم قربانیان "آموزش هیجانی ناکامل" هستیم. درس‌های ویژه‌ای درباره‌ی سلامت روان، امید یا خوددوستی وجود داشت که از ما دریغ شده و به طرز تلخی آن‌ها را از دست داده‌ایم. فقدان این آموزه‌هاست که مشکلات کنونی ما را توضیح می‌دهد.

محدودیت‌های ادراک

اگرچه حواس ما عمدتاً تصویری بسیار دقیق از آنچه در اطرافمان می‌گذرد به ما ارائه می‌دهند، اما در برخی موقعیت‌های جالب، شاهد شکاف بین واقعیت و برداشت‌های ذهنی خود از آن هستیم؛ موقعیت‌هایی که حواس ما به شیوه‌ای ظریف ما را گمراه می‌کنند.

به یاد آوردن گریستن

کودکان زمانی که با آن‌ها با مهربانی رفتار می‌شود، به راحتی اشک می‌ریزند. آن‌ها می‌دانند که موجودات بسیار کوچکی در دنیایی خشن و غیرقابل پیش‌بینی هستند. نمی‌توانند بر بسیاری از اتفاقات پیرامون خود کنترل داشته باشند، قدرت درکشان محدود است و چیزهای زیادی وجود دارد که باعث ناراحتی، اندوه و سردرگمی‌شان شود. پس چرا ما، به طور منظم، گاهی فقط برای چند لحظه، با سُرو صداهای [گریه]‌ای عمیقا شفابخش در برابر وسعت غمِ بودن فرو نپاشیم؟

به یاد آوردن رقصیدن

رقص در اکثر فرهنگ‌ها جایگاه ویژه‌ای داشته است. مردم در گروه‌هایی گرد هم می‌آمدند، با صداهای ریتمیک طبل‌ها و فلوت‌ها، ارگ‌ها و گیتارها، سرودها و فریادها غرق می‌شدند و دست‌ها و پاهایشان را به شیوه‌های پیچیده و دیوانه‌وار تکان می‌دادند و خودشان را در حیرت رقص گم می‌کردند. بی‌جهت نبود که نیچه، شخصیتی دردناک منزوی در زندگی روزمره، اعلام کرد: «فقط به خدایی ایمان می‌آورم که بتواند برقصَد» (نظری که در کنار اعلام قاطعانه‌ی دیگرش قرار می‌گیرد: «بدون موسیقی، زندگی اشتباه است.»)

به یاد آوردن احساس کردن

زندگی معمولی اغلب برای پردازش مناسب اکثر تجربیات ما، بسیار سریع می‌گذرد. در یک گفتگوی پنج دقیقه‌ای با یک همکار، به اندازه‌ای محتوا وجود دارد که بتواند ساعت‌ها تأمل را به همراه داشته باشد؛ می‌توانیم رمانی به ضخامت سیصد صفحه در مورد نیم ساعت درون ذهن خود بنویسیم. بیشتر اوقات، حتی نمی‌توانیم با احساساتی که از ما عبور می‌کنند، کنار بیاییم؛ فرصتی برای توجه به بیش از کسری از آنچه تجربه کرده‌ایم، نداریم.

به یاد آوردن فریاد زدن

اینکه صرف نظر از تصویری که گروهی عصبانی و پر سر و صدا در جامعه ایجاد می‌کنند، مشکل بسیار رایج‌تر، هرچند (به طور طبیعی) نامرئی، تمایل متضاد، ناتوانی گسترده در عصبانی شدن، عدم توانایی طرح درست و مؤثر شکایت، فرو خوردن خفه‌کننده‌ی سرخوردگی است – و تلخی، «بیرون‌ریزی» پنهانی و افسردگی خفیفی که از عدم اجازه دادن به هر یک از غم‌هایمان برای یافتن بیان درست ناشی می‌شود. به ازای هر کسی که بیش از حد بلند فریاد می‌زند، حداقل بیست نفر وجود دارند که به ناحق صدای خود را از دست داده‌اند.

سرمقاله

هیولاهای رسانه ای

هیولاهای رسانه ای

مدرسه زندگی

در تاریخ رسانه‌ها گاهاً اتفاق افتاده است که یک هیولای واقعی پیدا شده است: شاید در دفتر رئیس جمهور، یا در یک لشکر ارتش یا یک زیرزمین حومه شهر. از چنین اکتشافات خارق‌العاده و لرزه‌ای، که ممکن است تعدادشان در هر قرن بیش از انگشتان یک دست نباشد، یک باور عمومی در هر سازمان رسانه‌ای و در ذهن آخرین روزنامه‌نگار مشتاق جا افتاده است: هیولاها در همه جا وجود دارند، در ادارات، خانه‌ها، سالن‌های ورزشی، برج‌های کنترل فرودگاه، سالن‌های عمل و اتاق‌های کابینت.
جدیدترین نوشته‌ها

چرا پروژه‌های دولتی شکست می‌خورند: تحلیل رفتاری

چگونه دولت‌ها می‌توانند با غلبه بر تعصبات شناختی، پروژه‌های موثرتر و موفق‌تری را اجرا کنند؟

پیچیدگیِ هوش مصنوعی: قصیده ای برای رابطه‌ی انسان و ماشین

با بررسی تجربیات شخصی و تحلیل‌های متعادل، به بررسی تأثیر واقعی هوش مصنوعی در دنیای واقعی می‌پردازیم. این مقاله به بررسی کاربردها و محدودیت‌های عملی ChatGPT می‌پردازد و به شما کمک می‌کند تا با اعتماد به نفس و احتیاط در چشم‌انداز هوش مصنوعی حرکت کنید.

راز ماشین آبی، ربات‌ها و ذهن ما

یادتان می‌آید وقتی کودکی می‌کردید و یک ماشین آبی خیلی خاص برای خودتان انتخاب می‌کردید؟ شاید فکر می‌کردید این ماشین تنها ماشین آبی دنیاست. اما بعد از آن، انگار همه جا ماشین آبی می‌دیدید. این پدیده جالب، نشان می‌دهد که ذهن ما چطور کار می‌کند. وقتی به چیزی توجه می‌کنیم، آن را برجسته‌تر می‌بینیم. این مقاله به شما کمک می‌کند تا بفهمید چرا ذهن ما گاهی اوقات مثل یک ربات جستجوگر عمل می‌کند و چگونه ادراک ما از واقعیت شکل می‌گیرد.