در واقع باید بر اساس حقیقتی پایهای و غیرقابل نقض فکر کنییم، اینکه دیگران به خاطر دردِ خودشان ناخوشایند رفتار میکنند. تنها دلیلی که آنها به ما آزار رساندهاند این است که - در اعماق وجودشان - خودشان آسیب دیدهاند.
خود کودک، با طبیعت و نیازهای منحصر به فردش، با آرزوهای خاص خود برای تحقق بخشیدن، معمولاً آخرین چیزی بود که کسی به آن فکر میکرد. وقتی کودک از راه میرسید، اغلب با کمی بهتر از یک حیوان با او رفتار میشد؛ احتمال زیادی وجود داشت که جوان بمیرد و تا زمانی که ثابت نمیکرد زنده میماند، نادیده گرفته میشد – و مجبور بود به جای کاوش و پرسشوگو، اطاعت کند و گوش دهد.
بهراحتی میتوان تصور کرد که ما – چه در ذات و چه در نگرشمان – محکم هستیم، مانند سنگ، چوب یا (بهصورت استعاری) کلمات یا معادلات جبری. و سپس، با گذشت زمان، تمایل داریم با واقعیت آزاردهندهتر و عجیبتری روبرو شویم: حقیقت آن است که ما بهطور قابلتوجهی از آب ساخته شدهایم.
سنت تفکری را ترویج کرده است که شب عروسی باید پر از روابط جنسی پرهیجان باشد. این اتفاق ممکن است رخ دهد، اما دلایل زیادی وجود دارد که احتمالاً پس از درام عروسی و یک مهمانی طولانی، این اتفاق رخ ندهد، و یکی از دلایل اصلی آن این است که انتظارات سختگیرانه، به شدت با احساسات جنسی بیگانه است.
هنر اعتماد به نفس: مهارتی قابل یادگیری فهمیدن اینکه چه تعداد از دستاوردهای بزرگ نه به دلیل استعداد فوق العاده یا دانش فنی، بلکه صرفاً به خاطر آن نیروی عجیب و غریب درونی به نام اعتماد به نفس به دست آمدهاند، میتواند کمی مایوسکننده باشد.
بسیاری از ما به سختی میتوانیم معنای ازدواج را درک کنیم. معایب آن آشکار و واضح است. ازدواج یک ساختار حقوقی دولتی است که اساساً به مسائل مالکیت، فرزند و حقوق بازنشستگی مرتبط است. این ساختار هدفش محدود کردن و کنترل احساسات دو نفر نسبت به یکدیگر در طول پنجاه سال یا بیشتر است. این چارچوبی سرد، غیر مفید، گران و بیگانه از عاطفه را بر چیزی که همیشه یک مسئله خصوصی قلبی خواهد بود، تحمیل میکند.
روح زمانهی ما کاملاً علیه تشریفات است. اگر یک خط فرضی روی تاریخ بکشیم، شاهد نزولی تدریجی از اواسط قرن هجدهم به بعد و شتابی فراوان در قرن بیستم خواهیم بود که از پروتکل، آداب معاشرت، نجابت و تمامی جنبههای مراسم رسمی به سمت رویکردی رها و غیررسمی گرایش پیدا کرده است.
حکمت یکی از باشکوهترین و عجیبترین کلماتی است که با آن روبرو میشویم، بهقدری بلندمرتبه که به نظر نمیرسد چیزی باشد که بتوانیم آگاهانه برای به دست آوردنش تلاش کنیم.
در تاریخ رسانهها گاهاً اتفاق افتاده است که یک هیولای واقعی پیدا شده است: شاید در دفتر رئیس جمهور، یا در یک لشکر ارتش یا یک زیرزمین حومه شهر. از چنین اکتشافات خارقالعاده و لرزهای، که ممکن است تعدادشان در هر قرن بیش از انگشتان یک دست نباشد، یک باور عمومی در هر سازمان رسانهای و در ذهن آخرین روزنامهنگار مشتاق جا افتاده است: هیولاها در همه جا وجود دارند، در ادارات، خانهها، سالنهای ورزشی، برجهای کنترل فرودگاه، سالنهای عمل و اتاقهای کابینت.
با بررسی تجربیات شخصی و تحلیلهای متعادل، به بررسی تأثیر واقعی هوش مصنوعی در دنیای واقعی میپردازیم. این مقاله به بررسی کاربردها و محدودیتهای عملی ChatGPT میپردازد و به شما کمک میکند تا با اعتماد به نفس و احتیاط در چشمانداز هوش مصنوعی حرکت کنید.
یادتان میآید وقتی کودکی میکردید و یک ماشین آبی خیلی خاص برای خودتان انتخاب میکردید؟ شاید فکر میکردید این ماشین تنها ماشین آبی دنیاست. اما بعد از آن، انگار همه جا ماشین آبی میدیدید. این پدیده جالب، نشان میدهد که ذهن ما چطور کار میکند. وقتی به چیزی توجه میکنیم، آن را برجستهتر میبینیم. این مقاله به شما کمک میکند تا بفهمید چرا ذهن ما گاهی اوقات مثل یک ربات جستجوگر عمل میکند و چگونه ادراک ما از واقعیت شکل میگیرد.