بخش زیادی از ناراحتی ناشی از حضور در جمع‌های اجتماعی ریشه در چیزی دارد که ممکن است به عنوان یک نگرانی سطح بالا به نظر برسد: نفرت از صحبت‌های سطحی. ما ممکن است از مهمانی‌ها وحشت داشته باشیم، زیرا می‌دانیم چقدر احتمال دارد در گفتگوهایی درباره هوا، پارکینگ، ترافیک یا برنامه‌های تعطیلات آینده گیر بیفتیم - در حالی که موضوعات عمیق‌تر و باارزش‌تری برای بحث وجود دارد: آینده بشریت، سرنوشت کشور، یا حالت غم‌انگیز قلبمان. ما از مهمانی‌ها دلخوریم زیرا آنها ایده‌آل جامعه و گفتگو را در حالی که ما را در گفتگوهای بی‌نتیجه و بی‌صداقت گرفتار می‌کنند، بالا می‌برند؛ و ما را تنهاتر از هر زمان دیگری در خانه خود می‌کنند.

اما شاید ما سوء تفاهم کرده‌ایم که صحبت‌های سطحی برای چه هدفی است، در دست‌های ما چه می‌تواند باشد و چگونه می‌توانیم به آرامی از گوشه‌های بی‌هوای آن خارج شویم. صحبت‌های سطحی به دلیل یک دلیل نجیب وجود دارد: برای جلوگیری از آسیب طراحی شده است. این به ما اطلاعات غنی‌ای می‌دهد تا بتوانیم به طور ایمن ذهنیت مخاطب خود را تشخیص دهیم - و بنابراین ارزیابی کنیم که چه موضوعات عمیق‌تر گفتگو را می‌توان با خیال راحت مطرح کرد. فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور، یک بار با تاریکی به ما یادآوری کرد که همیشه باید به یاد داشته باشیم که وقتی با افراد جدید ملاقات می‌کنیم، ممکن است تنها چند قدم با کسی فاصله داشته باشیم که می‌خواهد اسلحه بردارد و به زندگی خود پایان دهد. چند لحظه صحبت‌های سطحی می‌تواند به ما سیگنال‌هایی بدهد که برای شناخت طرف مقابل نیاز داریم؛ به ما زمان می‌دهد تا از بالا به صمیمیت نزدیک شویم قبل از اینکه تصمیم بگیریم کجا می‌خواهیم فرود بیاییم.

علاوه بر این، نفرت سرسختانه از صحبت‌های سطحی نادیده می‌گیرد که این خود موضوع نیست که عمق یک گفتگو را تعیین می‌کند. راه‌هایی برای صحبت کردن درباره مرگ وجود دارد که بی‌اهمیت هستند و راه‌هایی برای صحبت کردن درباره هوا وجود دارد که مهم به نظر می‌رسد. یک ذهن واقعاً عمیق می‌تواند به اندازه بازی یک کودک در معماهای فلسفی تمرین کند - و این یک تکبر تاسف‌بار است (اشتباه گرفتن برچسب بیرونی برای محتوا درونی) که موضوعی را صرفاً به این دلیل که هرگز در برنامه‌های درسی دانشگاهی مطرح نشده است، تخفیف دهیم.

ما باید الهام بگیریم از اینکه چگونه بسیاری از هنرمندان بزرگ کار خود را بر اساس چیزی که در اصل نسخه‌هایی از "صحبت‌های سطحی" بودند، بنا کرده‌اند. در اوایل دهه 1820، هنرمند انگلیسی، جان کانستابل، پنجاه مطالعه از ابرها بالای همپستد هیث در لندن نقاشی کرد و زیبایی و پیچیدگی خارق‌العاده‌ای را در درام هوایی همیشه در حال تغییر بالای سر خود یافت.

John Constable, Cloud Study, 1822

با همان ذهنیّت باز، در اواخر قرن نوزدهم، هنرمند فرانسوی، پل سزان، توجه زیادی به زیبایی متنوع سیب‌ها داشت و ده‌ها مطالعه از این تنقلات ساده را در کاسه‌ها و روی بوفه‌ها نقاشی کرد.

Paul Cezanne, Still Life with seven apples

بودیسم به ما می‌آموزد که برای کسانی که به اندازه کافی استعداد دیدن دارند، کل جهان را می‌توان در یک دانه شن یافت. ما نباید از یک تماس گاه به گاه برای دیدن بزرگ‌ترین موضوعات از طریق لنز صحبت‌های سطحی احساس توهین کنیم.

یک فرد ماهر در گفتگو اصرار نمی‌کند که شرایط جوی یا ترافیک یا اینکه یک نفر کجا در کنار دریا بوده است ذاتاً ارزش بحث ندارد. آن‌ها می‌دانند که احساس یک نفر در مورد یک بعدازظهر ابری ممکن است بزرگراهی به سمت روح آن‌ها باشد یا اینکه تجربیات آن‌ها در مورد پارکینگ ممکن است سرنخ‌هایی در مورد نگرش آن‌ها نسبت به اقتدار یا روابط آن‌ها با والدینشان ارائه دهد. آن‌ها از کار کردن با مواد فروتنانه دلزده نمی‌شوند؛ آن‌ها از هر چیزی که در دسترس است استفاده خواهند کرد.

ترس از صحبت‌های سطحی نشان‌دهنده نگرانی بسیار قابل درکی است که ریشه در تجربیات کودکی دارد: این نگرانی که ما قادر نخواهیم بود جریان یک گفتگو را به تنهایی تحت تأثیر قرار دهیم، اینکه قربانی وسواس یا کوچک‌بینی دیگران خواهیم شد - و اینکه گفتگو اساساً یک اتفاق طبیعی و ارگانیک است که برای ما رخ می‌دهد اما نمی‌توانیم آن را ایجاد کنیم؛ ممکن است در برخی مواقع بسیار جذاب و در برخی مواقع بسیار ناامیدکننده باشد؛ اما نتیجه به عهده ما نیست. ما ممکن است احساس کنیم که وقتی کسی چیزی می‌گوید، باید حتماً به روشی مشابه پاسخ دهیم: یک داستان در مورد یک تورنمنت گلف باید با دیگری دنبال شود؛ اگر کسی داستانی درباره سردرگمی رزرو در یک هتل دارد، دیگری باید با یک نتیجه مشابه وارد شود.

اما در واقع، ما اختیار گفتگو بسیار بیشتری از این داریم؛ تقریباً همیشه در توان ماست که سوالات عمیق‌تر یا شخصی‌تری مطرح کنیم. و می‌توانیم این کار را با اطمینان انجام دهیم که تعداد کمی از ما متعهد به ماندن روی سطح هستیم؛ ما فقط نمی‌دانیم چگونه به اعماق فرود بیاییم. فردی که در حال حاضر در مورد یک وعده غذایی هواپیما با طول غیرقابل توضیح صحبت می‌کند، به طور اجتناب‌ناپذیری در عشق ناامید شده است، دچار حملات ناامیدی شده است، سعی کرده است معنایی برای یک والدین مشکل پیدا کند، در مورد جهت خود گیج شده است - و در برخی سطوح، آرزو دارد که صحبت کردن در مورد کراکر پنیر را متوقف کند و محتویات قلب خود را به اشتراک بگذارد.

یک فرد با اعتماد به نفس در گفتگو از صحبت‌های سطحی و وابستگی ظاهراً محکم دیگران به آن نمی‌ترسد. آن‌ها می‌دانند که موضوعات جزئی فقط می‌توانند اولین قدم‌های قابل درک و هرگز توهین‌آمیز به سمت صداقت و صمیمیتی باشند که همه ما در قلب خود آرزویش را داریم.