این اتفاق، به نوعی، نمونهی بارز یک فاجعهی کوچک اجتماعی است. در میهمانیای هستیم، احاطه شده توسط آدمهای جالب که دوست داریم روی آنها تاثیر خوبی بگذاریم. دربارهی کارمان صحبت کردهایم یا رستورانی کوچک در ویتنام را توصیف کردهایم که اخیرا در آن ناهار خوردهایم. همه چیز خوب پیش میرود. اما قبلا تصمیم گرفتهایم آب گوجه بخوریم و حالا که میخواهیم چیزی به آدم کناریمان بگوییم، محتویات لیوان روی خودمان میریزیم.
همه با ترکیبی از تعجب، ترحم و شاید هم کمی تحقیر به ما نگاه میکنند. دیوانهوار سعی میکنیم خودمان را خشک کنیم، اما کاملا مشخص است که فایدهای ندارد. لکهی بزرگی از رنگ قرمز روی لباس آبی روشنمان پخش شده و هر کاری هم که بکنیم یا هر چیزی که بگوییم، فایدهای ندارد. هویت ما برای بقیهی شب و شاید هم در نظر این آدمها، برای همیشه خراب شده است. ما همان احمقی هستیم که شروع کرد به قصهگویی و آخرش شبیه به صحنهی جنایت شد. ما یک دلقکیم. مهمانی خیلی خوبی است، اما وقت خوابیدن است - و شاید هم وقت آن رسیده که دیگر هیچ وقت از خانه بیرون نرویم.
در چنین لحظات بالقوهی تحقیرآمیز، افراد اجتماعی با دو فکر تسلیبخش در هم تنیده مسلح میشوند، یکی دربارهی خودشان و دیگری دربارهی مردم به طور کلی. چیزی که به آنها کمک میکند آرام و خوشخلق بمانند این است که آنها مدتها پیش، در شرایطی کمتر دردناک و خیلی قبل از اینکه لیوان روی خودشان بریزد، پذیرفتهاند که احمق هستند. آنها الان احمق هستند، در گذشته احمق بودهاند و همیشه احمق خواهند بود. آنها احمقی هستند که نوشیدنی میریزند، حرف اشتباه میزنند، روی پلههای غیرمنتظره میخورند، کامپیوترشان را اشتباهی خاموش میکنند، کلید اتاق هتل را گم میکنند، در مورد تاریخ و مکانها اشتباه میکنند، مدت زمان سفر را دست کم میگیرند و سعی میکنند جوک بگویند اما خیلی زود لو میدهند. این بسیار آزاردهنده است، اما تعجبآور نیست و همچنین توهینی به خودشیفتگی دقیقاً ساخته شده یا حس عزت نفس بالا نیست. فرد خردمند واکنش خشمگین، آشفته و رنجیده فرد مغرور که به خاطر بیدقتی لحظهایاش پایین کشیده شده را ندارد - زیرا او هیچ توقعی از نجابت خودش نداشته است. لحظات احمقانه احساس بیعیب و نقص توانایی را خرد نمیکند؛ آنها فقط تأیید میکنند که آنها اساساً شکسته و ناقص هستند، فکری که آنها از ابتدا با آرامش و کمی شوخ طبعی با آن کنار آمدهاند. آب گوجه ریخته شده چیزی را به فرد خردمند یاد نمیدهد که نمیدانست، فقط طبیعت اساساً احمقانهای را تأیید میکند که او هرگز حتی برای یک ساعت از نظر دور نکرده است.
آنچه ضربه این ایده بالقوهی خشن را میگیرد و هرگونه بعد خودآزاری را از آن میزداید، این آگاهی است که - خوشبختانه - بقیهی مردم هم احمق هستند. حماقت فرد دست و پا چلفتی یک نفرین خاص نیست، بلکه ویژگی جهانیِ وضعیت انسانی است. فردی که نوشیدنی میریزد، به طور خاصی ابله نیست، چون بقیهی مردم هم - به یک شکل یا دیگری - کاملا احمق هستند. کسانی که در آن لحظه حاضر هستند ممکن است در آن لحظه متین به نظر برسند، اما منطقاً همهی آنها کارهای بسیار احمقانهی زیادی را به طور مکرر انجام دادهاند. در زمانهای مختلف ناشناختهای در گذشته، آنها کاملا ابله بودهاند: صداهای خجالتآوری درآوردهاند، صدایشان با لحن عجیب بالایی درآمده، روی دم سگ میزبانشان ایستادهاند، خیلی دیر متوجه شدهاند که دستمال توالت در دستشویی نیست، نام خودشان را فراموش کردهاند... با درک همهگیری این موضوع، افراد خردمند با مهربانی به کمدی انسانی پاسخ میدهند. آنها پیروان ضمنی مونتنی و یادآورندهی حیاتی او هستند: "فهمیدن اینکه ما یک کار احمقانه گفته یا انجام دادهایم، هیچ چیز نیست، باید درس بزرگتر و مهمتری بیاموزیم: اینکه ما فقط احمق هستیم... روی بالاترین تخت دنیا، ما هنوز روی باسن خود نشستهایم."
فرد خردمند با پذیرش متواضعانهی اشتباهات خود از بدترین ویرانیهای شرمندگی اجتماعی میگریزد. آنها قبل از اینکه دیگران فرصت پیدا کنند، خودشان را مسخره میکنند. آنها از این نترسند که تصویری تمسخرآمیز از شخصیت آنها در ذهن مخاطبان شکل بگیرد، زیرا از ابتدا فرض میکنند که کمی مسخره شدن ملایم چیزی است که مستحق آن هستند. کسی که میپذیرد کمی احمق است، هرگز نباید نگران باشد که روزی دنیا کشف کند که او چنین چیزی است - و او را به خاطر آن تحقیر کند. آنها با آشتی به موقع و بالغانه با متوسط بودن خود، موفق میشوند همه کسانی را که ممکن است وسوسه شوند که آنها را تحقیر کنند، جذب کنند - و با وجود لکهی بزرگ روی لباسشان، در نهایت دنیا را مجذوب خود کنند.
دیدگاه خود را بنویسید