هنر بودایی از همان ابتدا توجه غیرمعمولی به زندگیهایی که در کلبهها در دورترین حاشیههای شهر، در سایه کوههای بزرگ، چند روز دورتر از نزدیکترین دهکده یا روستاها گذرانده میشدند، معطوف داشته است. در فرهنگ بودایی اشعاری در این باب سروده شده و نقاشیهایی از لذت داشتن کوچکترین خانهها برای مراقبه، گذراندن زمان در میان درختان کاج، لذت بردن از گلها و پرندگان، خوردن غذای ساده و ندیدن هیچ کس به جز افراد عجیب و غریب و زاهدان و کشاورزان کشیده شده است.
نقاشی دونگ چیچانگ از چند کلبه در منظره طبیعی بسیار معمولی است. دونگ به ما میگوید این جایی است که میتوان شادی قابلتوجهی را در آن یافت. جایی که در آن با صدای رودخانه به خواب میرویم، آرامش ما بر هم نمیخورد، و روزهایمان وقف آموختن فلسفه و مطالعه میشد.
دونگ چیچانگ، دعوت به گوشهگیری در جینکسی، 1611
بنابراین تعجبآور است که بدانیم خود دونگ یک مقام بلندپایه در دربار سلسله مینگ بوده و بیشتر عمر خود را در پکن به انجام امور مهم امپراتور، برقراری ارتباط با سایر کارمندان دولتی و رسیدگی به امور فوری نظامی و اقتصادی کشور گذرانده است. پس داستان کلبهها و گوشهگیری چیست؟
دونگ تنها نبود. پیروان بودیسم برای ستایش وجود روستایی نه تنها برای دهقانان و بازنشستگان، بلکه برای مخالفانشان نیز جذابیت خاصی داشتند، یعنی برای ثروتمندترین و فعالترین بخشهای جامعه چین. دلیلش هم این است که زندگی نخبگان به صورت خاص خائنانه و طاقتفرسا بود. سیاست مینگ مملو از غیبت، بیوفایی و واژگونیهای ناگهانی بود. در هر لحظه، یک عمر زندگی باشکوه که در طول چندین دهه با دقت ساخته شده است، ممکن بود به هوس امپراتور یا یک درباری بدجنس از بین برود.
ستایش بودایی از کلبه ساده - در این شرایط – بیمهنامه نهایی بود. این ستایش به کسانی که ریسک میکردند و ممکن بود موقعیت خود را از دست بدهند یادآوری میکرد که چیزی برای ترس در مورد ناراحتیهای جاهطلبی وجود ندارد. اگر قرار بود آنها را اخراج کنند، مجبور نبودند به طور ناروا یا ابدی رنج ببرند، بلکه دوری از مردم، در زیبایی طبیعت و تسلی مراقبه و خوشنویسی لذتی واقعی داشت.
ما اغلب ترسوتر از آنچه که باید زندگی میکنیم، زیرا در مورد جنبههای منفی جاهطلبی اغراق میکنیم. ما به خود میگوییم که بدون میزان و نوع خاصی از درآمد نمیتوانیم زنده بمانیم و بنابراین فرصتهای دنبال کردن آرزوهای واقعی خود را کنار میگذاریم. ما بهشدت از ناراحت کردن قدرتمندان میترسیم، حال آنکه در افکار خود سلطنت میکنیم و در نتیجه شانس خود برای ایجاد یک هدف را کاهش میدهیم.
بودیسم ادعا میکند که ما مقیاس نیازهای خود و پیامدهای شکست دنیوی را اشتباه درک کردهایم. ما تصور کردهایم که زندگی خیلی زودتر از آنچه واقعاً هست غیرقابل تحمل میشود. در واقع سالهایی که در یک کلبه سپری میشوند میتوانند بیش از اندازه برای ما کافی باشند. در این شیوه از زندگی آواز پرندگان و پیاده رویهای سالم در فضای باز، شبهای آرام و دوستی با ستارهها وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. این توصیه آرامشبخش در هنر بودایی نیز نقش دارد. متفکران بودایی فقط به ما نگفتهاند که نگران نباشیم. آنها از مهارت خود استفاده کردند تا اطمینان حاصل کنند که ما میتوانیم جذابیت جنگل را احساسکنیم بهجای اینکه به سردی از کنار آن بگذریم.
در واقع، دونگ هرگز به یک کلبه نرسید. او همچنان یک حرفه پیچیده و پویا در شهر داشت. اما بهعنوان یک بودایی متعهد، دانستن این که یک کلبه همیشه در دوردستها منتظر او بود، بخشی از چیزی است که به او شهامت و انرژی داد تا آنچه را که برای موفقیت نیاز داشت به خطر بیندازد.
دیدگاه خود را بنویسید