شخصیت‌پژوهی

در نگاهی سطحی، این افراد شخصیت‌هایی اطمینان‌بخش به نظر می‌رسند. می‌توان روی آن‌ها برای کنترل بودجه حساب کرد؛ آن‌ها در ارتباط با مقامات وظیفه‌شناس، در مدیریت زمان عالی و در زمینه مقررات بسیار منظم هستند. هیچ مشکل مالی یا تشریفاتی را رها نمی‌کنند و  حتما به فردی با جایگاه بالاتر اطلاع می‌دهند؛ حتی می‌توان گفت در مورد مسائل کوچک نیز بیش از حد تمایل به دریافت تأیید از بالا دارند. آن‌ها به بایگانی و فرم‌ها علاقه‌مندند و اشتیاقی به خواندن آخرین قوانین مربوط به استانداردهای صنعت دارند.

با این حال، ماهیت افراطی احتیاط آن‌ها در بسیاری از موارد نمایان می‌شود: در جلساتی که ابتکارات جدید مطرح می‌شود، آن‌ها عادت دارند به فاجعه‌های گذشته اشاره کرده و اشتباهات قضاوت دیگران (که مدت‌هاست رفته‌اند) را یادآوری کنند. آن‌ها با سخت‌کوشی و البته با بهترین نیت، تلاش می‌کنند هرگونه احساس هیجان یا خودجوش بودن را در فضایی که در آن حضور دارند از بین ببرند. یکی از عبارات مورد علاقه آن‌ها “این جواب نمی‌دهد” است. گاهی اوقات تقریباً چنین به نظر می‌رسد که اگر برخی از کارها به بدی پیش برود، خوشحال خواهند شد. با توجه به نگرش آن‌ها، همکاران عموماً ترجیح می‌دهند به‌جای اینکه ببینند ایده‌های گسترده‌ترشان از بین می‌رود و به طور خاموشانه نابود می‌شود، پشت سر آن‌ها کار کنند یا سعی کنند آن‌ها را دور بزنند.

فرد محتاط همچنین در برابر تغییر مقاوم است. روش سنتی انجام کارها همیشه بهتر است. آن‌ها نمی‌توانند درک کنند که چرا مهم است که چیدمان میزها، زمان‌بندی جلسه چهارشنبه یا نحوه رسیدگی به سوالات مشتری را تغییر دهیم. آن‌ها خود را نگهبانان روش کار شرکت در “دوران قدیم” مبهم تعریف‌شده می‌دانند.

آنچه فرد محتاط در واقع در بسیاری از راه‌ها و در زمینه‌های مختلف با گفتن “نه” رد می‌کند، “امید” است، زیرا آن‌ها به ریسکی که امید می‌تواند به همراه داشته باشد، حساسیت دارند. آن‌ها سعی می‌کنند قبل از اینکه دنیا فرصتی برای ناامید کردنشان پیدا کند، خودشان را ناامید کنند. عجیب است که آن‌ها در فرآیند تلاش برای مهار ریسک، خطرات زیادی را برای خود ایجاد می‌کنند. آن‌ها موفق می‌شوند بسیاری از همکاران خود را عصبانی کنند. به سختی می‌توان فهمید که موقعیت آن‌ها واقعاً چقدر امن است.

ریشه‌ها

هیچ‌کس با این درجه از احتیاط، مهار و تمرکز بر جنبه‌های منفی کار را آغاز نمی‌کند. این یک نقطه شروع نیست؛ بلکه یک سازگاری در برابر آسیب‌های گذشته است. رفتار و اعمال فرد محتاط با یک تئوری امنیت هدایت می‌شود. بنابراین، از نظر منطقی، در جایی از گذشته آن‌ها، تجربه شدید و غیرقابل کنترل ریسک وجود داشته است.

شاید آن‌ها در اوایل زندگی با فاجعه‌ای روبرو شده‌اند: مرگ در خانواده، ورشکستگی، جنگ، کشوری آشفته، اعتیاد به الکل، رسوایی…. یا شاید، به‌طور رایج‌تری، فاجعه کمی دورتر، در تجربه یک والد یا سرپرست که او را دوست داشتند و رنج آن را به طور غیرمستقیم تجربه کردند، رخ داده است. در واکنش به این اتفاق، فرد محتاط هراسی از خطر و همچنین ایده ثابتی در مورد چگونگی دستیابی به امنیت پیدا کرده است: با دنبال کردن دقیق قوانین و رویه‌ها و رد قاطعانه هرگونه شور و شوق و تکانشی

به طور کلی، در دوران کودکی، این به معنای مطیع بودن نسبت به معلمان و دستگاه و مفروضات آموزشی بوده است. تا زمانی که فرد سخت کار می‌کرد، سرش را پایین نگه می‌داشت و در امتحانات (به ویژه در دروس خشک‌تر) موفق می‌شد، می‌توانست شانسی برای رسیدن به سرزمین امنیت داشته باشد، در حالی که خطر با ماجراجویی، ایده‌آل‌گرایی و ابتکار عمل شخصی عجولانه همراه بود. امید خطرناک شد و امنیت با تسلیم و انعطاف‌ناپذیری برابر شد.

هنگامی که تغییر به روش‌های ناخوشایندی تجربه می‌شود، قابل درک است که به روال‌های آشنا بسیار محکم چسبیده شود. تمایل طبیعی این است که فرد محتاط را وسواسی و متعصب ببینیم؛ در واقعیت، آن‌ها خطراتی را دفع می‌کنند که ما نمی‌توانیم ببینیم، اما برای آن‌ها به اندازه سرگیجه واقعی هستند.  زمانی که اصرار دارند به نوع خاصی از بیسکویت، روال یا منبع انرژی پایبند باشیم، آن‌ها صرفاً با انعطاف‌ناپذیری ما را آزمایش نمی‌کنند، بلکه در حال حفظ یک حس امنیت متزلزل هستند.

ارزیابی‌های منفی نگر فرد محتاط نه بر اساس تحلیل‌های بی‌طرفانه از امکانات تجاری، بلکه بر اساس یک الزام عاطفی درونی است. فلسفه آن‌ها در وهله‌ی اول، دفاعی در برابر رنج است.

در زیر پوسته‌ی خشن آن‌ها، افراد محتاط از شکنندگی نزدیک به هیستری در مورد تکیه بر هر چیزی که ممکن است بر آن‌ها فرو بریزد، رنج می‌برند. آن‌ها چارچوب ذهنی خود را برای ایمن کردن خود در برابر رویداد ناامیدی،  پیچ می‌دهند.  افراد محتاط ممکن است به نظر کسانی برسند که به واقع‌گرایی پایبند هستند؛ در واقع، آن‌ها سعی دارند خود را در برابر درد عایق‌بندی کنند. ریشه موضع آن‌ها تجربه و بینش دنیوی نیست؛ بلکه - به طور دلسوزانه‌تر - یک پیشینه‌ی دشوار است که میراث آن نوعی ترس از امید و تازگی است.

راه‌های پیش رو

برای فرد محتاط، وظیفه این است که خطرات واقعی را با خطراتی که در درون خود درک می‌کنند همسو کند. برای انجام این کار، ممکن است مجبور شویم کاری به ظاهر بی‌رحمانه انجام دهیم: به آن‌ها پیشنهاد کنیم که هیچ امنیتی به مفهومی که آن‌ها در نظر دارند وجود ندارد.

ممکن است با ملایمت ایده‌ای را بررسی کنیم که انتخاب‌های آن‌ها تحت رهبری یک توهم امنیت کامل بوده است، که در بازرسی دقیق‌تر، یک سراب است. همه ما در هر لحظه در معرض حوادث وحشتناک قرار داریم. همیشه مجبور به مصالحه و پشیمانی‌های غم‌انگیز خواهیم بود. مسیرهای به‌ظاهر «امن» تله‌های خاص خود را دارند - شاید کمتر علنی شوند، اما به همان اندازه واقعی هستند که بر سر ما فرود می‌آیند. احتیاط به اندازه تکانشگری معایب خود را دارد. ما باید به فرد محتاط هر دو طرف ترازنامه خطرات را نشان دهیم.

ریسک‌های مرتبط با تکانشگری:

  • ورشکستگی: تصمیم‌گیری‌های عجولانه و بدون تفکر می‌تواند منجر به مشکلات مالی و ورشکستگی شود.
  • رسوایی: اقدامات بدون ملاحظه و بدون در نظر گرفتن عواقب می‌تواند منجر به رسوایی و لطمه به شهرت شود.
  • فروپاشی شرکت: رهبری تکانشگری و بدون استراتژی مشخص می‌تواند به از هم پاشیدن شرکت و شکست کسب و کار منجر شود.

ریسک‌های مرتبط با ترسویی ( ترسوئی در این متن معادل با احتیاط بیش از حد در نظر گرفته شده است):

  • میان‌مایگی: ترس از ریسک‌پذیری و امتحان کردن چیزهای جدید می‌تواند منجر به یک زندگی معمولی و راکد شود.
  • این حسرت که زندگی جای دیگری است : ترس از تغییر و بیرون آمدن از منطقه امن می‌تواند منجر به حسرت فرصت‌های از دست رفته و این حس که زندگی در جای دیگری در جریان است شود.
  • از دست دادن فرصت‌ها : دودلی و ترس از شکست می‌تواند باعث شود فرد فرصت‌های خوب را از دست بدهد.

نکته کلیدی:

  • احتیاط در کنار جاه‌طلبی : احتیاط به تنهایی کافی نیست و در کنار آن جاه‌طلبی و بلندپروازی برای رسیدن به موفقیت ضروری است. فردی که بیش از حد محتاط است، خود را اسیر امنیت بدون ریسک کرده است که یک توهم است. با همدلی و دلسوزی می‌توان به او کمک کرد تا از ترس‌هایش رها شود.