برای مقابله با پیچیدگیهای محیط کار، به ابزاری متوسل میشویم که کمتر با آن فضا مرتبط است و معمولا به حریم شخصی تعلق دارد: رواندرمانی.
رواندرمانی همچنان یکی از باارزشترین اختراعات صد سال اخیر است. این علم قدرت فوقالعادهای در افزایش سطح سلامت عاطفی، بهبود روابط، ارتقای فضای حاکم بر خانوادهها و کمک به ما در جهتدهی به زندگی حرفهای دارد. اگر میخواهیم فراتر از غیبت در مورد نارضایتیهای شغلیمان حرکت کنیم و به جای آن، شرکتهایی بسازیم که به گرههای عاطفی ما رسیدگی کنند، گزینههای بهتری از بهکارگیری برخی از بینشهای رواندرمانی در فرهنگ سازمانیمان نداریم.
رواندرمانی با این فرضیه آغاز میشود که همه ما، کم و بیش، به راهکارهای آن نیاز داریم. دلیل این نیاز آن است که ما درگیر موانع عاطفی و تمایلات مخرب به خود هستیم. به عبارتی همه ما (بدون هیچ منظور تحقیرآمیزی) تا حدودی ناپخته هستیم.
در جایی از دوران کودکی، مسیر رسیدن به بلوغ عاطفی برای ما مسدود شده است. حتی اگر دوران کودکی آرامی داشتهایم و با ما با ملایمت رفتار شده باشد، باز هم به احتمال زیاد به بزرگسالی رسیدهایم در حالی که هنوز الگوهای ذهنی زیادی داریم که باعث میشوند شفافیت فکری، تعادل روانی و برقراری ارتباط مؤثر برایمان دشوار باشد.
در ابتدای زندگی، همه ما از نظر عاطفی ابتدایی هستیم: افراد را به خوب و بد تقسیم میکنیم و طیف وسیع خاکستری را نادیده میگیریم؛ به جای اینکه با خونسردی و اعتماد به نفس افکار خود را به اشتراک بگذاریم، جیغ میزنیم یا اخم میکنیم. وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود، خشمگین میشویم و متوجه تأثیر کلماتمان روی دیگران نیستیم. درک کمی از پیچیدگی و واقعیت زندگی اطرافیان خود داریم. اگر مشکلی پیش بیاید، همیشه تقصیر کس دیگری است. اگر به درستی مورد محبت قرار نگیریم، حس قوی و باثباتی نسبت به خودمان نداریم و به احتمال زیاد اعتماد به نفس و ایمان به اینکه اوضاع نهایتا روبراه خواهد شد، در ما کم است.
بلوغ عاطفی مفهومی سیال است: در این مرحله، به ندرت افراد و مسائل را صرفا خوب یا بد میدانیم. ما برای پذیرش مسئولیت آماده هستیم؛ بر برقراری ارتباط تمرکز میکنیم. در برابر خشم یا بدبینی مقاومت میکنیم. با دیگران با درایت رفتار میکنیم و از توانایی خود در ایجاد رنجش در دیگران آگاهیم. با امنیت خاطر بیشتری با مشکلات عادی زندگی روبرو میشویم؛ هر مشکلی ما را از ریشه در نمیآورد؛ میتوانیم با عدم علاقهی کسی به خودمان یا مخالفت او با ایدهای مهم برای ما کنار بیاییم؛ تحمل میکنیم که گاهی کنار گذاشته شویم و همیشه مرکز توجه نباشیم.
نابالغی | بلوغ |
غرق کردن | توضیح |
حالت دفاعی | یادگیری |
امتناع از تدریس | معلم خوبی شدن |
همیشه تقصیر دیگران است | مسئولیت جزئی |
مردم راضی کننده | شجاعت اجتماعی |
پارانویا/ نفرت از خود | پذیرش تصادف تصادفی/ |
وحشت | عشق به خود |
منفی گرایی سفت و سخت | آرامش/آرامش |
سفتی، ترس از دیگران | امید منعطف |
به تعویق انداختن | جذابیت، سهولت |
بدبینی | پذیرش بدون ترس از وظایف |
رک گویی | عشق |
دیپلماسی |
همه ما در مسیر رسیدن به بلوغ عاطفی و دور شدن از آن، در جایگاهی متوقف شدهایم و پیشرفت ما در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است از نظر برقراری ارتباط، در سطح سنی ۵ سالگی باشیم، اما در زمینهی همدلی یا کنترل نفس، به سن ۷۵ سالگی رسیده باشیم. شاید در بخش بخشندگی پیشرو باشیم، اما در زمینهی آرامش عقب مانده باشیم. در زمینهی عشق شاید در گروه ممتاز باشیم، اما در زمینهی امید، در گروه ضعیف.
علت اصلی موانع و مشکلات ما، معمولا به رویدادهای دوران کودکی برمیگردد. کودکی که از والدینی پرخاشگر و بلند صدا میترسیده است، ممکن است به فردی بزرگسال تبدیل شود که همچنان در درون خود احساس خطر میکند، اعتماد به نفس پایینی دارد و نگران ناراحت کردن دیگران است. کسی که والدینی داشته که به حرفهایش به درستی گوش نمیدادهاند، ممکن است در نهایت به این نتیجه برسد که برای جلب توجه دیگران، باید بسیار رک و صریح و حتی پرخاشگر باشد. الگوهای رفتاری ما متنوع هستند اما وجه مشترک این است که موضوعی که در دوران رشد فرد برایش دشوار بوده، همچنان در زندگی کاری بزرگسالی او تأثیر میگذارد. این، داستان اصلیِ رواندرمانی است که با کمک به افراد برای درک تاریخچهی پنهان پشت مشکلات زندگی بزرگسالیشان، به دنبال یاری رساندن به آنهاست.
برای آرزوی سادگی و «حرفهای» بودنِ ما، مشکلات عادی در سالهای اولیهی زندگی، به طرز آزاردهندهای میتوانند منجر به رفتارهای ناخوشایند در محل کار شوند.
دوران کودکی | ممکن است در محل کار به این شکل نشان داده شود |
---|---|
والدین افسرده اما دوستداشتنی | تمایل به انتقال اخبار دشوار: میل به جلب رضایت مردم. |
مراقبان الکلی غرق در خودشیفتگی | تمایل به تمرکز بر امیدهای آینده فانتزی به جای برنامههای واقعی فعلی: یک رویاپرداز. |
شغل یک والدین در مرحله کلیدی به شدت خراب شد | بسیار محتاط و منفی، تمایل به اشاره به اینکه چرا هر پیشنهادی کار نخواهد کرد: بدبین و مخالف. |
یک مراقب اغلب بسیار مشغول و حواسپرت بود | همیشه در جلسات صحبت میکند، تشنه تمجید: طاووس. |
یک والدین عصبانی که اغلب عصبانی میشد و کودک را به طور ناعادلانه مورد انتقاد قرار میداد | کمالگرایی که اشتباهات را نمیپذیرد: به طور وسواسانهای دفاعی. |
والدینی دلهرهآور که هرگز به کودک اجازه نمیدادند در پوست خود احساس راحتی کند | عدم جذابیت؛ سفتی رفتار؛ غیرطبیعی و غیر اصیل. |
در یک دفتر کار با سواد عاطفی، پذیرفته میشود که هر کسی در یک تیم، مقداری از رفتارهای ناپخته را به محیط کار خود وارد میکند. هیچکس والدینی بینقص نداشته و به همین دلیل، همه ما (کم و بیش آشکارا) مجموعهای از زخمهای درونی را حمل میکنیم که بر نگرش و رفتارمان تأثیر میگذارد. آگاهی از این موضوع، ما را به استفاده از درجهای حیاتی از خرد روانشناختی سوق میدهد، در حالی که در غیر این صورت، تنها با احساس تنهایی، عصبانیت یا بیصبری روبرو میشدیم.
در ادامه، چندین مورد از شخصیتهای دشواری که به طور رایج در دفاتر با آنها مواجه میشویم، ذکر شده است - این افراد ممکن است کسانی باشند که میشناسیم یا حتی خود ما باشیم. در هر مورد، چالش بر این است که از شایعهپراکنی به درک عمیق و راهحل برسیم.
دیدگاه خود را بنویسید