یکی از بدترین راهها برای تشویق افراد به تغییر و تحول، تلویح این است که مشکلات آنها صرفا به خودشان مربوط است. نسبت دادن نشانههای عدم بلوغ عاطفی به افراد خاص، تنها باعث میشود آنها احساس تنهایی و شرمندگی کنند و در نتیجه احتمال واکنششان با عصبانیت یا انکار افزایش یابد. اگر هدف ما ارتقای بلوغ عاطفی باشد، تنها استراتژی مؤثر، توصیف این خواسته با لحنی همگانی، کلی و باارزش است. این کار را نه بر اساس اینکه کسی “کار اشتباهی” انجام داده، بلکه بر این اساس انجام دهیم که همه ما به کمک نیاز داریم، از مدیرعامل شرکت گرفته تا کارمند تازهکاری که هفتهی پیش استخدام شده است.
تا زمانی که شاهد تلاش و آمادگی اطرافیان خود برای مقابله با عادات و رفتارهای نادرست خود نباشیم، شجاعت رویارویی با عیبهایمان را پیدا نخواهیم کرد.
تاکید بر تحول عاطفی به عنوان یک اولویت عمومی، نه تنها یک سیاست هوشمند است، بلکه با واقعیت هم مطابقت دارد. هر انسانی، فارغ از میزان موفقیت و مهارتهایش، در جنبههای گوناگون میتواند از نظر عاطفی دچار عدم بلوغ باشد؛ پس همگی ما از خودشناسی و بازتاب بر روی خود بهره میبریم. هیچ فردی به طور کامل بالغ و متعادل نیست و چنین مفهومی وجود ندارد. انسانها، ترکیبی فریبنده و ناهمگون از ویژگیهای مختلف همچون اعتماد به نفس و اعتماد، شک و خودتنفر هستند. در واقع، رسیدن به کمال و تعادل عاطفی، هرگز برای هیچ فردی، نه یک گزینه بوده و نه هست.
برای بالا بردن هوش عاطفی، شرکتها باید با حسن نیت، منشوری را برای تمامی کارمندان خود امضا کنند. این منشور ضمن به رسمیت شناختنِ عدم بلوغ عاطفیِ جمعی، سازمان را به بهبود این مهارت متعهد میکند.
منشور هوش عاطفی:
- همه انسانها، چه در حال حاضر و چه در گذشته، در برخی زمینهها دچار عدم بلوغ عاطفی هستند.
- تلاش برای ارتقای هوش عاطفی به نفع همه ماست.
- همه افراد باید از فرصت شروع مسیر خودپذیری بیشتر و اعتماد بالاتر به دیگران استقبال کنند.
- عدم بلوغهای عاطفی ما، باعث میشود همکاری با ما در برخی مواقع دشوار باشد.
- ما متعهد هستیم که برای درک عدم بلوغهای عاطفی خود، پذیرش آنها با وقار و شوخطبعی در برابر دیگران، گوش دادن به بازخوردهای خیرخواهانه در مورد آنها و تلاش برای غلبه بر آنها با حمایت همکاران، تلاش کنیم.
- ما میپذیریم که هدف رسیدن به بلوغ عاطفی، از نظر ساختاری تفاوتی با تلاش برای سلامت جسمی ندارد و هر دو به تمرین منظم و تلاش نیاز دارند.
- ما همیشه موفق نخواهیم شد، اما به تلاش خود متعهد هستیم.
- تحمل رنج بیهوده در محل کار به مدت طولانی کافی است. روابط ما با همکاران نباید برای همیشه در باتلاق سوءظن و دلخوری گرفتار شود.
میتوانیم فراتر از غیبت و تسلیم شدن حرکت کنیم و وارد عصرِ ادارهی باهوش عاطفی شویم. جایی که با کمکِ بینشهای رواندرمانی، گامهایی برای تبدیل شدن به انسانهایی کمی بالغتر، کارآمدتر و آرامتر برداریم؛ همان انسانهایی که آرزویشان را داریم و سزاوارشان هستیم.
دیدگاه خود را بنویسید