هدف به سادگی قابل بیان است: اولویت قاطع هنگام قرار با کسی که دوستش داریم، متقاعد کردن او به این است که ما را دوست داشته باشد.
اما سادگی این مأموریت، پیچیدگیِ دستیابی به آن را پنهان میکند. معمولاً توصیهها بر ظواهر متمرکز هستند: اینکه کت بپوشیم یا نه، چه زمانی دستمال را پهن کنیم، چه چیزی سفارش دهیم... اما چنین توصیههایی، هر چقدر هم خیرخواهانه باشند، با درک ما از جذابیت تناقض دارند: چیزی که عمیقاً بر روانشناسی استوار است.
هر چقدر هم که نزد دوستانمان مسئله را انکار کنیم، یک قرار در نهایت جستجویی برای یک شریک بالقوه بلندمدت است. بنابراین، چیزی که واقعاً کسی را در یک قرار جذاب میکند، نشانههایی است که از نظر عاطفی برای آنچه یک رابطه بلندمدت «بهقدر کافی خوب» نیاز دارد، مجهز است.
ممکن است توانایی انتخاب یک کیانتی [نوعی شراب ایتالیایی] عالی از منوی رستوران چشمگیر باشد، اما چیزی که واقعاً برای برانگیختن ما آماده شده، نشانههایی است که نشان میدهد فردی بعد از بیست سال، زمانی که با یک تشخیص پزشکی دشوار مواجه میشویم یا در مورد پیشرفت شغلیمان احساس شرمندگی کرده و گریه میکنیم، همراهی خوب و شایسته خواهد بود.
بنابراین، در اینجا به برخی کارهایی که میتوانیم برای جذابتر شدن برای فرد دیگری در یک قرار انجام دهیم، اشاره میکنیم:
الف. به آنها بگوییم که کمی «دیوانه» هستیم:
ممکن است در خلال گفتگو، با شوخی و سبکی عنوان کنیم که کاملاً عاقل نیستیم. شاید در به خواب رفتن یا قرار گرفتن در موقعیتهای اجتماعی دچار اضطراب شدید میشویم. شاید اغلب در غروبهای یکشنبه احساس غم عمیقی میکنیم یا با یکی از خواهر یا برادران خود رقابت آزاردهندهای داریم.
نکته کلیدی این است که در عین این آسیبپذیریها، میتوانیم نشان دهیم که رابطهای بالغانه، دلسوزانه و آرام با آنها داریم. بله، ممکن است کمی «دیوانه» باشیم، اما به اندازهای عاقل هستیم که از حماقتهایمان آگاه باشیم و از آنها نترسیم؛ آنها را شناسایی کردهایم، میتوانیم دیگران را از آنها آگاه کنیم و میتوانیم کسانی را که دوستشان داریم از بدترین عواقب آنها محافظت کنیم. چیزی که در یک شریک به دنبالش هستیم، فردی کامل نیست، بلکه کسی است که بر نواقص متعدد خود تسلط خوبی داشته باشد.
دیدن آسیبپذیریای که به خوبی شناخته شده و «دیوانگی»ای که با اطمینان درک شده، عمیقاً دلگرمکننده است؛ دیدن کسی به اندازهای بالغ که بتواند بدون حالت تدافعی و با آرامش در مورد نابالغیهایش صحبت کند.
در درازمدت، هر شریک احتمالی در یک جنبه یا جنبه دیگری از وجود حودش، تا حدودی «دیوانه» به نظر میرسد. بنابراین، چیزی که واقعاً اهمیت دارد، این نیست که افراد از نظر روانشناختی پیچیده هستند یا نه، بلکه نحوهی ارتباط آنها با این پیچیدگی است: میزان درایت، آرامش، دیدگاه و شوخطبعی که میتوانند برای رویارویی با آن به کار گیرند.
برعکس، هیچ چیز در یک قرار نباید ترسناکتر از فردی باشد که کمی بیش از حد به این ایده که کاملاً عاقل و کاملاً عادی است، میچسبد. هر کسی که بالای ۲۰ سال سن داشته باشد و این تصور را داشته باشد که «با او زندگی کردن آسان است»، به طور واضح شروع به درک خود و تأثیرش بر دیگران نکرده است. بهتر است قید دسر را بزنیم و زودتر به خانه برویم.
ب. از شریکمان بپرسیم که آیا او هم کمی «دیوانه» است یا نه:
این پرسش باید بازیگوشانه، طبیعی و کاملاً دلسوزانه به نظر برسد. بعد از اینکه عیوب شخصیتی خود را برملا کردیم، باید این را مسلم بدانیم که - با وجود نقاط قوت و دستاوردهایش - شریک ما نیز مجموعهای از جنبههای «دیوانهتر» خود را خواهد داشت. باید تلویحاً بگوییم که عجیب نیست اگر شریک ما در برخی زمینهها کمی «خراب» باشد؛ همه چنین هستند. میتوانیم با ملایمت از او بپرسیم چه چیزی باعث اضطراب یا افسردگی خاصی در او میشود، چه چیزی در دوران کودکیاش غیرقابل تحمل و دشوار بوده است، یا از چه چیزی پشیمان و شرمنده است. این کار میتواند جذاب باشد، زیرا در نهایت، در رابطه عاشقانه به دنبال افرادی نیستیم که ما را کامل بیابند، بلکه به دنبال افرادی هستیم که از واقعیت ما فرار نکنند. میخواهیم آنطور که هستیم دیده شویم و عیوبمان بخشیده شوند؛ نه اینکه با فرد دیگری اشتباه گرفته شویم، ایدهآلسازی شویم و بعد یک روز متهم به فریب شویم.
ج. فاش کنیم که اخیراً کمی تنها و غمگین بودهایم:
ما اغلب تصور میکنیم که مردم میخواهند بشنوند که همه چیز برای ما عالی پیش میرود و زمانی که بتوانیم نشان دهیم در دنیا پیروز هستیم، برای دیگران جذاب به نظر میرسیم. اما حقیقت این است که چیزی که واقعاً باعث میشود دیگران ما را دوست داشته باشند، این است که شواهدی ببینند که آنها هم برخی از همان سختیها و سردرگمیهایی را تجربه میکنند که ما در اعماق وجود خود با آنها درگیر هستیم. اگر عشق شامل تمایل به پایان دادن به تنهایی میشود، پس بخشی از چیزی که دیگر نمیخواهیم با آن تنها باشیم، ابعاد غمانگیزتر وجود ماست که اکثر مردم علاقهای به آنها ندارند و بنابراین برای اینکه کارآمد و قوی به نظر برسیم، باید آنها را از دیگران پنهان کنیم. بنابراین، چقدر وسوسه کننده است که با کسی آشنا شویم که احساس کنیم دیگر لازم نیست در کنارش شاد و سرخوش باشیم؛ کسی که بتواند با صداقت خود، به ما فضایی برای ابراز احساسات فقدان و غم بدهد. کم پیش میآید که در یک قرار چیزی جذابتر از این بشنویم که کسی که به نظر بسیار خونسرد و باکفایت میرسد، بگوید اخیراً احساس تنهایی و سردرگمی غیرعادی داشته است. آنها با این کار، خاک حاصلخیزی را به ما نشان میدهند که در آن عشق حمایتیِ متقابل میتواند رشد کند.
د. تعریف کنیم:
قابل درک است که ممکن است از فکر تعریف کردن از کسی در یک قرار، مضطرب شویم. این کار میتواند خیلی مستقیم، تملقآمیز و تقریباً آزاردهنده به نظر برسد. اما در تعریفهای خوب، هنری نهفته است که از جای دیگری آغاز میشود: درکی که اکثر ما برای حفظ درکی اساسی از نقاط قوت و ویژگیهای خوب خود، تلاش میکنیم و در خلوت، مشتاق شنیدن چیزهای اساسی و آرامشبخش و از نظر روانی حمایتکننده در مورد شخصیت خود هستیم (که وقتی سعی میکنیم خودمان به خود بگوییم باورنکردنی به نظر میرسد): اینکه کاملاً احمق نیستیم، حرفهای ما ارزش دارد، گاهی اوقات بامزه یا باهوش هستیم و چند ویژگی مثبت برای ارائه به دنیا داریم.
ما ممکن است آنقدر نگران ناکافی بودن خودمان باشیم که فراموش کنیم فرد مقابل نیز به همان اندازه سهمی از این ناکافی بودنها دارد – و اینکه بر عهده ماست آنها را آرام کنیم. در یک قرار، اگر به طور ظریفی به یکی دو دلیل که ما را مجاب کرده او را فرد مناسبی برای دعوت بدانیم، اشاره کنیم، ریسک کمی را انجام دادهایم. نباید دستکم بگیریم که همه چقدر در خلوت روحشان، تمایل دارند به خودشان شک کنند.
ه. سرخ شدن:
برای کسی که مستعد سرخ شدن است، این ایده که ممکن است در یک قرار، سرخ شدن غیرقابل کنترل جلوی فرد دیگری، جنبه مثبتی داشته باشد، میتواند مضحک به نظر برسد. اما هر چقدر هم که سرخ شدن ناراحت کننده باشد، نشان دهنده مجموعهای از ویژگیهای شخصیتی قابل ستایش است که باید در خود و دیگران قدردانی کنیم. سرخ شدن، نه تنها معلولیت، بلکه نشانهای از فضیلت است. این، دلیل محکمی است که فرد به احتمال زیاد، فرد بسیار خوبی است. ما تمایل داریم از ترس اینکه چیزی در مورد ما، دیگران را آزار دهد یا غیرقابل قبول باشد، سرخ شویم. بعد از اینکه جوکی میگوییم و نگرانیم که نامناسب به نظر برسد، سرخ میشویم. وقتی نگران هستیم حرفی که زدهایم، خودستایانه به نظر برسد، سرخ میشویم. زمانی که دروغ کوچکی میگوییم، شرمنده میشویم و میترسیم کسی متوجه ما شود، سرخ میشویم. ما ممکن است به دلیل اینکه کسی را دوست داریم که احساس مشابهی نسبت به ما ندارد، سرخ شویم و مطلقاً نمیخواهیم آنها را آزار دهیم.
ممکن است لیوانی را روی میز واژگون کنیم، مقداری غذا روی لباسمان بریزیم یا سبد نان را از لبه میز به پایین بیندازیم. این کار فاجعه به نظر میرسد، اما تا زمانی که با شوخطبعی با دست و پا چلفتی بودن خود کنار بیاییم و با خوشخلقی میزان ناشیگری خود را بپذیریم، میتوانیم از این موقعیت به نفع خود استفاده کنیم. ما نشان میدهیم که میدانیم چیزی که اهمیت دارد، فقط اشتباهاتی نیست که مرتکب میشویم، بلکه چگونگی توضیح و تفسیر آنها برای اطرافیان است. در طول عمر، کارهای مضحک زیادی انجام خواهیم داد، بنابراین مهم این است که بتوانیم در همان لحظات اولیه، با پاک کردن مایونز یا پاک کردن لکه تیرامیسو از روی یک تابلوی نقاشی در نزدیکی، نشان دهیم که میتوانیم بدون سر و صدا و درام با مشکلات و ناکامیها کنار بیاییم؛ اینکه متواضع و عاقل هستیم که از خودمان انتظار کمال نداشته باشیم و در نتیجه بتوانیم لغزشها و شکستها را در دیگران ببخشیم.
این موارد و موارد دیگر، بخشی از درک عمیق و درستی است که ما ممکن است برای گذراندن دورهی تست زندگی خود به آن نیاز داشته باشیم، چیزی که با فروتنی دلنشین، «قرار» مینامیم.
دیدگاه خود را بنویسید