اولین تمایل ما ممکن است این باشد که به یک رویداد جاری، جزئیاتی از محیط یا چند مورد چشمگیر در مورد شغلهایمان اشاره کنیم.
اما اگر قرار آشنایی آزمونی برای موفقیت یک رابطۀ بلندمدت باشد، آنگاه چیزی که واقعاً باید دنبال آن باشیم، درک متقابل از خویشتنهای عمیقترمان است.
میدانیم موفق عمل میکنیم اگر در مقطعی، فرد موردنظرمان بگوید که هیچوقت تا این حد با سؤالهای سنگین و روانشناختی روبرو نشده و آیا ما به نوعی رواندرمانگر در حال آموزش هستیم؟ ...
در اینجا برخی از سؤالهایی است که ممکن است هنگام تلاش برای سنجیدن هویت واقعی فرد دیگری بپرسیم را آوردهایم:
چه چیزی در اوقات اخیر شما را به گریه انداخته است؟
ما فقط به دنبال چیزهایی که برای آنها خوب پیش میرود، نیستیم؛ ما با شکستها و سختیهایشان کنار میآییم و نسبت به آنها کنجکاو هستیم. میدانیم که زندگی همۀ افراد جنبههای دردناکی دارد، بنابراین اصرار بر سرسطحی بودن نداریم و حق سوگواری را از آنها نمیگیریم. ما نیز به نوبۀ خود به آنها خواهیم گفت که چه چیزی اشک ما را درمیآورد.
دوران کودکی شما چه سختیهایی داشت؟
بدون اینکه کسی قصد آن را داشته باشد، والدین به ناچار فرزندان خود را آزرده و آسیب میزنند. با لحنی ملایم، سعی میکنیم برداشت افراد از درام بزرگ شدن خودشان را درک کنیم. همۀ ما تا حدودی به دلیل تجربیاتمان کمی درهم ریخته میشویم: بیش از حد محتاط یا بیش از حد رها؛ بیش از حد نگران پول یا بیش از حد بیتفاوت به کالاهای مادی؛ از رابطه جنسی ترسیده یا بیش از حد افراطی در برقرار کردن آن. ما مطمئن هستیم که دیگران در به هم ریخته شدن منحصر به فرد نخواهند بود، اما آشفتگیهایشان به طرز جالبی خاص خودشان خواهد بود. ما نشان میدهیم که درک خودِ دوران کودکی آنها برای درک رفتارشان و اینکه آنها به عنوان بزرگسال چه کسی هستند، حیاتی خواهد بود.
از چه چیزی پشیمان هستید؟
زندگی ما عمیقاً توسط مسیرهایی که طی نکردهایم، انتخابهایی که خراب کردهایم و موقعیتهایی که در ساعات اولیۀ صبح دربارۀ آنها فکر میکنیم، تعریف میشود. از آنجایی که خطر تحقیر شدن در فاش کردن اشتباهاتمان وجود دارد، اگر بتوانیم شنوندگانی صبور و دلسوز باشیم، کاری برای فرد موردنظرمان انجام میدهیم که تقریباً هیچکس برای او انجام نداده است - حداقل خارج از یک زمینۀ درمانی حرفهای. ما به آنها لطف شنیده شدن را حتی با وجود اینکه گاهی اوقات کمتر از قابل تحسین بودهاند، هدیه میدهیم و به آنها اطمینان میدهیم که این فقط یک ویژگی اجتنابناپذیر انسان بودن است؛ این تجربهای به مراتب ارزشمندتر از رفتن به رستوران یا بار معروفی است.
دلتان میخواهد به چه کسی برگردید و عذرخواهی کنید؟
این سؤال بر روی احساس گناهی است که در طول زندگیمان جمع میکنیم، تمرکز دارد. سؤالی است که هم برای اعتراف جا میگذارد و هم فرصتی برای جبران میدهد.
دوست دارید کسی شما را بابت چه چیزی ببخشد؟
به طور ملایمی در حال کاوش کردن به نقاط حساس شخصیتشان هستیم. با بیرحمی نمیپرسیم که چه مشکلی دارند. ما از آنها میخواهیم یکی دو موردی را که متوجه شدهاند میتوانند برای دیگران مشکل ایجاد کنند، بپذیرند. ما هم باید بعد از آنها چند نمونه از اشتباهات خود را برایشان تعریف کنیم.
افراد حاضر درگذشتۀ عاطفی شما چه چیزی راجع به شما را درک نکردهاند؟
روابط گذشته انبار سرنخهایی در مورد موفقیت روابط آینده هستند. ما کنجکاو هستیم که ببینیم آنها چقدر میتوانند به درستی تشخیص دهند که چه چیزی اشتباه پیش رفته و آیا شکست، فرصتی برای یادگیری برایشان فراهم کرده است یا صرفاً به ناله و سرزنش دیگران ختم شده است.
در حالت ایدهآل چه چیزی را میخواهید به مادر و پدرتان بگویید؟
با فکر کردن به این موضوع ممکن است اشک در چشمانشان حلقه بزند. در تاریخی که با دو نفری در دنیا به اشتراک گذاشتهایم، که دوستشان داریم و از آنها متنفر هستیم، - و تا حد زیادی به آنها مدیون هستیم - غم و اندوه مدفون زیادی وجود دارد. ما به حرفهایی که مجموعه والدینی، به دلیل شکنندگی، حالت تدافعی بیش از حد یا غرور زیاد، هرگز نمیتوانند بشنوند، گوش خواهیم داد. حرفهایی که هرگز در جمعهای خانوادگی مطرح نمیشوند، اما به شدت نیاز به بیان دارند.
به چه روشهایی در محل کار کمی احساس فریبکاری میکنید؟
ما در حال عادیسازی این موضوع هستیم که همۀ ما به طور اجتنابناپذیری احساس میکنیم با انتظارات حرفهای خود بهطور کامل مطابقت نداریم. ما پناهگاهی را برای احساس ناتوانیای فراهم میکنیم که در شرایط عادی تلاش میکنیم تا حد زیادی آن را از دنیا پنهان کنیم. ما سرانجام از فرد مقابل دعوت میکنیم که گارد محافظت خود را پایین بیاورد.
با رد و بدل کردن این سؤالها و سؤالهای مشابه آنها در طول چندین ساعت، ممکن است احساس کنیم اتفاق عجیبی در حال رخ دادن است: ممکن است کمی احساس کنیم عاشق شدهایم. این فرآیند مرموز نیست. مسئله فقط این است که ما در حال شناختن عمیقتر یکدیگر هستیم، با تمام آرزوها، اشتباهات، وحشتها، پشیمانیها، ضعفها و ترسهای درگیر. به سادگی هیچ چیز وسوسهانگیزتر از این نوع خودافشایی متقابل وجود ندارد، زیرا عشق تا حد زیادی قدردانیای است که در هنگام پذیرفته شدن و دیده شدن ثبت میکنیم - و همچنین دلسوزیای است که وقتی فرد دیگری محافظت خود را پایین میآورد و به ما اعتماد میکند که با تمام نقصها و شکستگیهایش با مهربانی با او رفتار خواهیم کرد، تجربه میکنیم.
دیدگاه خود را بنویسید