سنت روشنفکری غربی به ما میگوید برای شاد بودن، بیش از هر چیز باید در جهان بیرونی حرکت کنیم و دنیا را تحت سلطه خود درآوریم. باید به منابع ایمن دست پیدا کنیم، شغل پیدا کنیم، دولت را اداره کنیم، مشهور شویم و ملتها را تحت سلطه درآوریم.
در مقابل، سنت شرقی مدت زیادی است که چیز بسیار متفاوتی را به ما گفته و میگوید. هر دو گرایش بودایی و هندو اصرار دارند که براش شاد بودن و رضایتمندی از زندگی باید یاد بگیریم نه جهان، بلکه ابزاری را که از طریق آن به این جهان مینگریم، یعنی ذهن خود را، تخت تسخیر درآوریم.
فرهنگ شرق میگوید تا زمانی که ذهنمان به روی مشکلات گشوده است و بهواسطۀ قوای عاطفیمان دستخوش بحران میشود، مهم نیست که دستاوردهای ما چقدر درخشان و کامل هستند، چقدر پول جمع میکنیم، چند دوست به دست میآوریم و یا نام ما چقدر پرآوازه است. تمام مزایای یک قصر با هفتحوض و فواره و باغ کاشته پر از درختان بادام و گیلاس با افسردگی از بین می رود. اضطراب مزمن مزایای مالکیت سریعترین جت را خراب میکند. تا زمانی که فرد دچار پارانویا باشد، ثروت هیچ فایدهای ندارد. یک رابطه ناخوشایند فوراً هرگونه مزیت متعلق به یک نام پرآوازه را از میان میبرد.
با توجه به آسیبپذیری کالاهای خارجی در برابر هوسهای قلمرو ذهنی، سنت شرقی به ما توصیه میکند تنها وقت خود را صرف تلاش برای بازآرایی اجزای سازندهی هستی نکنیم تا گرفتار بیماریهای روانشناختی نشویم؛ و به جای آن بر یادگیری چگونگی کنترل و مدیریت ابزار ذاتاً سرکش و بسیار پیچیدهای که از طریق آن به آگاهی از دنیای بیرونی میرسیم، تلاش کنیم. بهجای تلاش برای ساختن امپراتوری، باید سالهای زیادی را صرف بررسی نحوه فکر و رویاهای خود کنیم. ما باید در مورد خانوادههایمان، سیستمهای اقتصادیای که تحت آن بزرگ شدهایم، تأثیر میلهای جنسی و نظم زیستشناختی و کیهانی طبیعت که ما بخش بینهایتی از آن هستیم، تأمل کنیم. ما باید یاد بگیریم که به گونهای نفس بکشیم که اجازه دهد حداکثر اکسیژن به بافت پیشانیمان برسد و بدنمان را طوری نگه داریم تا اندام هایمان له نشوند و جریان خون در بدنمان ناخودآگاه مختل نشود. ما باید بتوانیم ساعتهای منظمی بخوابیم و تمام حواسپرتیها و هیجانهایی را که ممکن است جریان فکر ما را مختل کنند، از زندگی خود حذف کنیم.
این موارد را به هیچ وجه نمیتوان مدیریت یک مجموعه آسان از اولویتها نام گذاری کرد. در واقع این کار به اندازه مدیریت یک شرکت حقوقی کار سختی است. اما یوگیها و حکیمان به ما میگویند که در پیش گرفتن این رویه درزندگی در مقایسه با داشتن حساب بانکیای با پول زیاد و داشتن یک قایق تفریحی در باربودا، به ما امنیت و رضایت واقعی بیشتری در زندگی میدهد.
دلیل این که این رهنمود همچنان برایمان غیرواقعی به نظر میرسد این است که ما به سادگی نمیتوانیم تصور کنیم که موفقیت، ثروت زیاد و زندگی در یک قصر در نهایت رضایت بیشتری حاصل نمیکنند. و این به نوبه خود به این دلیل است که تعداد بسیار کمی از افرادی که از چنین امکانات برخوردار بودهاند، تا به حال شرحی صادقانه از احساس داشتن این مزایا به ما ارائه کردهاند. تاریخ روشنفکری، با افسونهای وحشتناکش علیه زندگی دنیوی، توسط مجموعهای از افراد فقیر و به نظر حسود نوشته شده است.
بنابراین بسیار اطمینانبخش است که بودیسم توسط یک فرد ناراضی از زندگی گذشته، سیذارتا گوتاما، که زمانی دارای قصر و خزانه طلا و شهرت و خدمتکاران بود، بنا نهاده شده. کسی که آن مزایا را رها کرد تا زیر درخت نجیر بنشیند و بدن ترتیب بتواند با بهرهمندی از تجربه زیسته، به ما بگوید که کالاهای مادی واقعاً چه کاری می توانند برای ما انجام دهند و چه کاری نمیتوانند انجام دهند. او بدون تواضع کاذب، اصرار داشت که این مزایای رفاهی برایمان کافی نخواهند بود. غذا ممکن است خوش طعم باشد و اتاقها شیک باشند، اما چنین مزیتهایی تا زمانی که ذهن فرد خالی و بیثبات است، نمیتواند هدف خود را برآورده کند، زیرا بدون آموزش عاطفی طولانی و تمرین معنوی منظم، همه چیز همیشه ناراضیکننده باقی خواهد ماند.
ما باید هشدارهای فرهنگ شرق را جدی بگیریم. هر چقدر هم که سخت تلاش کنیم، منطقی است که به همان اندازه شاد خواهیم بود که ذهنمان در آرامش باشد. با توجه به اینکه چقدر در برابر اختلالات روانی آسیبپذیر هستیم و عمرمان چقدر کوتاه است، مطمئناً باید زمان بیشتری را برای روان خود و زمان کمتری را برای برنامههای خود برای خرید خانه دوم و دفتر کاری در نیویورک صرف کنیم.
جهان غرب تعداد زیادی لذتطلب ناراضی تولید کرده است و شرق تعداد بسیاری از حکیمان صلحطلب واقعی را تربت کرده است تا به ما بگویند توجه خود را از تسخیر جهان بگردانیم به سمت رام کردن ذهنمان معطوف کنیم.
دیدگاه خود را بنویسید