در مواقع شکست میتوانیم انتظار داشته باشیم که بسیاری از افرادی که با آنها روبرو میشویم، با تحقیر و خصومت آشکار با ما رفتار کنند. بنابراین ممکن است در این موارد مشکلساز و حساس، عجیب به نظر برسد که با رفتاری ظاهراً مهربانانه مواجه شویم.
هنگامی که آشنایان از فاجعه رفته بر ما میشنوند، با عجله سعی میکنند تا جلاتی آرامبخش بگویند. آنها با نگرانی از ما میپرسند که چگونه سپری میکنیم. میپرسند که آیا میتوانند در این لحظات سخت کاری برایمان بکنند یا نه. به ما میگویند که درک میکنند اوضاع چقدر وحشتناک است و ما چقدر در عذاب هستیم. از ما میخواهند هر زمان که نیاز داریم - روز یا شب یا حتی آخر هفتهها - با آنها در تماس باشیم و سپس تلفن را قطع میکنند. حتی ممکن است برای مدت کوتاهی آه بکشند و با صدایی لطیف بگویند: «بیچاره تو!»
چگونه میتوانیم آنقدر ناسپاس باشیم که به این رفتار فکر کنیم، در حالی که ممکن است دیگران در همین لحظه ما را احمق، دیوانه یا بدتر از آن خطاب کنند؟ با این حال، رویکرد دوم احتمالاً برایمان ارجح است. زیرا در این صورت حداقل میدانیم کجا ایستادهایم.
چیزی که می تواند این مهربانی پوشیده در عسل را غیرقابل تحمل کند، درهم تنیدگی آن با یکی از مخربترین احساساتی است که میتواند ما را برنجاند، یعنی ترحم. مورد ترحم قرار گرفتن به معنای قرار گرفتن در دستهای خاص از تنهایی است، درست در همان لحظهای که آرزوی ما آرامش و تأیید حقمان برای تعلق به نوع بشر است. فرد ترحمکننده میداند که وضعیت ما چقدر ناامیدانه است، اما آنچه تلاشهای آنها برای مهربانی را زیر سوال میبرد، انرژی است که با آن نشان میدهند که غم و اندوه ما تنها وتنها متعلق به ماست و هیچکس نمیتواند وحشت مشابهی را درک کند. البته آنها میخواهند با ما مهربان باشند، اما کاری که نمیکنند این است که بدانند مانند ما در معرض حماقت، تصادف و رنج هستند. ترسشان آنها را وادار میکند که دیوار محکمی بین وضعیت ما و خودشان ایجاد کنند. آنها باید به ما، و مهمتر از همه به خودشان، یادآوری کنند که آنها در خاک ریشه دارند، در حالی که ما در امواج اقیانوس غرق شدهایم. شاید آنها یک قایق نجات کوچک برای ما پرتاب کنند، اما چیزی که نمیخواهند این است که تصور کنند خودشان به یک قایق نجات نیاز دارند.
ترحم آزاردهنده است زیرا به چیزی نزدیک است که همه ما شدیداً به آن نیازمندیم، یعنی همدردی. هم شخص ترحمکننده و هم شخص همدرد میگویند «بیچاره تو». هر دو مشکلات، درد و میزان سقوط ما را تشخیص میدهند. اما شخص ترحمکننده بیرحمانه این مفهوم را میرساند که آشفتگی ما فقط مال ماست. آنها نمیتوانند این حقیقت مهم بسیار دقیقتر و همچنین انسانیتر را به ما یادآوری کنند که همه ما، در همه زمانها، به اندازه یک تار مو با رنج فاصله داریم.
دوست ترحمکننده متمایز بودن موقعیتمان را به ما یادآوری میکند زیرا به اندازه کافی قوی نیست که مشکلاتی را که ممکن است در آینده با آن روبرو شود را بپذیرد. آنها ممکن است ما را در بیمارستان ملاقات کنند، اما واضح است که آنها هرگز نمیتوانند خود را در چنین مکان تاریکی تصور کنند. آنها ممکن است به ما کمک کنند تا خرج مواد غذایی خود را بپردازیم، اما خدا نکند روزی مجبور شوند از یک دوست پول بخواهند.
یک دوست همدرد و دلگرمکننده، کسی است که به اندازه کافی قوی و بالغ باشد که بتواند با قرار گرفتن در معرض درد خود آشتی کند. آنها میدانند که اگرچه در حال حاضر در معرض مشکلات نیستند، اما ممکن است بهراحتی به مسئلهای دچار شوند. آنها میدانند که همه چیزهایی که ما از آن رنج میبریم میتواند روزی گریبان آنها را هم بگیرد. آنها می دانند که از حماقت و وحشت مصونیت ندارند. آنها ممکن است در حال حاضر خوب باشند، اما تقریباً مطمئنند در پایان این طور نخواهند بود، زیرا زندگی طولانی است و آنها انسان هستند و محکوم به انواع بدیع رنج، مانند همه ما. همین زمینه عاطفی است که سخنان آنها را آرامش می بخشد و به آغوششان صمیمیت.
در پایان نباید از شخص ترحمگر رنجید. آنها عمداً باعث رنج ما نمیشوند و عموماً قصد رنجاندنمان را ندارند. آنها فقط از اینکه شبیه ما باشند میترسند و هنوز قبول نمیکنند که روزی باید از جام رنجی که ما مجبور شدهایم بنوشیم، بنوشند. ما آنها را میترسانیم. ما تداعیکننده هر چیزی هستیم که آنها از آن فرار میکنند. وقتی احساس ترحم میکنیم، باید به خود یادآوری کنیم که ما برای آنها تداعیکننده ترسهایشانیم. دوست ترحمکننده ما ممکن است با ما تماس گرفته باشد تا ببیند حالمان چگونه است، اما در حالی که وحشت خفهشان را به جان میخریم، باید به آنها بپردازیم و در مقابل نگرانی شیرین حمایتکنندهشان، احساس اختیار و وقار خود را دوباره ابراز کنیم. ما کاوشگران مناطقی هستیم که آنها هنوز برای سفر به آنها بسیار شکننده هستند. کسی که نیاز به مهربانی اطمینانبخش دارد، احتمالاً آنها هستند.
دیدگاه خود را بنویسید