در بیشتر تاریخ، هر چقدر هم از افراد نزدیک به خانه، خانواده دردناک خود یا همکاران نیمه دیوانه خود ناامید شده باشید، حداقل قادر بودید به یک ایمان گستردهتر تکیه کنید تا لحظات ناامیدی را پشت سر بگذارید میتوانستید به انسانیت به عنوان یک کل، به انسانها به طور کلی اعتقاد داشته باشید، به جای پرداختن به این یا آن نمونه محلی معیوب، تحریککننده یا بد. شما میتوانید به جمعیت زیادی که یک رویداد ملی را جشن میگیرند نگاه کنید و - بدون اینکه هیچکدام از آنها را به طور دقیق بشناسید - احساس اطمینان گرم و گستردهای داشته باشید که در میان این جمعیت تشویق کننده و مرتب، مطمئناً بسیاری از روحهای صادق و مهربان وجود دارند. شما میتوانستید مطمئن باشید که علیرغم تمام ناامیدیها و شکستهای خود، در میان افراد اساساً خوبی زندگی میکنید که حتی اگر از مادرتان بسیار عصبانی بودید یا از سرپرست کاریتان سرخورده بودید، تسلی را در کشور خود و مردمان هموطنتان پیدا خواهید کرد.
با این حال، میهنپرستی و احساس جامعهپذیری خیرخواهانه اساساً بر اساس این امتیاز است که بسیاری از هموطنان خود را خیلی خوب نمیشناسیم. هرچه بیشتر به درک ماهیت واقعی هر فرد نزدیک میشویم، خطر ناامیدی بیشتر میشود. خانواده و همکاران خودمان استثنایی بد نیستند؛ ما فقط آنها را به خوبی میشناسیم.
متأسفانه در مورد قدرت تحمل ما، فناوری مدرن به ما یک خدمت بیحساب کرده است و آن اینکه همه را درمقیاس جهانی به یکدیگر معرفی کرده است. دیگر «غریبه» وجود ندارد، فقط میلیاردها نفر وجود دارند که میتوان از طریق حساب های رسانه های اجتماعیشان به آنها نگاه کرد و آماده هستند تا ایده ها، توله سگ ها و اقوام خود را به ما معرفی کنند - و در طول راه، تعصبات خود را، نقاط کور خود را، نظریه های توطئه خود را و مواردی که هیجان یا خشم و حسادتشان را برمیانگیزد به ما بگویند.
این نفرین خاص زمان ما است که میتوانیم دفاتر خاطرات و جریانهای آگاهی همه افراد روی کره زمین را بخوانیم. ما میتوانیم آنها را ببینیم که در صف ایستادهاند تا هر کسی را که پایین است بزنند؛ رفتار بیشرمانهای نسبت به دیدگاههایی که با آنها موافق نیستند انجام دهند؛ دشمنان ایدئولوژیک خود را یکدست سازی کنند و به آنها تحقیر و حسادت بورزند؛ از قوانین تخطی کنند؛ وانمود کنند که بیعیب هستند؛ و ما را مطمئن میکنند که اگر زمانی به کمک یا همدردی نیاز داشته باشیم، به آن نخواهیم رسید.
اما اینجا هم امیدی وجود دارد. مردم لزوماً از ابتدا ظالم نیستند و لزوماً در ظلم و سنگدلی ثابتقدم نخواهند بود. آنها بیش از هر چیز دیگر قابل انعطاف هستند، منتها مشکل این است که به شیوه بسیار اشتباهی آموزش دیده اند. با این حال، اگر منابع بهتری به آنها پیشنهاد شود، روزی میتوانند از آنها الهام بگیرند. اگر الگوهای رفتاری و پیام های عمومی تغییر کنند، ممکن است در نهایت به اندازه آدمهای خشن یا سنگدل فعلی آدم مهربان وجود داشته باشد.
دیدگاه خود را بنویسید