یکی از دلایلی که رسانهها به راحتی میتوانند ما را تحریک کرده، مسحورکنند، بترسانند و به خشم آورند، از یک فرضیه غیرقابل درک ناشی میشود: زیرا ما بیش از حد امیدوار هستیم. اگرچه ممکن است خودمان را خوش بین ندانیم، اما در بسیاری از زمینهها ناخودآگاه فلسفهای بیپروا و ایدئالیستی را اتخاذ میکنیم که ما را در معرض شوکها و هشدارهای مداوم ناامیدی قرار میدهد.
علیرغم شواهد زیادی برخلاف آن، ما همچنان اصرار داریم که به باورهای خود ادامه دهیم که دولتها کارآمد خواهند بود، تغییرات بزرگ در نحوه اداره ملتها میتواند ظرف چند روز رخ دهد، هواپیماها به تأخیر نمیافتند، مردم یکدیگر را نمیکشند، دزد یا هواپیماربا وجود ندارد، بیمارستانها هرگز پر نمیشوند، شرکتها هرگز مدیریت ضعیفی ندارند و افرادی که به ظاهر راضی هستند گاهی اوقات از پل نمیپرند.
با چنین دیدگاههای مثبتی، دستاورد بزرگی برای رسانه نیست که بتواند هر روز ما را با درامهایی که کشف میکند شوکه و عصبانی کند. و با این حال، اگر فقط از همان ابتدا میپذیرفتیم که در دنیای سقوط کردهای زندگی میکنیم، در آن - به طرز غمانگیز اما اجتنابناپذیر - چیزهای وحشتناکی تقریباً در هر ساعت آشکار میشودد، بسار کمتر نگران بودیم.
وقتی با یک خبر بد دیگر مواجه میشویم، میتوانیم از پیامبر کتاب مقدس ارمیا چیزی یاد بگیریم. طبق کتاب مقدس عهد عتیق، ارمیا در حدود 650 قبل از میلاد در روستایی شمال اورشلیم به دنیا آمد. وقتی او در اواسط بیست و چند سالگی بود، خدا از او دیدن کرد و به او گفت که در سالهای آینده به دلیل عدم اخلاق و اطاعت یهودیان، مردم یهود دچار یک سری بلایا خواهند شد. آنها با قحطی، جنگ و بیماری مواجه خواهند شد، و پایتخت آنها اورشلیم به سقوط خواهد کرد و همه ساکنان آن به اسارت خواهند رفت. بدتر از آن، مردم یهود نمیتوانستند از این کار جلوگیری کنند؛ ماموریت ارمیا فقط این بود که آنها را از آنچه در انتظارشان است مطلع کند، نه اینکه امید یا جایگزینی ارائه دهد. در 586 قبل از میلاد، بابلیها به فرماندهی نبوکدنصر دوم اورشلیم را محاصره کردند، مدافعان را نابود کردند، معبد مقدس سلیمان را به آتش کشیدند و جمعیت را به اسارت به بابل بردند. ارمیا شروع به فریاد کشیدن نکرد، مشت نکوبید، به خدا التماس نکرد و کسی را به خیانت متهم نکرد. او فقط به آرامی در مورد یک فاجعه که همیشه انتظارش را داشت تأمل کرد و سپس کتابی کوتاه به نام کتاب مراثی نوشت که بر گناهکاری و عذاب از پیش تعیین شده وجود تأکید میکرد.
در سال 1630، رامبراندت - که خود غریبه با بدبختی نبود - تصمیم گرفت ارمیا را درست پس از شنیدن خبر تخریب اورشلیم به تصویر بکشد. او با یک آرنج روی کتاب مقدس نشسته است، غمگین و پژمرده، با خاکسترهای شهر مشهور که در پس زمینه درخشان است. مهمتر از همه، او فریاد نمیکشد و اعتراض نمیکند. او برایسالها میدانست که این اتفاق خواهد افتاد و چنین اتفاقی افتاد. این باعث نشد که واقعه کمتر وحشتناک نباشد، اما مهمتر این بود که دیگر غیرمنتظره نبود.
رامبرانت، تصویرگری غم ارمیا در ویرانی اورشلیم، 1630
ارمیا، نبی کتاب مقدس، نیازی به خشمگین شدن بهخاطرش ویرانی شهر محبوبش، اورشلیم نداشت. هرگز به او وعده زندگی آسوده داده نشده بود و مطمئناً هرگز آن را تجربه نکرد. این پذیرش بدبینی بود که علاقه رامبرانت را برانگیخت و ارمیا را به قهرمان غم تبدیل کرد، یک الگو برای نحوه برخورد ما با غم های خود و غمهای ملت هایمان. در حالی که تیتر روزنامهها اغلب سعی می کنند ما را به وحشت بیندازند، عاقلانهتر آن است که به سادگی یادداشتی برداریم و سپس بهطور خلاصه زمزمه کنیم «البته».
با این حال، بدبینی نباید ما را به ناامیدی بکشاند. در واقع، دانستن اینکه چقدر مشکلات وجود داشته است و با این حال، چگونه - علیرغم همه چیز - تمدن در حال پیشرفت است، باید مقداری راحتی تلخ برای دورههای تاریکی که باید از آن عبور کنیم، به ما بدهد. ما بیش از آنچه رسانه ها به ما میگویند، قادر به تحمل رنج هستیم و در نهایت بهبود خواهیم یافت. وقتی بلای بعدی رخ دهد، باید فکر کنیم که قبلاً به چنین وضعی خیلی قبل تر. به عنوان مثال:
- هنگامی که در قرن 27 قبل از میلاد، نیل برای هفت سال متوالی طغیان نکرد و یکی از اولین و بزرگترین قحطی ها در تاریخ مصر را به همراه داشت. هیروگلیف ها ثبت میکنند که این بلای ملی تنها زمانی حل شد که فرعون زوسر دستور ساخت یک معبد عظیم را برای آرام کردن خدای رودخانه نیل، خنوم، داد: آبها سال بعد دوباره بالا آمدند.
-ما قبلاً در این وضعیت بودهایم وقتی که در 13 دسامبر 115 پس از میلاد، زمین لرزهای ویرانگر به شهر باستانی آنتیوخه اصابت کرد و سه چهارم ساختمانهای آن را ویران کرد و نیمی از جمعیت 500000 نفر آن را در عرض چند دقیقه کشت. کار بازسازی بیش از یک دهه ادامه داشت.
- ما قبلاً در این وضعیت بودهایم وقتی سونامی ویرانگر در 21 ژوئیه 365 میلادی در اسکندریه به وقوع پیوست. 50000 نفر در این شهر پرتردد و اطراف آن کشته شدند. محله سلطنتی شهر برای همیشه زیر آب فرو رفت و تنها در سال 1995 در حین حفاری برای کابل دوباره کشف شد.
این مثال ها نشان می دهد که بشریت در طول تاریخ با چالشهای بی شماری روبرو بوده است، اما ما همیشه راهی برای غلبه بر آنها پیدا کردهایم. در حالی که نباید رنج را به راحتی در نظر بگیریم، نیز نباید در آن غرق شویم. در عوض، باید استقامت و اراده خود را برای ساختن آیندهای بهتر هدایت کنیم.
انسانها با فراز و نشیبهای بسیاری در طول تاریخ دست و پنجه نرم کردهاند. در اینجا به چند نمونه از این رخدادهای ناگوار اشاره میکنیم:
* در سال 1346، طاعون سیاه از استپهای روسیه وارد اروپا شد و یک چهارم جمعیت این قاره، یعنی حدود 25 میلیون نفر را کشت.
* در سال 1519، هرناندو کروز با ویروس آبله به سواحل مکزیک و امپراتوری آزتک قدم گذاشت. این ویروس طی صد سال آینده، 95 درصد از جمعیت آمریکای مرکزی و جنوبی را از بین برد.
* در تاریخ 23 ژانویه 1556، یکی از مرگبارترین زمینلرزههای ثبتشده در تاریخ در استان شاآنشی چین رخ داد. این زمینلرزه منجر به فرو ریختن ساختمانها و لغزشهای گل و لای شد که در مجموع باعث مرگ 830000 نفر شد.
* در تاریخ 1 نوامبر 1755، یک زلزله شدید شهر لیسبون را ویران کرد و بقایای جمعیت را به سواحل هدایت کرد، جایی که با یک سونامی عظیم مواجه شدند. این ترکیب باعث کشته شدن 30000 نفر شد و در یک ضربه امید روشنگری اروپایی را پایان داد.
* در آوریل 1815، بزرگترین فوران آتشفشانی تاریخ بشر در کوه تامبارا اندونزی رخ داد. این فوران آتشفشانی باعث مرگ 71000 نفر و ایجاد ابر خاکستری شد که دمای جهانی را 0.4 درجه سانتیگراد کاهش داد و منجر به کمبود شدید مواد غذایی، بیماریهای همهگیر و ناآرامیهای مدنی در سراسر جهان در سه سال آینده شد.
* در سالهای 1837 و 1838، شکستهای فصلی باران باعث قحطی در ایالتهای پنجاب و راجستهان در شمال غربی هند شد که منجر به مرگ 800000 نفر شد. این اختلال اقتصادی و اجتماعی و وبا ناشی از آن تا به امروز در حافظه هندیها باقی مانده است.
* در سال 1894، سومین همهگیری جهانی طاعون خیارکی آغاز شد. این بحران به مدت بیست سال ادامه داشت و گسترش جهانی آن با سرعتی بیشتر به دلیل سفر با کشتی بخار و وسعت شبکههای تجاری امپراتوری شتاب گرفت. در سراسر جهان، 15 میلیون نفر جان خود را از دست دادند؛ هند با 10 میلیون مرگ، بیشترین آسیب را دید.
* در سالهای 1896-1898، بیش از 95 درصد از گلههای گاو آفریقای جنوبی توسط بیماری آبله گاوی ویران شد. همزمان با خشکسالی شدید و سرمازدگی، این امر منجر به قحطی بیسابقهای در ترانسفال شمالی شد. مردم درمانده، ریشه، کرمها و پوست حیوانات قدیمی را خوردند؛ بسیاری از آنها به غرق کردن فرزندان خود متوسل شدند.
* در سالهای 1918-1919، همهگیری آنفلوانزا که به «آنفلوانزای اسپانیایی» معروف است، بیش از 50 میلیون نفر را کشت، که بسیار بیشتر از تلفات جنگ جهانی اول، تنها 20 میلیون نفر بود.
با وجود این همه مشکلات و سختیها، انسانها توانستهاند از پس این بحرانها برآیند. همانطور که رسانهها هرگز به ما نمیگویند، ما، یعنی بشریت در نهایت دوام خواهیم آورد.
پس از سی و هفت سال اسارت، سرانجام یهودیان بابل توسط امپراتور کوروش کبیر آزاد شدند - و به یهودیه بازگشتند. معبد بازسازی شد. و سپس، چند نسل بعد، دردسر جدیدی که سر برآورده بود از میان رفت.
دیدگاه خود را بنویسید