بهطور معمول، پیام برای مدت بسیار طولانی در ذهن ما روشن و واضح است. مشکل آنقدرها در یافتن کلمات نیست؛ بلکه در این است که آیا فرد حق بیان این کلمات را دارد یا نه.
اما مطمئناً در نهایت این حرفها را خواهیم گفت - در درجه اول نه به خاطر خود ما، بلکه مهمتر از آن به خاطر آنها.
این بدترین زمان است، می دانم. اما در واقعیت، زمان مناسبی برای گفتن این موضوع وجود ندارد.
وسوسه معمول این است که منتظر بمانیم تا یک لحظه «خوب» فرا برسد: زمانی که طرف مقابل در شغل جدید خود قرار گرفته، پس از سالگرد تولدش، زمانی که شروع تعطیلات است یا زمانی که به نظر میرسد بهصورت مشخص و مبرهنی از ما ناراضی و آزرده خاطر هستند. اما در واقعیت، هر تاریخی که انتخاب کنیم، هرگز زمان مناسبی برای بیان این مسئله نخواهد بود. این کار در هر لحظهای که باشد بهشدت دردناک خواهد بود. همچنین ممکن است گفتن این حرف به بهانه رها و پایدارتر شدن، تعطیلات تایلند یا تولد برادر طرف را خراب کند.
این رابطه به سادگی دیگر برای ما کار نمیکند.
بزرگترین ظلم این نیست که ب بیرون آمدن از یک رابطه به طرف مقابل ضربهای وارد کنی، بلکه ماندن در رابطهای است که بدون گفتن چیزی اعتقاد خود را به آن از دست دادهای. لحظهای که شخص واقعاً احساسات خود را درک میکند، وظیفه اولیه این است که از سر راه طرف مقابلش کنار بکشد و به آنها او دهد تا از نو شروع کند. هدر دادن زندگی یک نفر دیگر جنایت واقعی است.
خیلی چیزها برای گفتن وجود دارد، اما در حال حاضر گفتنش هیچ فایدهای ندارد. به مهربانانهترین شکل ممکن میگویم وضعیت برای من اینگونه است.
انگیزه می تواند شروع به بررسی برخی از دلایل باشد. خود طرف ممکن است بهویژه قصد داشته باشد که مکالمه را در جهت مشورتی ببرد، به این امید که بتواند منطق مشخصی به شما تحمیل کند و شاید نتیجهگیری شما را تغییر دهد. اما شما این خطر را پیش رو دارید که بر سر یک نقطه اصطکاک طولانی مدت درگیر یک مشاجرۀ توانفرسا شوید یا با یک التماس ناامیدانه روبرو شوید، و بنابراین مجبور بشوید تا رکتر از آنچه میخواهید رفتار کنید. اگر آنها میتوانستند مسائل واقعی را به درستی درک کنند، شما نیازی به انجام این کارها نداشتید.
ممکن است به نظر برسد که من عجله دارم. اینطور نیست. من بهشدت و برای مدتی طولانی در مورد این مسئله فکر کردهام. و حالا من کاری را انجام میدهم که عمیقاً میدانم درست است.
دشمن در اینجا امید است، این احساس که شما ممکن است در معرض تغییر باشید. واقعاً خوب بودن به این معنی نیست که لطیف به نظر برسید، زیرا این میتواند با محبت همیشگی که تا چند روز پیش در دسترس آنها بوده است اشتباه گرفته شود. افراد زیادی وجود خواهند داشت که شریک زندگی کنونیتان میتواند برای حمایت به آنها مراجعه کند. وظیفه شما این نیست که دلپسند و شادیآفرین باشید، بلکه این است که تا حد امکان فراموش شدنی باشید، که در اصل به معنای آشغال بودن است.
بهترین حالت احتمالاً این است که برای مدتی در تماس نباشیم.
تندمزاجی و بیاحساسی مصنوعی، در این شرایط، یک موهبت است. این ماده =ای است که با آن می توانید در نظر آنها تبدیل به ابژۀ نفرت شوید و بنابراین می توانید راحتتر بر شرایط غلبه کنید. سخاوت به معنی این است که اجازه بدهید به فردی منفور بدل شوید. «آدم خوب» در پایان کسی نیست که سخنرانیهای حساس طولانی داشته باشد و در راه برگشت گریه کند، بلکه کسی است که به اندازه کافی شجاع باشد که اجازه دهد توسط شخصی که به شدت مجروح شده است مورد نفرت واقع شود.
توضیح، از هر نوعی که باشد باید در نهایت اختصار و کوتاهی ارائه شود.
هیچ کس مقصر نیست. در نهایت، هر دوی ما افراد بهتری نسبت به آنچه در این رابطه بودیم، هستیم. هر دوی ما لایق چیز بهتری هستیم. و فکر میکنم یک روز، شاید سالها بعد، با نظر من موافق خواهی بود.
تلاش برای دوست شدن، یا شانهای برای گریه کردن، واقعاً یک گزینه برای افرادی است که هرگز به درستی یکدیگر را دوست نداشتهاند.
تاکسی دم در منتظر من است. خداحافظ.
دیدگاه خود را بنویسید