ما با یک ادعای گسترده و تا حدودی آتشین شروع میکنیم: اینکه رسانهها یکی از عوامل مهم اضطراب، سردرگمی و هراس در دنیای مدرن هستند، که مسئول برانگیختن درجات گسترده نفرت و حواسپرتی هستند. مدلهای کسبوکار رسانهها را مجبور به اغراق در اختلافات میکند. فناوریهای پیشرفته ارتباطی ما در خدمت تقویت انگیزههای قبیلهای ما بودهاند و ظرفیت ما برای بازیابی مقداری از سلامت عقل و آرامشمان اکنون بیش از هر زمانی به آموختن این نکته بستگی دارد که در برخورد با محتوای رسانهها محتاطانهتر و با آرامش بیشتر عمل کنیم.
هیچکدام از اینها - البته - چیزی نیست که خود رسانهها تشویق کنند تا بیاموزیم. رسانه در حالی که بیوقفه توجه ما را به تخلفات دیگران جلب میکند، یک بعد مشکلساز زندگی امروزی را پنهان میکند، یعنی خودش را. رسنه معمولاً نقش خود را در زندگی ما عادی جلوه میدهد. رسانه سعی میکند منطقی به نظر برساند که روزانه ده یا سی بار بهروزرسانیهای اخبار بررسی کنیم، از جشن تولد کودکان خارج شویم یا قدم زدن با مادربزرگ خود را نیمه کاره رها کنیم تا خودمان را از موضوعات جدید خشم و وحشت آگاه کنیم. رسانه شخصیت اخلاقی نهادش را رمانتیک میکند و با وقاحت به ما میگوید که منبع عالی بینش و دانش است و خود را با نیروهای مترقی علم، دموکراسی و عدالت همسو میکند.
اگرچه حساسیت به بسیاری از خروجیهای رسانه ممکن است برای ما مشکلاتی ایجاد کند، اما ما را از توهم دور میکند. چه چیزی به کسی امکان می دهد که دائماً به رسانه نگاه کند و بدون مزاحمت به روز خود ادامه دهد؟ آسیب دیدن توسط رسانههای جمعی و اجتماعی لزوماً دلیلی بر دیوانگی نیست. این ممکن است مطمئن ترین نشانه برای این باشد که فرد هنوز موجودی متعادل و متفکر و معقول است.
رسانه ها اغلب سعی میکنند ما را متقاعد کنند که هیچ ظرفیتی برای آسیب رساندن به ما ندارند و تنها نبود آنها است که میتواند باعث آسیب شود. اما صرف ساعتها برای خواندن داستانهای خاص، درگیر شدن در بحثهای خاص یا نخوابیدن به دلیل وحشت از احتمالات دور، ممکن است خیلی مثمر ثمر نباشد. ممکن است بعد از یک عصر دیگر که بهخاطر چیزی که خواندهایم خراب شده است، تصمیم بگیریم تلفن خود را از پنجره (یا از یک صخره بلند) بیندازیم و ذهن خود را به جای دیگری معطوف کنیم: کتاب تاریخ، ذهن یک کودک، تعامل با یک دوست قدیمی یا دیدن چند نقاشی دیواری در چایخانه یک صومعه ایتالیایی در اواخر قرن چهاردهم.
بی وقفه به ما گفته میشود که باید در جریان اتفاقات باشیم، باید با عصر خود ارتباطی تنگاتنگ داشته باشیم، باید به محض وقوع هر اتفاقی در آن مغروق شویم. اما این پیامها در نهایت شعارهایی برای رسانههای جمعی هستند تا توصیههایی برای رفاه ما و ما مسئولیتی برای گوش دادن به آنها نداریم. وظیفه واقعی ما نسبت به خود و عزیزانمان، رشد ذهن و حفظ آرامش و سلامت عقل است. ما باید خود را در برابر سموم مختلفی که توسط بخشهای خاصی از رسانههای جمعی و اجتماعی در جریان خون روان ما قرار میگیرد مسلح کنیم، و برای این کار، باید در تشخیص اینکه چه چیزی و چگونه به ما تزریق میشود، متخصص شویم. ما باید یاد بگیریم که داستانهای خاصی را از هم جدا کنیم و تاثیر و طنین آنها را رمزگشایی کنیم. ما باید ببینیم که چگونه ممکن است نامتعادل و نامهربان، کور و طرفدار دوآتشه شویم، چگونه میتوانیم همدلی و مدارا را فراموش کنیم و چگونه انگیزههای کینه توزانه ما ملتهب شود. رسانهها حداقل برای صد سال است که ما را آرام آرام به سمت جنون سوق دادهاند. سیستم آموزشی ما در برابر حملات رسانهها شانس زیادی ندارد. ما باید مراقب خودمان باشیم.
درسهای این مبحث یک ابزار تشخیصی است که میتواند به ما کمک کند تا برخی از ابعاد مشکلساز رسانهها را در مراحل اولیه تشخیص دهیم و قبل از اینکه به شدت آسیب ببینیم، از آنها جلوگیری کنیم. این کتابچه راهنمای دفاعی در برابر یکی از محبوبترین و اغلب اوقات هنوز ناشناختهترین خطرات عصر ما است.
دیدگاه خود را بنویسید