درمان با یک پیشنهاد وحشیانه آغاز می شود: نیازی نیست که ما به درک جهان از طریق رسانهها ادامه دهیم. اگرچه تقریباً همه کسانی که با آنها برخورد میکنیم مسحور پنج یا شش داستان تکراری شدهاند، نیازی نیست که به آنها بپیوندیم. تصور ما از «آنچه دارد میگذرد» نباید در اتاق خبر مشخص شود. ما میتوانیم عمداً نسبت به آنچه که قرار است بدانیم بیخبر باشیم - تا روی ادراکات خودسرانه و بسیار عجیب و غریب خود تمرکز کنیم. ما روزی که علیرغم همه احتمالات درباره فیلمی که ظاهراً همه دیدهاند چیزی نشنیده باشیم، زمانی که تقریباً نام همه اعضای کابینه را فراموش کرده باشیم، زمانی که یک فناوری جدید شرکت برایمان هیچ معنایی نداشته باشد و زمانی که بتوانیم شانههای خود را در برابر خبر یک رسوایی جدید بالا بیاندازیم، قادر خواهیم بود به خاطر آزادی خود به خودمان تبریک بگوییم. حتی ممکن است - با نظم و انضباط کافی - به مرحلهای برسیم که وقتی یکی از مشهورترین ستارههای پاپ جهان را به ما نشان دهند، هیچ ایدهای نداشته باشیم که او کیست.
ما ممکن است با افتخار از آزادی خود استفاده کنیم تا ذهن خود را با مواد مغذی کمتر آشنا و ترمیمکنندهتری ذخیره کنیم. ما ممکن است در مورد موسیقی پانپایپ جزایر سلیمان و حرفه ادوین نانائو سیتوری کنجکاو شویم که آهنگ «Walkabout long Chinatown» را که مورد احترام ترین آهنگ در جنوب اقیانوس آرام است نوشت. ما میتوانیم به تصاویر چوبی باران توسط اوتاگاوا هیروشیگه و نقاشیهای صلحآمیز کشتیها در لنگرگاه در سپیدهدم توسط امانوئل لارسن علاقهمند شویم. میتوانیم رمانهای گابریلا میسترال را بخوانیم و به شعر سعدی شیرازی بپردازیم، فیلمهای سودا شیشمانوا را تماشا میکنیم و معماری هو ان تان فات را بررسی. ما در جوامع خود تبعیدی مخفی خواهیم شد اما آزاد خواهیم بود.
اتاگاوا هیروشیگه، باران شبانه در کاراساک، 1834
برای تسلی دادن خودمان بهخاطر تباهیها و پستیهای جهان، ممکن است در عین حال به سیاراتی فکر کنیم و از آنها آرامش بگیریم که کمتر از سیاره خود پر سر و صدا و بحث برانگیز هستند. ما میتوانیم با معطوف کردن منظم افکارمان به مریخ و مناظر بیصدا و بادگیرهای طبیعی آن، همانطور که عکسهایآن را که توسط روباتهای بیباک ناسا گرفته شده است دیدهایم، خود را از بازی وضعیت و شایعات، رقابتپذیری و بیتفاوتی گونه خود رها کنیم.
ممکن است به آنتنهای متعلق به شبکه فضایی در کانبرا، استرالیا فکر کنیم که پیامها را به کاوشگر وویجر 2 میفرستد که در حال حاضر با سرعت 15341 کیلومتر بر ثانیه در فضای بینستارهای میگذرد. ممکن است به گاوهایی فکر کنیم که معمولاً در نزدیکی این سازههای عظیم فولادی میچرند و اصلاً به اندازهگیری چگالی پلاسمای بینستارهای اهمیت نمیدهند، چه رسد به خوانندگان، سیاستمداران یا زندانیان جهان، و فقط به لقمهی بعدی علفشان فکر میکنند و جای خودشان را برای آفتاب گرفتن بهتر تغیر میدهند، نه پریشان میشوند و نه تلخکام، نه نگران آنچه هستند که ممکن است در موردشان گفته شود، نه اهمیتی به ظهرشان هنگام جلوهگر شدن در مقابل دیگران میدهند. اگر آنچه را که دیگران میدانند یاد نمیگرفتیم، چقدر امکان یاد گرفتن داشتیم.
گاوهایی که در مقابل آنتنهای شبکه فضایی عمیق در کانبرا، استرالیا چرا میکنند.
ما در حالت نادانی عاقلانهتر، قادر خواهیم بود افکارمان را در کانالهای بهینهای در حال حرکت نگه داریم. در این صورت بهجای اینکه با هر بار بررسی صفحه مرورگرمان دچار شیدایی یا شهوت تصادفی شویم، فقط با آرام ترین، ثابت ترین و کم هیجان ترین بازتابها ذهن خود را سیراب میکنیم. در این صورت میتوانیم تکههایی از ادبیات کهن را در ذهن داشته باشیم، قافیههای مهدکودک را به خاطر بیاوریم، عقاید حکیمان را تکرار کنیم و شعرها را از صمیم قلب یاد بگیریم. در این صورت ما هر روز امیدوار کننده را با روی آوردن بلافاصله به آن ابزار کوچک درخشان کنترل و ناراحتی که در کنار تخت منتظرمان است، خراب نخواهیم کرد.
دیدگاه خود را بنویسید