مدرسه احتمالاً - برای اکثر ما که این متن را میخوانیم - تجربه ای عمیقاً وحشتناک بوده است. مشکل آنقدرها مشق شب، کسالت درس و نظم و انضباط معلمان نبود، هر چند اینها ممکن است سخت بوده باشند. این دشواری به احتمال زیاد ناشی از نیاز به گذراندن بیشتر روز در یک سیستم ارزشی سلسله مراتبی تمامیتخواه تحت نظارت یک فرد بیرحم بود.
بسته به مدرسه، آنچه مهمتر از همه بود این بود که شیک پوش، لاغر، زیبا، اهل ورزش یا قوی باشیم. هر چیز دیگری به سرعت ما را در معرض تمسخر و تخریب قرار میداد. اگر ترجیح میدادیم شعر بخوانیم، روی فرش دراز بکشیم و گل بکشیم، آوازهای شوبرت بخوانیم، لکههای صورتمان را پک کنیم، کیک موزی بپزیم یا به شکلی کودکانه وفریبنده با عروسکهایمان حرف بزنیم، سرنوشت ما بسته و نابود میشد. و اگر ما مرتکب اشتباهی می شدیم (فرد اشتباهی را میبوسیدیم، به دوست حسود راز نابخردانهای را لو میدادیم)، امکان بخشیده شدن وجود نداشت: همکلاسیهای ما تا روزی که ما تا سالن غذاخوری مدرسه و حتی روزی که از مدرسه میرفتیم همه چیز را به خاطر میآوردند. وقت ناهار هر بار زمان وارد آمدن یک ضربه روحی بود.
یکی از ویژگیهای مطلوب مدرسه این است که یک نقطه پایانی در افق دارد. هر چقدر هم که قلدری بد بود و لقبهای بیرحمانه به ما داده میشد، هر چقدر هم که وقتی به دنبال مکانی برای نشستن در ناهار میگشتیم چیزهای زیادی سر راهمان انداخته شد، میدانستیم که یک روز - سرانجام - تمام خواهد شد. ما میتوانستیم آزادی، استقلال و عزت را ترک کنیم و دوباره به دست آوریم. در فضاهای آزاد دنیا، هیچ کس نیازی ندارد بداند ما دوست داریم در اتاقمان چه کار کنیم، هیچ کس نمیتواند در مورد لباسی که می پوشیم نظر بدهد، به کسی ربطی ندارد که با چه کسی قرار می گذاریم. ، می میتوانیم از افرادی دور شویم که آنچه را که ما به آن گوش میدهیم یا آنچه را که به آن احترام میگذاریم دوست ندارند، هیچ کس به یاد نمیآورد که پنج سال پیش چه کردیم یا چرا زمانی دشمنی پیدا کرده بودیم، هیچ دشمنیای وجود ندارد.
اما یکی از مشکلات رسانه قدرت بازآفرینی بخشی از فضای مدرسه است. نظرات زیر بسیاری از مقالهها میتواند به سرعت شروع به شبیه شدن به توالتهای مدرسه کند، اعتراف کردنهای از سر نفرت از بوی ادرار و سفیدکنندهها که روزی ما را از اینکه یک نفر با چه کسی خوابیده، مادر چه کسی فاحشه بوده و چه کسی باید کشته شود، آگاه میکردند.
اگرچه احتمالاً عمیقاً وارد بزرگسالی شدهایم، اما ممکن است هنوز هم نیاز داشته باشیم که - به خاطر روحیه زندانی خود - بزرگترین اولویت ما این باشد که در نهایت و فوری مدرسه را ترک کنیم. ما بخش خوبی از دو دهه اول زندگی خود را صرف مدرسه کردیم. ما نیازی نداریم که تمام زندگی خود را به یکی از جانشینان آن در دنیای رسانهای بسپاریم.
دیدگاه خود را بنویسید