همبستگی کاذب چیست؟

همبستگی کاذب زمانی اتفاق می‌افتد که ما بین دو متغیر (رویداد، عمل، ایده و غیره) ارتباطی می‌بینیم، در حالی که در واقعیت هیچ ارتباطی بین آن‌ها وجود ندارد.

جایی که همبستگی کاذب دیده می‌شود

مثال زیر را در نظر بگیرید: جین یک هوادار پروپاقرص فوتبال است. او تمام بازی‌های تیم محبوبش "نگهبانان" را از طریق تلویزیون زنده تماشا می‌کند. جین همیشه پیراهن پاره شده نگهبانان را هنگام تماشای بازی‌هایشان می‌پوشد - همان پیراهنی که سال‌هاست پوشیده است.

به گفته جین، پوشیدن "پیراهن خوش یمن" او ضروری است. موفقیت تیمش به آن بستگی دارد. چند سال قبل، جین متوجه شد که وقتی پیراهن خود را نپوشیده بود، نگهبانان باخته‌اند. این پدیده چند بار اتفاق افتاد تا اینکه خرافات جین تثبیت شد. اکنون او مطمئن است: موفقیت تیم محبوب فوتبالش به نحوی با پوشیدن این پیراهن توسط او مرتبط است.

اعتقاد اشتباه جین مبنی بر اینکه پوشیدن پیراهن او در خانه با عملکرد تیم محبوب فوتبالش مرتبط است را می‌توان به همبستگی کاذب نسبت داد. این دو متغیر به گونه‌ای که مثلاً قد و وزن با هم مرتبط هستند، با هم مرتبط نیستند.

اثرات فردی

بسیاری از تصمیمات ما با نگاه کردن به روابط بین پدیده‌های مختلف گرفته می‌شود. ما می‌بینیم که برخی چیزها به طور مداوم با یا بعد از چیزهای دیگر رخ می‌دهند، که ما را به این نتیجه می‌رساند که آن‌ها مرتبط هستند. ممکن است ندانیم که چرا آن‌ها مرتبط هستند، اما می‌دانیم که وقوع آن‌ها به هم گره خورده است. یک مدیر اجرایی ممکن است ببیند که فروش معمولاً همزمان با شروع فصل گلف افزایش می‌یابد، اما مطمئن نیست که چرا این اتفاق می‌افتد. او فقط می‌داند که محصولش تمایل دارد در آوریل که زمان افتتاح زمین‌های گلف است بیشتر فروخته شود. در نتیجه، شرکت برای آوریل محصولات بیشتری را ذخیره می‌کند.

ما همیشه نمی‌توانیم بدانیم که آیا دو چیز با هم مرتبط هستند یا خیر و چرا. گاهی اوقات، دانستن اینکه آن‌ها به نوعی مرتبط هستند کافی است. اگر این رابطه را چندین بار ببینیم، مطمئن می‌شویم که این همبستگی در آینده نیز به طور قابل اعتمادی تکرار خواهد شد. ما اغلب بر اساس اعتماد به نفس خود در رابطه بین رویدادها یا رفتارهای مختلف ریسک می‌کنیم. به عنوان مثال، زمان روز با ترافیک مرتبط است. بر اساس اعتماد به نفس خود در این رابطه، ممکن است تصمیم بگیریم که برای قرار ملاقات در ساعات شلوغی رانندگی نکنیم. از آنجایی که ما اغلب محاسبات ریسک و تصمیم‌گیری را هنگام مشاهده وقوع و تکرار همبستگی‌ها انجام می‌دهیم، مهم است که آن‌ها دقیق باشند. توجه نکردن به همبستگی‌های کاذب این امر را به خطر می‌اندازد و باعث می‌شود تصمیمات بدی بگیریم و ریسک‌های غیرعاقلانه‌ای بپذیریم.

اثرات سیستمیک

همبستگی کاذب می‌تواند پیامدهای مخربی داشته باشد. تصمیماتی که در سطح نهادی گرفته می‌شود معمولاً با همبستگی‌های استخراج شده از داده‌ها یا مشاهدات آگاه می‌شوند. همبستگی‌های کاذب می‌توانند سیاست‌های نهادینه‌سازی شده جانبدارانه را انگیزه دهند. به عنوان مثال، همبستگی‌های کاذب به کلیشه‌ها و نژادپرستی نهادی کمک می‌کنند. عموم مردم به‌طور نامتناسبی به خشونت‌هایی که توسط گروه‌های اقلیت انجام می‌شود توجه می‌کنند و این خشونت را با نژادها یا قومیت‌های خاصی مرتبط می‌دانند، در حالی که چنین همبستگی وجود ندارد. مقامات و بحث‌های عمومی در بسیاری از موارد مهاجران را به جرم مرتبط کرده‌اند. در نتیجه، محدودیت‌های سختگیرانه مهاجرتی و روش‌های سختگیرانه‌تر اخراج گاهی اعمال شده است. یک بررسی اخیر از مطالعات انجام شده در این زمینه بین سال‌های 1994 تا 2014 نشان داد که هیچ همبستگی مثبتی وجود ندارد. در واقع، مطالعات همبستگی منفی ضعیفی را نشان می‌دهند.

طبق این داده‌ها، افزایش مهاجرت می‌تواند جرم را کاهش دهد. این منطق را می‌توان در جای دیگری نیز اعمال کرد: زمانی که بسیاری از تصمیم‌گیرندگان همبستگی‌هایی را می‌بینند که وجود ندارند، سیاست‌های نادرست و مضری وضع می‌شود. مشاغلی که به تشخیص الگوها در بازار یا امور عمومی وابسته هستند نیز ممکن است تحت تأثیر همبستگی کاذب قرار گیرند. این می‌تواند منجر به تصمیم‌گیری‌های زیر بهینه در محل کار شود.

چرا همبستگی کاذب اتفاق می‌افتد

دو نوع همبستگی کاذب وجود دارد: همبستگی‌های مبتنی بر انتظار و همبستگی‌های مبتنی بر تمایز. نوع اول زمانی رخ می‌دهد که ما به دلیل انتظارات از پیش تعیین شده خود در مورد آن‌ها اشتباه می‌کنیم. مورد دوم زمانی اتفاق می‌افتد که اعتقاد بر این است که رابطه بین دو متغیر به دلیل تمرکز بیش از حد بر اطلاعات برجسته وجود دارد.

هر دو این همبستگی‌های کاذب را می‌توان به استفاده مغز ما از «یورستیک» یا میانبرهای ذهنی نسبت داد. ارزیابی شواهد زمان و انرژی می‌برد، بنابراین مغز ما برای کارآمدتر کردن این فرآیند به دنبال چنین میانبرهایی می‌گردد.

یورستیک در دسترس بودن

این تمایل ما به استفاده از اطلاعاتی است که به سرعت و به راحتی هنگام تصمیم‌گیری در مورد آینده به ذهن می‌آید. در نتیجه‌ی یورستیک در دسترس بودن، جفت‌کردن متغیرهایی که به راحتی به ذهن می‌آیند (یا به این دلیل که ظاهر می‌شوند، یا به دلیل اینکه درک آن‌ها سریع است، یا به این دلیل که به نظر می‌رسد محتمل هستند)، به عنوان مرتبط دیده می‌شوند. به عنوان مثال، بستنی و عدم تحمل گلوتن که اغلب با هم ذکر می‌شوند، ممکن است فکر کنیم که آن‌ها با هم مرتبط هستند در حالی که اینطور نیست. این به این دلیل است که این جفت شدن متمایزتر از سایرین است و هنگام جستجوی همبستگی‌ها نسبت به جفت‌هایی که قبلاً ندیده‌ایم، سریع‌تر به ذهن می‌آید.

سوگیری تأییدی

به عنوان یک میانبر شناختی دیگر، سوگیری تأییدی زمانی رخ می‌دهد که ما متوجه شواهدی می‌شویم که با باورهای موجود ما مطابقت دارد، روی آن تمرکز می‌کنیم و به آن اعتبار بیشتری می‌دهیم. سوگیری تأییدی با همبستگی کاذب مرتبط است، زیرا ما به دنبال روابطی هستیم که باورهای از پیش تعیین شده ما در مورد دو متغیر را تأیید کند. به عنوان مثال، اگر باور داریم که پرواز خطرناک است، بیشتر احتمال دارد که همبستگی بین افزایش پرواز و مرگ و میرهای مرتبط با حمل و نقل را انتظار داشته باشیم.

چرا باید از همبستگی کاذب آگاه باشیم

همبستگی‌های کاذب می‌توانند باعث شوند تصمیمات اشتباه و پرخطر بگیریم. همانطور که در بالا ذکر شد، زمانی که تصمیم‌گیری در مورد یک پدیده می‌گیریم، به رابطه آن با متغیرهای دیگر نگاه می‌کنیم و بر اساس میزان اطمینانمان از حفظ آن روابط در آینده، محاسبات ریسک انجام می‌دهیم. به عنوان مثال، زمانی که یک هیئت نظارتی به خطرات اطراف یک ماده شیمیایی جدید نگاه می‌کند، ممکن است بررسی کند که آیا میزان سرطان در مناطقی که بیشتر استفاده می‌شود افزایش یافته است یا خیر. بر اساس اطمینان از این همبستگی، ممکن است این ماده شیمیایی را محدود کنند یا نکنند. بنابراین همبستگی‌های کاذب می‌توانند بر اثربخشی تصمیمات ما و میزان ریسکی که می‌خواهیم هنگام تصمیم‌گیری بپذیریم تأثیر بگذارند که گاهی اوقات می‌تواند عواقب فاجعه‌باری داشته باشد.

همچنین می‌تواند ما را نسبت به همبستگی‌هایی که واقعاً وجود دارند کور کند. اگر روی همبستگی‌های کاذب تمرکز کنیم زیرا معتقدیم که آن‌ها واقعاً درست هستند، احتمال کمتری وجود دارد که به دنبال همبستگی‌های دیگری باشیم که ممکن است در واقع وجود داشته باشند. این می‌تواند منجر به فرصت‌های از دست رفته و نتیجه‌گیری‌های نادرست شود.

چگونه از همبستگی کاذب جلوگیری کنیم

باید سعی کنیم همبستگی کاذب را به دلیل اثرات مخربی که می‌تواند داشته باشد کاهش دهیم. یک مطالعه در سال 2011 نشان داد که می‌توان همبستگی‌های کاذب را با درک شرایطی که ذهن ما تمایل به درک نادرست روابط دارد کاهش داد. محققان دریافتند که همبستگی‌های کاذب تمایل دارند «در شرایطی که شرکت‌کننده شخصاً درگیر نیست» رخ دهند. به عبارت دیگر، ما همبستگی‌های کاذب را در زمینه‌ها و شرایطی می‌بینیم که دانش یا تجربه شخصی کمی داریم.

به همین دلیل، نویسندگان نتیجه گرفتند که «توسعه برنامه‌های آموزشی مبتنی بر شواهد می‌تواند در کمک به افراد برای تشخیص و کاهش توهمات خود موثر باشد». از آنجایی که ما به دلیل کمبود تجربه در زمینه‌های ناآشنا به همبستگی‌های کاذب حساس هستیم، می‌توانیم با آگاه‌تر شدن در این زمینه‌ها، این سوگیری را کاهش دهیم.

اگر شرایطی که سیستم شناختی ما در آن تمایل به اشتباه در ارتباط دادن علل با معلول‌ها و ارزیابی روابط شرطی دارد را درک کنیم، می‌توان توهمات را پیش‌بینی (و کاهش) داد.

  • پروفسور روانشناسی هلنا ماتو و همکاران

چگونه همه چیز شروع شد

اگرچه خود این پدیده جدید نیست، اما اصطلاح «همبستگی کاذب» برای اولین بار توسط روانشناسان آمریکایی لورن جی چپمن و ژان چپمن در سال 1967 ابداع شد. آنها آزمایش‌های مختلفی انجام دادند که در آن از افراد خواسته شد تا بر اساس طبقه‌بندی تشخیصی خود فردی را ترسیم کنند. چپمن و چپمن دریافتند که بین تشخیص‌ها و برخی ویژگی‌های ترسیم شده ارتباط معنایی وجود دارد. به عنوان مثال، بیمارانی که نگران هوش خود بودند، سر را در نقاشی‌های خود برجسته می‌کردند.

همبستگی‌های کاذب برای اولین بار توسط دیوید همیلتون و رابرت گیفورد در سال 1976 به صورت تجربی نشان داده شد. آنها از شرکت‌کنندگان خواستند تا مجموعه‌ای از جملات توصیف‌کننده رفتارهای مطلوب یا نامطلوب را بخوانند که سپس به اعضای دو گروه مختلف نسبت داده می‌شد: افراد محلی و مهاجران. اگرچه این رفتارها در واقع با هر دو گروه مرتبط بودند، اما شرکت‌کنندگان ارتباط بین رفتارهای نامطلوب و گروه اقلیت (یعنی مهاجران) را بیش از حد ارزیابی کردند. این نقش همبستگی کاذب در کلیشه سازی را نشان داد.

مثال 1 - جستجوی الگو در امور مالی

تحلیلگران مالی و سرمایه‌گذاران اغلب در معرض همبستگی کاذب هستند. یک مقاله در سال 2011 توسط محققان تجاری آمریکایی به بررسی الگوهای خاص قیمت سهام و روندهای آتی پرداخت که اغلب با آنها مرتبط است پرداخت. به طور خاص‌تر، آنها الگوی «سر و شانه» (سه قله قیمت که بالاترین آن در وسط است) را بررسی کردند که گفته می‌شود روند نزولی آینده قیمت سهام را پیش‌بینی می‌کند.

محققان ادعا می‌کنند که در واقع این الگو به طور دقیق هیچ حرکت قیمت آینده‌ای را پیش‌بینی نمی‌کند. نتیجه این است که "همبستگی بین سیگنال [الگوی سر و شانه] و حرکت‌های آینده قیمت سهام ایالات متحده که توسط تحلیلگران فنی ادعا می‌شود وجود ندارد". بنابراین آنها ادعا می‌کنند که این یک همبستگی کاذب است که به طور قابل توجهی بر معاملات تأثیر می‌گذارد، زیرا "معاملات غیرمعمول پس از تکمیل یک الگوی سر و شانه به طور متوسط بیش از 40 درصد از حجم معاملات روزانه را تشکیل می‌دهد". بنابراین، از آنجایی که سرمایه‌گذاران اغلب الگوهای قیمتی خاصی را با روندهای قیمت آینده مرتبط می‌کنند، در حالی که چنین ارتباطی وجود ندارد، همبستگی کاذب باعث تصمیم‌گیری‌های زیر بهینه قابل توجهی در دنیای مالی می‌شود.

" ... تمایل انسان به کشف الگوها، همراه با میل شدید به پول درآوردن، برخی از سرمایه‌گذاران را به این باور می‌رساند که بین الگوهای قیمت و حرکت‌های آینده قیمت ارتباط واقعی وجود دارد.

  • پروفسور بازرگانی بین‌الملل کارول ال اسلر و همکاران

مثال 2: حقوق مدیرعامل و گلف

در یک پژوهش بی‌نظیر که توسط پژوهشگران کسب‌وکار اروپایی در سال 2010 انجام شد، مشخص گردید که عملکرد درک‌شده در گلف با حقوق مدیرعامل ارتباط مستقیم دارد. به عبارت دیگر، مدیرعاملانی که گلف را خوب بازی می‌کنند، نسبت به کسانی که خوب بازی نمی‌کنند، تقریباً 15 درصد بیشتر درآمد دارند.

این به دلیل این است که عملکرد گلف به عنوان نشانه‌ای از عملکرد شرکت در نظر گرفته می‌شود. مردم عملکرد یک مدیرعامل در زمین گلف را با توانایی او در شغلش مرتبط می‌دانند. با این حال، محققان همچنین دریافتند که عملکرد گلف مدیرعامل با عملکرد شرکت ارتباط مثبت ندارد، بلکه در واقع ارتباط منفی دارد. بنابراین، ارتباط بین عملکرد گلف و عملکرد شرکت در واقع یک همبستگی کاذب است.

چرا گلف اینقدر مهم است؟ محققان حدس می‌زنند که تصمیم‌گیری درباره پاداش مدیرعاملان شامل معیارهای ملموس عملکرد گذشته و همچنین مشاهدات مهارت‌های اجتماعی "نرم" مانند گلف می‌شود. باشگاه‌های گلف همچنین مکان‌هایی هستند که بازیگران مهم کسب‌وکار با هم معاشرت می‌کنند. بنابراین، خوب بازی کردن گلف به نوعی به عنوان یک "هاله اثر" به دنیای کسب‌وکار منتقل می‌شود.