توهم شفافیت چیست؟
توهم شفافیت زمانی اتفاق می افتد که ما میزان توانایی دیگران در درک افکار، احساسات و حالات ذهنی شخصی خود را بیش از حد ارزیابی می کنیم. افرادی که این سوگیری شناختی را تجربه می کنند، تمایل دارند باور کنند که تجربیات درونی آنها برای دیگران بیشتر از آنچه که واقعا هست قابل مشاهده است.
جایی که این سوگیری رخ می دهد
پریا قرار است ایده خلاقانه ای را در یک جلسه تیمی ارائه کند. در حالی که آماده صحبت کردن است، ذهنش با تردید و اضطراب درگیر است. اگرچه پریا برای ارائه خود به خوبی آماده شده است، اما هرگز در صحبت کردن در جمع راحت نبوده است. او متقاعد شده است که اضطرابش به وضوح برای همه در اتاق قابل مشاهده است و تصور می کند که همکارانش هر حرکت، بیان چهره و لکنت کلام او را برای یافتن نشانه های تردید بررسی می کنند. برخی به گوشی های همراه خود نگاه می کنند، برخی دیگر در حال نوشتن یا تایپ کردن روی دستگاه های خود هستند. پریا به خودش می گوید که این نشانه های واضحی است که مخاطبان او از ارائه او خارج شده اند زیرا می دانند که او به خودش شک دارد.
در واقع، همکاران پریا او را فردی مطمئن و فصیح می دانند و فقط در افکار و برنامه های خود غرق هستند. توهم شفافیت پریا را فریب می دهد تا باور کند که وضعیت عاطفی درونی او برای دیگران شفاف است. حتی باعث می شود که او رفتار همکارانش را در حین ارائه اشتباه تفسیر کند. شکاف بین آسیب پذیری درک شده او و بی توجهی تیم به آن در طول استراحت قهوه آشکار می شود، زمانی که یکی از همکاران تحسین واقعی خود را نسبت به ارائه جذاب پریا ابراز می کند.
این داستان محل کار نشان می دهد که چگونه توهم شفافیت می تواند درک ما از تعاملات اجتماعی روزمره را تحریف کند و باعث شود احساس کنیم که اطرافیان ما می توانند ذهن ما را بخوانند. پریا به جای تمرکز بر ارائه ایده خود، حواسش به افکار منفی در مورد واکنش های همکارانش پرت شد. اعتقاد پریا به اینکه مخاطبانش می توانند آشفتگی درونی او را تشخیص دهند، بر تمایل ما برای بیش از حد ارزیابی دید بیرونی از احساسات درونی ما تأکید دارد.
اثرات فردی
توهم شفافیت می تواند تأثیر عمیقی بر رفتار، خودپنداری و رفاه ما داشته باشد. یکی از پیامدهای قابل توجه این سوگیری، خودآگاهی شدیدی است که افراد ممکن است در موقعیت های اجتماعی یا مبتنی بر عملکرد تجربه کنند. با این باور که احساسات درونی آنها برای دیگران بیشتر از آنچه که واقعا هست قابل مشاهده است، افراد ممکن است فشار بیشتری برای انطباق با انتظارات درک شده احساس کنند که منجر به افزایش اضطراب و تردید در خود می شود.
به طور مشابه، این سوگیری می تواند بر خودبیانی و نحوه ارتباط ما با دیگران تأثیر بگذارد. افراد ممکن است به دلیل این توهم که دیگران می توانند به راحتی احساساتشان را تشخیص دهند، از بیان احساسات یا نگرانی های واقعی خود خودداری کنند. به عنوان مثال، یک زوج در یک رابطه نسبتا جدید ممکن است احساس کنند که همسرشان می داند که نسبت به او چه احساسی دارند و نیاز به صحبت در مورد احساسات خود را دست کم می گیرند. با گذشت زمان، توهم شفافیت می تواند به یک چرخه سوء ارتباط کمک کند، زیرا افراد رفتار خود را بر اساس فرض نادرست شفافیت تغییر می دهند.
اثرات سیستمیک
توهم شفافیت می تواند اثرات سیستمیکی داشته باشد که جنبه های مختلف جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد، بر ارتباطات، تصمیم گیری و پویایی سازمانی تاثیر می گذارد. به عنوان مثال، در محیط های سازمانی، رهبرانی که به این سوگیری تسلیم می شوند ممکن است تصور کنند که اهداف و احساساتشان برای تیمشان روشن است، حتی اگر اینطور نباشد. این عدم همسوایی می تواند منجر به سوء تفاهم و کاهش بهره وری شود.
در سیستم های حقوقی و قضایی، توهم شفافیت می تواند بر روند دادگاه ها تأثیر بگذارد. شاهدان تحت تاثیر این باور که احساسات یا اعتبار آنها برای قضات و هیئت منصفه آشکار است، ممکن است نحوه رفتار خود را در جایگاه تغییر دهند. به همین ترتیب، این سوگیری می تواند بر درک گناه یا بی گناهی نیز تأثیر بگذارد، زیرا هیئت منصفه ممکن است به اشتباه فرض کنند که می توانند احساسات یک متهم را بر اساس نشانه های بیرونی به درستی ارزیابی کنند.
در سطح گسترده تر جامعه، باور ما به اینکه دیگران می توانند ذهن ما را بخوانند می تواند به تداوم هنجارهای اجتماعی کمک کند و مطابقت را تشویق کند. فردی را تصور کنید که نظراتش در مورد مسائل جاری با خانواده و دوستان نزدیکش متفاوت است. فرض این فرد مبنی بر اینکه افکار درونی او برای دیگران شفاف است ممکن است او را به تنظیم رفتار خود سوق دهد تا به نظر برسد که با انتظارات اجتماعی مطابقت دارد. در نهایت، این امر می تواند ساختارهای اجتماعی موجود را تقویت کند و پذیرش دیدگاه های متنوع و روش های تفکر جایگزین را مانع شود.
چگونه توهم شفافیت بر محصول تأثیر می گذارد
آیا تا به حال چیزی مانند یک لباس خریداری کرده اید با این باور که این محصول می تواند چیزی درباره هویت یا سبک زندگی شما بگوید؟
توهم شفافیت می تواند به طور قابل توجهی بر درک و رفتار مصرف کنندگان در رابطه با محصولات تأثیر بگذارد. مشتریان ممکن است محصولات را بر اساس این باور انتخاب کنند که ترجیحات و انگیزه های آنها برای انتخاب یک برند خاص برای دیگران شفاف است.
تصور کنید یک حرفه ای جوان که تازه یک کیف دستی لوکس طراح خریداری کرده است. او این کالا را انتخاب کرد زیرا این برند با اعتبار، ثروت و موقعیت اجتماعی مرتبط است و او سعی دارد در محل کار جدید خود تاثیر بگذارد. با این حال، این زن بیش از حد بر شفافیت اهداف خود برای دیگران حساب کرده و تصور می کند که وضعیت درک شده مرتبط با این برند برای همه افراد اطراف او به راحتی قابل درک است. متأسفانه، همکاران جدید او متوجه نشدند که کیف دستی طراح است و برخی حتی متوجه آن نشدند.
آگاهی از توهم شفافیت در حوزه تحقیقات تجربه کاربری و طراحی محصول نیز مهم است. هدف تحقیقات تجربه کاربری درک عمیق از نیازها و خواسته های کاربران بالقوه یک محصول یا خدمات برای بهبود فرآیند طراحی است. از شرکت کنندگان آزمون اغلب دعوت می شود تا از محصول یا خدمات استفاده کنند و وظایفی را انجام دهند و سپس بازخورد خود را از طریق مصاحبه ارائه دهند. با این حال، تحت تأثیر توهم شفافیت، شرکت کنندگان آزمون ممکن است تجربه یا احساسات خود را نسبت به یک محصول به طور کامل توضیح ندهند زیرا فرض می کنند که وضعیت ذهنی آنها برای محقق واضح است. اگر محققان تجربه کاربری از تأثیر بالقوه توهم شفافیت بر پاسخ های شرکت کنندگان آزمون خود آگاه نباشند، این امر می تواند منجر به داده های ناقص یا نادرست و نتیجه گیری های نادرست شود.
توهم شفافیت و هوش مصنوعی
هنگامی که با یک سیستم هوش مصنوعی مانند ChatGPT تعامل می کنیم، اغلب با آن صحبت می کنیم و سوالاتی از آن می پرسیم انگار که یک انسان واقعی باشد. هوش مصنوعی نوع گفتگویی را که با بهترین دوست خود داریم تقلید می کند و پس از مدتی با ماشین رابطه برقرار می کنیم. این باعث می شود که ما باور کنیم سیستم هوش مصنوعی توانایی درک و فهم دقیق اهداف و احساسات ما را دارد.
تصور کنید که یک ارائه فوری در پیش دارید و برای اتمام آن وقت کم دارید. شما چند هفته است که با هوش مصنوعی کار می کنید و با آن ارتباط خوبی برقرار کرده اید، بنابراین تصمیم می گیرید از آن برای انجام ارائه استفاده کنید. شما دستورالعمل های کوتاهی برای نوشتن ارائه به هوش مصنوعی می دهید، اما هیچ جزئیاتی در مورد سبک و لحن اضافه نمی کنید زیرا فرض می کنید که قبلاً می داند چه می خواهید. سیستم یک پاسخ کلی ارائه می دهد که بسیار متفاوت از چیزی است که انتظار داشتید و شما از دوست آنلاین خود ناامید می شوید. انتظارات شما از آنچه سیستم هوش مصنوعی می تواند در مورد اهداف درونی شما درک کند و واقعیت تعامل شما بسیار متفاوت بود.
با این حال، دانشمندان اعصاب پیشرفت های قابل توجهی در توسعه هوش مصنوعی برای خواندن فعالیت مغز ما داشته اند. به عنوان مثال، محققان دانشگاه تگزاس در آستین، یک رمزگشا مبتنی بر هوش مصنوعی غیرتهاجمی توسعه داده اند که می تواند فعالیت مغز را به یک جریان پیوسته متن ترجمه کند. در مطالعات دیگر، مدلهای «یادگیری عمیق» برای بازسازی تصاویر بصری از فعالیت مغز شرکتکنندگان توسعه یافتهاند.
مدتی طول می کشد تا ماشینهای هوش مصنوعی خواننده ذهن برای عموم مردم در دسترس باشند. تا آن زمان، ارتباط واضح در مورد قابلیتها، محدودیتها و عملکرد داخلی سیستمهای هوش مصنوعی میتواند به مدیریت انتظارات کاربر و اطمینان از تعاملات آگاهانهتر و مؤثرتر با فناوریهای هوش مصنوعی کمک کند.
چرا این اتفاق می افتد
طبق گفته روانشناسان توماس گیلوویچ، کنت ساویتسکی و ویکتوریا هاستد مدوک، توهم شفافیت به این دلیل رخ می دهد که افراد نمی توانند هنگام تلاش برای درک دیدگاه دیگری از "لنگر" تجربه پدیدارشناسانه خود تنظیم شوند. به عبارت دیگر، از آنجایی که ما زمان زیادی را صرف تحلیل و آگاهی کامل از حالات درونی خود می کنیم، تغییر تمرکز خود به دیدگاه دیگران برای ما دشوار است. در نتیجه، احساس می کنیم که احساسات و افکار ما «نشت می کنند». ما به خودمان می گوییم: «اگر من آنچه در سرم می گذرد را خیلی شدید تجربه می کنم، همه افراد اطراف من هم باید همینطور باشند».
همان فرآیند در مورد اثر پروژکتور نیز رخ می دهد، یک سوگیری شناختی که تمایل ما را برای بیش از حد ارزیابی میزان توجه دیگران به ظاهر خارجی ما توصیف می کند. همانطور که از نام آن پیداست، این سوگیری باعث می شود احساس کنیم که همیشه چراغ قوه اجتماعی بیشتر از آنچه که واقعا هست روی ما می تابد.
هم توهم شفافیت و هم اثر پروژکتور تغییراتی از سوگیری خودمحوری هستند، تمایل ما به تمرکز بر دیدگاه های خودمان هنگام بررسی رویدادها یا باورها. لنگر انداختن خودمحور یک روش ذهنی است که به ما کمک می کند تا تصمیم گیری کنیم و به سرعت و آسان قضاوت کنیم. برای سیستم شناختی ما بسیار کارآمدتر است که فرض کنیم دیدگاه های دیگران با دیدگاه های خودمان همسو است تا اینکه تلاش کنیم بفهمیم دیدگاه های آنها واقعا چیست.
نحوه پردازش و ذخیره خاطرات نیز عامل مهمی است که به سوگیری های خودمحور مانند توهم شفافیت کمک می کند. به یک رویداد به یاد ماندنی از سال گذشته، مانند جشن خانوادگی یا تعطیلات فکر کنید. هنگام بازتاب خاطرات خود از این رویداد گذشته، احتمالاً متوجه می شوید که آنها روی آنچه شما تجربه کرده اید و انجام داده اید تمرکز می کنند، در حالی که اعمال و احساسات دیگران در پس زمینه محو شده اند. ما تجربیات و خاطرات خود را حول محور خودمان تنظیم می کنیم زیرا اطلاعات خود مرجعی را در آینده آسان تر می توانیم به یاد بیاوریم.
چرا مهم است
تمرکز بیش از حد بر حالات درونی خود و سوء تفسیر میزان قابل درک بودن آنها برای دیگران می تواند قضاوت های ما را ابری کند. در نتیجه، ممکن است فشار غیرضروری بر خود یا اطرافیان خود وارد کنیم که منجر به سوء تفاهم و استرس بیشتر می شود.
یکی از زمینه هایی که درک توهم شفافیت در آن مهم است سلامت روان است. تصور کنید دوستی دارید که اخیراً با مشکلات کاری و مشکلات در رابطه خود دست و پنجه نرم می کند و به نظر ناراحت است. شما دائماً بررسی می کنید که حال او چگونه است، اما او همیشه پاسخ می دهد که «من خوبم، خوب می شوم»، بنابراین شما گفتگو را بیشتر ادامه نمی دهید. با این حال، دوست شما فکر می کند که خلق و خوی پایین و ناراحتی عاطفی او برای شما کاملاً واضح است و تعجب می کند که چرا شما کمک بیشتری نمی کنید.
اگر کسی که با سلامت روان خود مشکل دارد فرض کند که افراد اطرافش می توانند احساس او را درک کنند، ممکن است برای کمک مورد نیاز خود درخواست نکند یا احساسات خود را به صورت کلامی بیان نکند. این می تواند باعث شود فرد با افکار منفی خود منزوی تر شود و منجر به تأخیر در دریافت حمایت مناسب شود.
به همین ترتیب، در شرایطی که از قبل احساس عصبی یا مضطرب داریم، باور ما به اینکه دیگران می توانند ذهن ما را بخوانند و آسیب پذیری ما را ببینند می تواند منجر به افزایش اضطراب شود.
مهم است بدانیم که توهم شفافیت می تواند اثرات مخربی بر عملکرد ما در شرایط استرس زا داشته باشد. امروزه داشتن یک کار گروهی به عنوان بخشی از مصاحبه شغلی، به خصوص اگر نقش نیاز به مهارت های ارتباطی عالی داشته باشد، غیر معمول نیست. در این شرایط، همه افراد در اتاق می خواهند شغل را داشته باشند و به دنبال عملکرد بهتر از دیگران هستند. به عنوان یک نامزد طبیعی است که احساس عصبی کنید، اما اگر شروع کنیم خودمان را متقاعد کنیم که سایر متقاضیان می توانند احساسات درونی ما را به وضوح درک کنند، ممکن است بیشتر روی اضطراب خود تمرکز کنیم تا انجام کار به بهترین شکل ممکن. همین مورد را می توان در مورد سخنرانی عمومی نیز گفت؛ هر چه بیشتر خودمان را با این باور مشغول کنیم که همه می توانند ذهن ما را بخوانند، کمتر روی کار تمرکز می کنیم.
چگونه از آن جلوگیری کنیم
همه ما این ضرب المثل را شنیدهایم که «حقیقت میتواند تو را آزاد کند». خوب، وقتی صحبت از اجتناب از توهم شفافیت میشود، تحقیقات نشان میدهد که دانستن حقیقت در مورد این سوگیری میتواند بهترین راه برای رهایی از اثرات آن باشد.
در سال 2003، ساویتسکی و گیلوویچ مطالعهای را برای یافتن راههایی برای غلبه بر توهم شفافیت انجام دادند. از شرکتکنندگان خواسته شد تا سخنرانیهای عمومی بداهه داشته باشند و سپس رتبهبندی کنند که فکر میکنند چقدر مضطرب به نظر میرسند. نتایج نشان داد که در حالی که گویندگان معتقد بودند بسیار مضطرب به نظر میرسند، ناظران آنها این دیدگاه را نداشتند.
ساویتسکی و گیلوویچ آزمایش را دوباره اما با کمی تغییر انجام دادند. این بار، محققان به برخی از شرکتکنندگان توضیحی در مورد توهم شفافیت دادند و آنها را از این واقعیت آگاه کردند که اضطراب درونی آنها ممکن است به اندازه تصور آنها آشکار نباشد. گویندگانی که از این سوگیری مطلع بودند، اضطراب کمتری را گزارش کردند و سخنرانیهای خود را مثبتتر از کسانی که مطلع نبودند ارزیابی کردند. علاوه بر این، بازخورد مخاطبان نشان داد که گویندگان آگاه نسبت به همتایان غیر آگاه خود خونسردتر و آرامتر درک میشوند.
به طور کلی، این مطالعه تأیید کرد که توهم شفافیت میتواند اضطراب سخنرانی را تشدید کند، اما همچنین دریافت که دانستن آن میتواند یک درمان موثر باشد. با اعمال این موضوع در زندگی روزمره، درک توهم شفافیت و تأثیر آن بر درک ما از دیگران میتواند به ما کمک کند تا کمتر بترسیم که افکارمان درز کند.
با یادآوری این نکته شروع کنید که افکار درونی شما خصوصیتر از آنچه فکر میکنید است و احتمالاً دیگران نمیدانند چه احساسی دارید و چه فکر میکنید. به همین ترتیب، اگر میخواهید کسی دقیقاً بداند چه احساسی دارید، بهتر است آن را به واضحترین شکل ممکن به او بگویید.
اگر توهم شفافیت ما را به این باور برساند که حالات درونی ما برای دیگران شفاف است، منطقی است که ممکن است میزان توانایی ما در رمزگشایی احساسات و افکار دیگران را نیز بیش از حد ارزیابی کنیم. دفعه بعد که در مورد فکر یا احساس کسی نتیجهگیری کردید، لحظهای توقف کنید تا بررسی کنید که آیا فرضیههای شما درست است یا خیر.
چگونه همه چیز شروع شد
اصطلاح توهم شفافیت برای اولین بار در سال 1987 توسط دیل میلر و کتی مک فارلند در رابطه با جهل جمعی مطرح شد. نویسندگان پیشنهاد کردند که توهم شفافیت ممکن است توضیح دهد که چرا مردم باور دارند که افکار و احساسات خصوصی آنها با اطرافیانشان متفاوت است، علیرغم اینکه رفتار عمومی همه یکسان است.
در سال 1998، گیلوویچ، ساویتسکی و مدوک سه مطالعه جداگانه برای ارائه شواهد بیشتر برای توهم شفافیت انجام دادند. نویسندگان می خواستند بررسی کنند که چگونه شهود شرکت کنندگان در مورد اینکه چگونه توسط دیگران قضاوت می شوند با نحوه درک واقعی این شرکت کنندگان توسط ناظران مقایسه می شود. آنها این کار را در سه موقعیت متضاد انجام دادند.
در مطالعه اول، محققان می خواستند بدانند آیا افرادی که دروغ می گویند، قابلیت تشخیص دروغ خود را بیش از حد تخمین می زنند یا خیر. آنها گروه هایی از شرکت کنندگان را برای بازی تشخیص دروغ جمع آوری کردند که در آن هر کدام دروغ و حقیقت را به بقیه گروه گفتند. همانطور که محققان پیش بینی می کردند، کسانی که دروغ گفتند احتمال اینکه سایر شرکت کنندگان بتوانند دروغ آنها را درک کنند بیش از حد تخمین زدند.
آزمایش دوم به توانایی ما در پنهان کردن احساسات انزجارمان هنگام ارائه غذا یا نوشیدنی که دوست نداریم نگاه کرد. از شرکت کنندگان خواسته شد که روی میز بنشینند و 15 نوشیدنی را امتحان کنند که برخی از آنها مایع قرمز خوش طعم و برخی دیگر مایع قرمز بد طعم بودند. قبل از شروع آزمایش، به شرکت کنندگان گفته شد که از آنها در حال چشیدن نوشیدنی ها فیلمبرداری می شود که بعداً به گروهی از ناظران نشان داده می شود. در حالی که کار ناظران حدس زدن نوشیدنی مورد استفاده چشنده ها بود، کار چشنده ها پنهان کردن واکنش های خود به نوشیدنی ها و دشوارتر کردن کار ناظران بود. درست مانند مطالعه اول، شرکت کنندگانی که نوشیدنی ها را امتحان کردند، تعداد ناظرانی را که می توانستند تشخیص دهند که کدام نوشیدنی را چشیده اند، بیش از حد تخمین زدند.
در سومین و آخرین مطالعه، محققان به بررسی نحوه تاثیر توهم شفافیت بر واکنش افراد در مواجهه با یک موقعیت اضطراری پرداختند. شرکت کنندگان به یک اتاق آزمایشگاهی با پنج صندلی رو به تخته سیاه آورده شدند. آزمایش کننده توضیح داد که کار آنها این است که در 10 دقیقه حداکثر تعداد آنگرام ها را باز کنند و با تاکید بر اهمیت دقیق پیروی از قوانین مطالعه تاکید کرد. به طور تصادفی یک نفر به عنوان "نویسنده" انتخاب شد و همه افراد دیگر به عنوان "حل کننده" تعیین شدند. در واقع، نویسنده یک همدست یا یک بازیگر مخفی تحقیقاتی بود و نقش او این بود که به تدریج قوانین آزمایش را زیر پا بگذارد تا حداکثر نگرانی را در بین شرکت کنندگان ایجاد کند. جای تعجب نیست که شرکت کنندگان احساس کردند که نسبت به سایر اعضای گروه نگران رفتار مخرب هستند، بیشتر از آنچه که واقعاً بودند.
در همه سه سناریو، شرکت کنندگان قربانی توهم شفافیت شدند. نویسندگان نتیجه گرفتند که این سوگیری زمانی رخ می دهد که تخمین یک فرد از میزان توانایی یک ناظر در تشخیص حالات درونی او از توانایی واقعی ناظر برای انجام این کار فراتر رود.
از مقاله اصلی گیلوویچ و همکارانش، مطالعات دیگری نیز توهم شفافیت را در زمینه های مختلف از جمله مذاکرات تجاری، تحقیقات جنایی و روابط عاشقانه بررسی کرده اند.
مثال 1 - ملودیهای شنیدنی
یکی از اولین و مشهورترین مثالهای توهم شفافیت مطالعهای است که در سال 1990 توسط الیزابت نیوتون، دانشجوی دکترای دانشگاه استنفورد انجام شد. نیوتون دانشجویان کالج را برای شرکت در آزمایشی به عنوان "ضربه زننده" یا "شنونده" استخدام کرد. در هر جفت، از ضربه زننده خواسته شد تا ریتم یک آهنگ معروف (انتخاب شده از لیستی از 25 آهنگ) را ضربه بزند در حالی که شنونده سعی میکرد آهنگ را از روی ضربهها حدس بزند.
ضربه زنندهها با اطمینان ادعا کردند که میتوانند هنگام ضرب زدن، متن ترانه و همراهی موسیقی کامل را «بشنوند». هنگامی که از آنها خواسته شد پیشبینی کنند که شنوندگان با چه دقت میتوانند آهنگها را شناسایی کنند، ضربه زنندهها نرخ موفقیت 50 درصدی را تخمین زدند. با این حال، برخلاف پیشبینیهای آنها، شنوندگان ضربهها را به عنوان دنبالهای از صداهای ظاهراً بیربط تفسیر کردند. در واقع، شنوندگان تنها توانستند 3 درصد از آهنگها را با دقت شناسایی کنند.
از آنجایی که ضربه زنندهها آهنگها را به طرز واضحی در سر خود تجربه میکردند، نتوانستند از لنگر تجربه خود برای در نظر گرفتن آنچه شنوندگان میتوانستند درک کنند، تنظیم شوند. این باعث شد که آنها به اشتباه فرض کنند که مخاطبان آنها از کنسرتی خصوصی که در سرشان جریان دارد آگاه هستند. این اختلاف بین اعتماد به نفس ضربه زنندهها در وضوح ارتباط آنها و درک واقعی شنوندگان، توهم شفافیت را برجسته میکند.
در کنار توهم شفافیت، این مطالعه همچنین نفرین دانش را نشان میدهد، که نوع دیگری از سوگیری خودمحوری است. وقتی ما در مورد چیزی اطلاعات داریم، تصور کردن اینکه ندیدن آن اطلاعات چگونه است دشوار است. در مورد آزمایش ضربه زدن، ضربه زنندهها درک این واقعیت را دشوار یافتند که شنوندگان همان سطح درک آنها را ندارند.
مثال 2 - من بیگناهم!
در طول بازجوییهای پلیس، مظنونان ممکن است تلاش کنند برخی اطلاعات را پنهان یا مخفی کنند، بهویژه اگر باور داشته باشند که افشای این اطلاعات میتواند آنها را محکوم کند یا موقعیت قانونیشان را به خطر بیندازد. اما تا چه حد فکر میکنند بازجو میتواند آنها را ببیند؟
مطالعهای توسط روانشناسان ساول کاسین و کریستینا فونگ در کالج ویلیامز ماساچوست، به دنبال کشف آنچه در پشت درهای بسته اتاقهای بازجویی پلیس میگذرد بود. در حالی که هدف اصلی بررسی نقش توهم شفافیت در تحقیقات جنایی نبود، محققان بخش دیگری را به آزمایش خود اضافه کردند تا ببینند آیا این سوگیری در این زمینه وجود دارد یا خیر.
آزمایش اصلی شامل دو بخش بود. در ابتدا، گروهی از شرکتکنندگان دستگیر و در مورد یک جرم ساختگی مانند وندالیسم یا دزدی خرده فروشی بازجویی شدند. نیمی از گروه مرتکب جرم شده بودند و نیمی دیگر بیگناه بودند. بخش دوم آزمایش، گروه دیگری از شرکتکنندگان بودند که فیلمهای بازجوییها را تماشا کردند و از آنها خواسته شد قضاوت کنند که فکر میکنند مظنونان گناهکار یا بیگناه هستند.
پس از هر بازجویی، از مظنونان خواسته شد پیشبینی کنند که آیا بازجو آنها را گناهکار یا بیگناه میداند و تخمین بزنند که چند نفر از ناظران گروه دوم نیز حقیقت را کشف خواهند کرد.
یافتههای این مطالعه نشان داد که اکثر مظنونان اعتقاد داشتند که گناهکار یا بیگناه بودن آنها برای بازجو و ناظران فیلم واضح است. از 16 مظنون، 13 نفر معتقد بودند که کارآگاه آنها را درست قضاوت خواهد کرد. در واقع، بازجو تنها در 6 مورد از 16 مورد درست عمل کرد که تفاوت چشمگیر بین شفافیت درک شده و واقعی مظنون را نشان میدهد.
دیدگاه خود را بنویسید