اثر قربانی قابل شناسایی چیست؟

اثر قربانی قابل شناسایی توصیف می کند که ما در شرایطی که تراژدی ها در مورد یک فرد خاص و قابل شناسایی هستند، در مقایسه با مواردی که قربانیان گروه بزرگتر و مبهمی از مردم هستند، احتمال بیشتری داریم که همدلی بیشتری داشته باشیم و تمایل به کمک داشته باشیم.

جایی که این سوگیری رخ می دهد

تصور کنید هنگام مرور یک وب سایت خبری با دو داستان زیر مواجه می شوید:

همه کودکان سزاوار نیازهای اولیه انسانی و زندگی شاد و سالم هستند. با این حال، این موضوع برای بسیاری از کودکان در سراسر آفریقا صادق نیست. بیش از 26 میلیون کودک به دلیل گرسنگی در حال مبارزه هستند و در نتیجه درد مزمن و عقب ماندگی عاطفی و جسمی دارند. کمک شما برای غلبه بر این وضعیت غم انگیز مورد نیاز است. امروز کمک کنید.

همه کودکان سزاوار نیازهای اولیه انسانی و زندگی شاد و سالم هستند. با این حال، این موضوع در مورد جیمی کیماتی صدق نمی کند. جیمی تنها 12 سال دارد و به دلیل گرسنگی در حال مبارزه است. او به دلیل رشد ناقص در تمرکز در مدرسه مشکل دارد و شبیه بقیه همکلاسی هایش نیست. جیمی برای غلبه بر وضعیت غم انگیز خود به کمک شما نیاز دارد. امروز کمک کنید.

طبق اثر قربانی قابل شناسایی، ما بیشتر احتمال دارد که انگیزه کمک به جیمی، یک فرد مجرد گرسنه، نسبت به 26 میلیون کودکی که در داستان اول درباره آنها خواندیم، داشته باشیم. اگرچه رنج در داستان اول بیشتر است، اما احساسات ما با داستان جیمی تحریک می شود و باعث می شود بیشتر احتمال کمک داشته باشیم.

اثرات فردی

اثر قربانی قابل شناسایی نشان می دهد که اخلاق ما عینی نیست و اغلب تحت تأثیر همدلی به جای عقلانیت قرار می گیرد. آمار به ما می گوید که چه تعداد نفر در فقر زندگی می کنند، از سلامت روان رنج می برند یا با خشونت روبرو هستند، اما این آمار برای برانگیختن همدلی کافی برای حرکت دادن ما به کمک کم تاثیر هستند.

این منطقی نیست که ما بیشتر مایل باشیم به یک قربانی قابل شناسایی واحد کمک کنیم تا اینکه بخواهیم به گروه بزرگی از مردم کمک کنیم، زیرا تراژدی گروه بزرگتر از نظر عینی بدتر از تراژدی یک نفر است. هر چه تهدید علیه بشریت بزرگتر باشد، باید زمان و منابع بیشتری برای کاهش تهدید اختصاص داده شود، اما طبق اثر قربانی قابل شناسایی، برعکس این درست است.

این سوگیری بدان معناست که ما تصمیم می گیریم به چه کسی کمک کنیم و پول و منابع ما به کجا برود بر اساس همدلی به جای عقلانیت، به این معنی که اعمال خیرخواهانه ما اغلب موثرترین راه ها برای کمک به مردم نیستند.

اثرات سیستمیک

به دلیل اثر قربانی قابل شناسایی، اجازه می دهیم یک تراژدی واحد بر سختی هایی که صدها یا هزاران نفر با آن روبرو هستند سایه بیاندازد. این باعث می شود که ما پول، حمایت و منابع را به شیوه ای کمتر از حد مطلوب توزیع کنیم. از آنجایی که همه ما تحت تأثیر اثر قربانی قابل شناسایی هستیم، منجر به توزیع نامتناسب منابع به یک نفر به جای توزیع یکنواخت آن به گونه ای می شود که به چندین نفر برای غلبه بر مشکلاتشان کمک کند.

تصمیمات سیاستگذاری عمومی در حالت ایده آل منعکس کننده نظر مردم در مورد مسائل خاص است. اگر نظرات ما در مورد کمک توسط احساسات ما و اثر قربانی قابل شناسایی هدایت شود، تصمیمات سیاستگذاری منعکس کننده بهترین سناریو برای اکثریت مردم نخواهد بود بلکه بر اساس چند تراژدی انتخاب شده که تعداد کمی از مردم را تحت تاثیر قرار می دهد خواهد بود. این بدان معناست که بحران های جمعی همچنان به تأثیرگذاری بر جامعه ما ادامه خواهند داد زیرا دولت یا سایر مقامات برای اصلاح وضعیت اقدام نخواهند کرد. برای وضع قوانین، مردم باید نگرانی و حمایت خود را از مسائل نشان دهند و با اثر قربانی قابل شناسایی، نگرانی ما جای اشتباه است.

چرا این اتفاق می افتد

اثر قربانی قابل شناسایی به این دلیل اتفاق می‌افتد که ما صرفاً متفکران عقلانی نیستیم. سوگیری‌های شناختی مختلفی وجود دارد که ما را بیشتر به کمک به افراد خاص نسبت به گروه‌های مبهم سوق می‌دهد که منجر به اثر قربانی قابل شناسایی می‌شود.

یکی از علل اثر قربانی قابل شناسایی این است که ما عمیقاً تحت تأثیر احساسات خود هستیم و آنها بر عقلانیت و منطق اولویت دارند. این به عنوان یورِستیک عاطفی شناخته می شود.

علاوه بر این، از آنجایی که مغز ما ظرفیت محدودی دارد، احساس همدلی با همه برای ما دشوار است. اگر به همه تراژدی‌هایی که می‌شنویم پاسخ عاطفی بدهیم، ممکن است دچار سرگیجه شویم، اما می‌توانیم با اجازه دادن به خود برای احساس همدلی با بحران یک فرد، به خود اجازه دهیم. در نتیجه، خود را از تراژدی‌های بزرگ دور می‌کنیم اما اجازه می‌دهیم خود را برای تراژدی‌هایی که در مقیاس کوچک‌تر رخ می‌دهند درگیر کنیم.

اثر قربانی قابل شناسایی همچنین ممکن است نتیجه بی حسی شدن ما هنگام شنیدن مداوم داستان های خشونت آمیز یا غم انگیز باشد. چرخه خبری 24 ساعته ما را با داستان های غم انگیز پشت سر هم بمباران می کند و باعث می شود احتمال پاسخ عاطفی ما کمتر شود زیرا به دیدن این نوع محرک عادت کرده ایم.1

علت دیگر اثر قربانی قابل شناسایی این است که ما اغلب پس از وقوع تراژدی‌های فردی در مورد آن‌ها می‌شنویم، در حالی که آمارها بر اساس پیش‌بینی‌ها استوار هستند و سعی می‌کنند قبل از وقوع تراژدی کمک بخواهند.2 ما بیشتر احتمال دارد احساس گناه کنیم که به فردی که قبلاً رنج می‌برد کمک نکنیم تا گناهی که برای بسیاری از افراد احساس می‌کنیم که ممکن است رنج ببرند، که باعث اثر قربانی قابل شناسایی می‌شود. علاوه بر این، آمارها غیرشخصی و سرد به نظر می رسند در حالی که اغلب می توانیم یک فرد خاص را در نیاز تصور کنیم.

چرا مهم است

آگاهی از اثر قربانی قابل شناسایی مهم است زیرا منجر به کمک نامتناسب به یک فرد واحد می شود در حالی که صدها نفر دیگر از تراژدی های مداوم رنج می برند.

به عنوان مثال، یک ویدیو از یک راننده اتوبوس سالخورده در نیویورک که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود در یوتیوب منتشر شد. ماکس سیدوروف پس از دیدن این ویدیو، داستان را در وب سایت جمع آوری کمک های مالی Indiegogo منتشر کرد تا بتواند 5000 دلار برای فرستادن راننده اتوبوس به سفر جمع آوری کند. ظرف 48 ساعت، کمک های مالی از 500000 دلار فراتر رفت.

اگرچه کمک به یک فرد هنوز هم یک عمل سخاوتمندانه است، اما بعید است که راننده اتوبوس به این مقدار پول نیاز داشته باشد. از سوی دیگر، سالانه حدود 300000 مورد جدید سرطان سینه فقط برای زنان در ایالات متحده وجود دارد.

سالانه حدود 550 میلیون دلار به تحقیقات سرطان سینه اهدا می شود. 550 میلیون ممکن است زیاد به نظر برسد، اما وقتی بر تعداد بیماران جدید زن مبتلا به سرطان تقسیم شود، به این معنی است که کمتر از 2000 دلار برای هر بیمار جدید. راننده اتوبوس که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود، 250 برابر بیشتر از زنی که (در تئوری) هنگام تشخیص بیماری که سالانه حدود 40000 زن را در ایالات متحده می کشد دریافت می کند، دریافت کرد.

چگونه از آن اجتناب کنیم

اجتناب از اثر قربانی قابل شناسایی دشوار است زیرا یک سوگیری شناختی است که با جلوگیری از غرق شدن ما در تمام داستان های غم انگیزی که می شنویم، به ما کمک می کند تا سالم بمانیم.

در عوض، با آگاهی از اثر قربانی قابل شناسایی، خیریه‌ها می‌توانند علت خود را به گونه‌ای بازاریابی کنند که احتمال دریافت کمک و کمک به آنها بیشتر باشد. به جای تکیه بر آمار، ممکن است مطالبی را توزیع کنند که یک فرد خاص نیازمند را نشان دهد. رسانه های تصویری به ویژه در برانگیختن احساسات موثر هستند و پاسخ های عاطفی برای برانگیختن میل به کمک ضروری هستند.

سایر استراتژی‌هایی که خیریه‌ها می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند شامل نشان دادن به خیرین اینکه پول یا کمک آن‌ها کجا می‌رود و چه تأثیری بر افراد خواهد داشت، و همچنین درخواست از مردم برای کمک به یک خانواده یا شخص خاص به جای یک علت عمومی است.

در زندگی شخصی، آگاهی از اثر قربانی قابل شناسایی به ما اجازه می دهد تا مراقب شیوه ای باشیم که داستان های شخصی احساسات ما را دستکاری می کنند تا بتوانیم اطمینان حاصل کنیم که به علل درست کمک می کنیم. ما باید تلاش کنیم تا از چالش‌های سیستماتیکی که گروه‌های بزرگی از مردم با آن مواجه هستند حمایت کنیم، علیرغم اینکه معمولاً قربانیان قابل شناسایی ندارند.

از کجا شروع شد: اثر قربانی قابل شناسایی

معمولاً گفته می‌شود که جوزف استالین، نخست‌وزیر سابق اتحاد جماهیر شوروی، با این جمله که گفت: «مرگ یک نفر تراژدی است، مرگ یک میلیون نفر آمار است»، ایده اثر قربانی قابل شناسایی را معرفی کرد. اعتقاد بر این است که استالین این جمله را در رابطه با بحران قحطی در اوکراین در دهه 1940 بیان کرده است و این جمله نحوه واکنش مردم به بحران‌ها را نشان می‌دهد.

توماس شلینگ، اقتصاددان آمریکایی، مفهوم‌سازی استالین را از طریق مقاله خود با عنوان «زندگی‌ای که نجات می‌دهید ممکن است خودتان باشد» رسمی کرد. در این مقاله، شلینگ خاطرنشان می‌کند که ما در نجات جان قربانیان خاص قابل شناسایی و نجات جان مردم به طور کلی بسیار متفاوت پاسخ می‌دهیم. او ادعا کرد که یک دختر جوان که نیاز به جراحی دارد، کمک‌های مالی بیشتری نسبت به بیمارستانی دریافت می‌کند که به مردم می‌گوید بدون مالیات فروش، کیفیت امکانات بیمارستانی کاهش می‌یابد و منجر به مرگ‌های قابل پیشگیری می‌شود.

به نظر می‌رسد یک فرد در معرض خطر کمک بیشتری نسبت به بسیاری از افرادی که در معرض خطر هستند، ایجاد می‌کند، که به آن اثر قربانی قابل شناسایی می‌گویند، که اکنون پدیده‌ای شناخته شده در زمینه علوم رفتاری است.

مثال 1 - تعداد قربانیان

اگر ما کاملاً منطقی عمل می‌کردیم، هر چه تهدید علیه زندگی بیشتر می‌شد، تلاش‌های ما برای کمک نیز افزایش می‌یافت. با این حال، اثر قربانی قابل شناسایی به ما می‌گوید که اینطور نیست. همدلی، دلسوزی، گناه و غم همگی احساسات عاطفی هستند که برای کمک‌های خیریه لازم هستند و به نظر می‌رسد این احساسات به جای افزایش، با افزایش تعداد افراد نیازمند کاهش می‌یابند.

دانیل وستفجال، استاد سوئدی که به درک تأثیر احساسات بر رفتار ما اختصاص داده است، این نظریه را در مطالعه‌ای آزمایش کرد که بررسی کرد آیا احساسات عاطفی حتی زمانی که تنها یک قربانی دیگر به موقعیت اضافه می‌شود کاهش می‌یابد یا خیر.10 محققان شرکت‌کنندگان دانشجویی را به دو گروه تقسیم کردند. گروه اول یا تصویر روکیا، دختر 7 ساله ای که از گرسنگی رنج می برد، یا موسی، پسر 9 ساله ای که از گرسنگی رنج می برد، دریافت کردند. خلاصه‌ای وضعیت آنها را توصیف کرد و به دانش‌آموزان اطلاع داد که کمک‌های مالی آنها می‌تواند تفاوت ایجاد کند. گروه دوم تصاویر هر دو کودک را با همان خلاصه دریافت کردند.

از دانش‌آموزان هر دو گروه خواسته شد گزارش دهند که چقدر مایل به اهدا هستند، در مورد اهدای خود چه احساسی دارند (احساسات عاطفی آنها) و فکر می‌کنند کمک مالی آنها چه تاثیری خواهد داشت.

وستفجال دریافت که میانگین مبلغ پولی که شرکت‌کنندگان حاضر بودند زمانی که یک کودک را می‌دیدند بدهند در مقایسه با میانگین مبلغی که حاضر بودند زمانی که دو کودک نیازمند را می‌دیدند بدهند، 11.4 کرون سوئد (1.31 دلار آمریکا) بیشتر بود.10 مردم احساس مثبتی نسبت به کمک‌های مالی فرضی خود در گروه یک قربانی داشتند و معتقد بودند کمک مالی آنها تفاوت بیشتری نسبت به گروه دو قربانی ایجاد خواهد کرد.

اگرچه ممکن است 1.31 دلار تفاوت زیادی به نظر نرسد، اما این مطالعه نشان می‌دهد که حتی با معرفی یک قربانی دوم که شرکت‌کنندگان هنوز اطلاعات شخصی در مورد آن دریافت می‌کردند، آنها در مقایسه با زمانی که یک قربانی بود، تمایل کمتری به کمک داشتند. از این نتایج می‌توان نتیجه گرفت که اثر قربانی قابل شناسایی تأثیر بیشتری بر کمک‌های مالی خواهد داشت، زمانی که تعداد قربانیان همچنان افزایش یابد.

مثال 2 - اجازه احساس کردن

یکی از دلایل پشت پرده اثر قربانی قابل شناسایی ممکن است این باشد که خودمان را از تراژدی‌های جمعی دور نگه می‌داریم، زیرا آنها بر ما تأثیر عاطفی می‌گذارند.

داریل کامرون و کیث پین، استادانی که به تحقیق در مورد چگونگی تقاطع اخلاق، احساسات و رفتار می‌پردازند، می‌خواستند بررسی کنند که آیا تمایل ما به کناره‌گیری از بحران‌های بالقوه غرق‌کننده را می‌توان برطرف کرد یا خیر.6 شرکت‌کنندگان برای خواندن در مورد یک کودک که به دلیل جنگ داخلی در سودان رنج می‌برد، یا هشت کودک که به دلیل جنگ داخلی در سودان رنج می‌برند، تعیین شدند. عکس‌ها همراه با خلاصه‌ای از شرایط آنها بود.

پس از خواندن توضیحات و آشنایی با کودکان در سودان، شرکت‌کنندگان به طور تصادفی یکی از دو پیام را دریافت کردند. پیام اول به آنها دستور داد که وقتی به کودکان فکر می‌کنند و بعداً احساسات خود را نسبت به این کودکان گزارش می‌دهند، باید «یک نگرش جدا شده و بی‌احساس اتخاذ کنند». در عوض، شرکت‌کنندگان دیگر پیامی دیدند که به آنها دستور می‌داد هر احساسی که در طول فرآیند ایجاد می‌شود را تجربه کنند.

محققان دریافتند که برای شرکت‌کنندگانی که از آنها خواسته شد احساسات خود را کاهش دهند، تفاوت زیادی در احساسات گزارش‌شده آنها وجود داشت، بسته به اینکه آنها در مورد یک کودک یا هشت کودک خوانده بودند. کسانی که فقط در مورد یک کودک خوانده بودند، همدلی بیشتری نسبت به کسانی که هشت کودک دیده بودند، نشان دادند. با این حال، این تفاوت برای گروهی که از آنها خواسته نشده بود احساسات خود را کاهش دهند، یافت نشد.6

این مطالعه نشان می‌دهد که زمانی که از ما خواسته شود به خود اجازه دهیم احساسات را تجربه کنیم، اثر قربانی قابل شناسایی می‌تواند کاهش یابد. این شواهدی را ارائه می‌کند که اثر قربانی قابل شناسایی سوگیری است که ما برای محافظت از خود استفاده می‌کنیم. این مطالعه همچنین به سازمان‌ها روشی می‌دهد که از طریق آن می‌توانند حتی زمانی که به دنبال کمک برای چندین قربانی هستند، با درخواست از مردم برای اجازه دادن به احساسات خود، کمک مالی دریافت کنند.