سردرگمی منبع چیست؟
سردرگمی منبع یک نوع خطای حافظهای است که در آن فرد نمیتواند به طور دقیق به یاد آورد که یک خاطره خاص از کجا آمده است. به عبارت دیگر، فرد در تشخیص منبع اطلاعاتی که در ذهنش وجود دارد دچار مشکل میشود. این پدیده را میتوان به عنوان نسبت دادن نادرست منبع یا انتقال ناخودآگاه نیز نامید.
جایی که این سوگیری رخ میدهد
تصور کنید سناریوی فرضی زیر: زکریا پس از سرقت از آپارتمانش برای بازجویی به اداره پلیس آورده میشود. افسر از او سلسلهای سوال در مورد سارق میپرسد، از جمله "فکر میکنید مرد چقدر قد داشت؟" و "سوییشرت مرد چه رنگی بود؟" پس از جستجوی حافظه خود برای جزئیات، زکریا دقیقترین گزارش ممکن را ارائه میدهد. اما با وجود تلاشهای او، بخش نمیتواند مظنونی را شناسایی کند که با توصیف او مطابقت داشته باشد.
تقریباً یک سال بعد، زکریا با تماس از سوی اداره پلیس مبنی بر اینکه آنها سرانجام مجرم را دستگیر کردهاند، تماس میگیرد. معلوم شد که سارق مرد نیست، بلکه یک دختر شانزده ساله است! این چطور ممکن است؟
زکریا قربانی نسبت دادن نادرست منبع شد و فرضیات افسر در مورد جنسیت سارق را با حافظه خود در مورد جنسیت سارق اشتباه گرفت. همه آن سوالات تحریکآمیز زکریا را وادار کرد تا تصویری ذهنی واضح از مجرم ایجاد کند و باور کند که برای تداعی جزئیات به عمق حافظه خود میرود. در همین حال، اگر افسر سؤالات بیطرفانهای مانند "سارق چقدر قد داشت؟" یا "سارق چه رنگی پوشیده بود؟" میپرسید، احتمال کمتری وجود داشت که زکریا جنسیت او را اشتباه بگیرد.
اثرات فردی
ما هر روز منبع خاطرات خود را اشتباه تفسیر میکنیم، از جمله چهرههایی که میبینیم، مکانهایی که میرویم و داستانهایی که میشنویم.
آیا تا به حال به کسی برخورد کردهاید که قسم میخورید او را میشناسید اما نمیدانید از کجا؟ شاید او یک دوست دانشگاهی، یک همکار سابق یا حتی یک سلبریتی فراموش شده بود - شما نمیتوانید انگشت خود را روی آن بگذارید. این یک مثال بارز از سردرگمی منبع است زیرا شما نمیتوانید زمینه اصلی چهره او را به یاد بیاورید.
یک داستان کلاسیک دیگر تلاش برای تعیین این است که آیا قبلاً به یک مکان خاص رفتهاید یا تصاویر کافی برای احساس حضور در آن دیده اید. روانشناسان اجتماعی آلن براون و الیزابت مارش حتی با قرار گرفتن مکرر شرکتکنندگان در معرض عکسها هفتهها قبل، آنها را متقاعد کردند که از یک دانشگاه ناآشنا بازدید کردهاند.
ممکن است همچنین هنگام مخلوط کردن جایی که در ابتدا یک داستان را شنیدهاید، دچار سردرگمی منبع شده باشید. اغلب مردم به یاد میآورند که داستانی را در اخبار خواندهاند در حالی که آن را در یک نمایش دیدهاند، از یک دوست شنیدهاند یا از منبع کاملاً متفاوتی با آن مواجه شدهاند.
اگرچه همه در معرض این موارد سردرگمی منبع هستند، اما برخی تحقیقات نشان میدهد که کودکان خردسال ممکن است در مقایسه با بزرگسالان مستعد ابتلا به آن باشند. پس از همه، نوآموزان هنوز توانایی شناختی و تجربه زندگی برای تشخیص چیزهایی به عنوان خیلی عجیب برای تعلق به حافظه خودزندگینامهای ندارند. این میتواند توضیح دهد که چرا برخی از کودکان پیشدبستانی داستانهای خیالی را که ممکن است در یک کتاب تصویر خوانده باشند، به عنوان اتفاق افتاده برای خود در زندگی واقعی اشتباه میگیرند. در همین حال، برای اکثر بزرگسالان تشخیص این که در نیمه شب با دارث ویدر جنگیدهاند اما با تماشای امپراتوری ضربه میزنند آسانتر است.
اثرات سیستمیک
بدون شک، خطرناکترین عواقب سردرگمی منبع در سیستم قضایی نهفته است. در دهههای 1970 و 1980، محققان علوم اجتماعی نشان دادند که اطلاعات نادرست حاصل از سوالات تحریکآمیز میتواند منجر به عدم دقت در شهادت شاهدان شود. آیا شما اسلحه را دیدید یا افسر به شما گفت که اسلحه وجود دارد؟ آیا ماشینها به هم کوبیدند یا وکیل به سادگی پیشنهاد کرد که این کار را کردهاند؟ با گذشت زمان زیاد بین حادثه و محاکمه، داستانهای ما با هر بار بازگویی بیشتر و بیشتر قابل تغییر میشود.
سردرگمی منبع نه تنها خاطره ما از جرم را تحریف میکند، بلکه اینکه چه کسی مرتکب آن جرم شده است را نیز تحریف میکند. هنگامی که از یک شاهد خواسته میشود یک خطآپ را ارزیابی کند، ممکن است یک مظنون را از زندگی روزمره تشخیص دهد اما به اشتباه گزارش دهد که او را در صحنه جرم دیده است. به عنوان مثال، زمانی که روانشناس استرالیایی دونالد ام. تامسون به دروغ متهم به تجاوز به یک زن شد - در حالی که در واقع او همان شب او را در تلویزیون دیده بود که در حال سخنرانی در مورد خطای حافظه بود! این داستان طعنهآمیز اما واقعی نشان میدهد که زن درست میگفت که قبلاً مرد را دیده است، اما نه در مورد اینکه کجا.
سردرگمی منبع حتی میتواند زمانی اتفاق بیفتد که شاهدان قبلاً هرگز مظنون را ندیدهاند. کلیشههای مضر کاشته شده در حافظه ما در مورد اقلیتها ممکن است ما را وادار کند که به اشتباه یک فرد بیگناه را به عنوان مجرم تشخیص دهیم. این تعصبات افراد با هویتهای نژادی، مذهبی یا جنسیتی خاص را در معرض خطر متهم شدن نادرست بیشتر از دیگران قرار میدهد.
متأسفانه، شهادتهای نادرست شاهدان صدها نفر را به زندان انداخته است که بعداً توسط شواهد دیانای بیگناه بودن آنها ثابت شده است. به همین دلیل است که سایر اشکال شواهد برای کنترل خاطرات ما ضروری هستند و مهمتر از آن، افراد بیگناه را از زندان دور نگه میدارند.
چگونه سردرگمی منبع روی محصولات تأثیر میگذارد
آیا تا به حال یک واقعه تصادفی را در گوگل جستجو کردهاید - مثلاً اینکه چند زبان در هند صحبت میشود - و در حالی که به دوستتان میبالیدید، کاملاً فراموش کردهاید که آن را از کجا یاد گرفتهاید؟ میدانید که ۳۹۸ است، اما نمیدانید چگونه میدانید که ۳۹۸ است.
این اتفاق خجالتآور نشان میدهد که چگونه جستجوی اطلاعات آنلاین سردرگمی منبع را تشدید میکند. ما وبسایتهایی را که از آنها اطلاعات میگیریم رمزگذاری نمیکنیم، زیرا به خود مقالات دسترسی نداریم. در عوض، ما فقط در صفحه نتایج موتور جستجو مرور میکنیم که ابزارکهایی حاوی دقیقاً آنچه نیاز داریم را ارائه میدهد. اگر جستجو کنید "چند زبان در هند صحبت میشود"، پاسخ درست در بالای صفحه ظاهر میشود. چرا به این توجه کنیم که گوگل این واقعیت را از کجا پیدا کرده است؟
سردرگمی منبع فراتر از موتورهای جستجو به رسانههای اجتماعی گسترش مییابد، جایی که مصرف انبوه اطلاعات توانایی ما را برای یادآوری اینکه این اطلاعات از کجا آمده است، مهار میکند. در حالی که بیوقفه در فید خود اسکرول میکنید، ممکن است بسیاری از حقایق را یاد بگیرید اما فراموش کنید که کدام حسابها آنها را منتشر کردهاند و اعتبار آنها را محدود کنید. در این مورد، سردرگمی منبع ما را مستعد پذیرش اطلاعات نادرست به عنوان حقیقت و حتی انتشار آن خودمان میکند.
اینترنت میتواند یک ابزار تحقیقاتی عالی باشد، اما فقط در صورتی که از آن به عنوان چنین استفاده کنیم. باید به خاطر داشته باشیم که هنگام تحقیق منابع خود را بررسی کنیم یا هنگام ارسال آنلاین منابع خود را ذکر کنیم، زیرا برخی از "حقایق جالب" پیامدهای چندان جالبی ندارند.
سردرگمی منبع و هوش مصنوعی
حالا بیایید بگوییم که شما تصمیم میگیرید تعداد زبانهای صحبت شده در هند را به جای گوگل روی ChatGPT جستجو کنید. برخلاف گوگل که پاسخ "۳۹۸" را در بالای صفحه به شما میدهد، ChatGPT پاسخ طولانیتری میدهد که زبانهای رسمی را از زبانهای منطقهای و حتی منقرض شده متمایز میکند. با این حال، در حالی که گوگل مستقیماً پاسخ خود را به منبع خود پیوند میدهد، ChatGPT هیچ کدام را ذکر نمیکند و کاربران را نسبت به نحوه استخراج اطلاعات الگوریتم آن از مجموعه دادههایش کور میکند.
این داستان نشاندهنده تعامل بین جستجوی آنچه ما اکنون موتورهای جستجوی "سنتی" میدانیم و فناوری هوش مصنوعی نوظهور است. در حالی که موتورهای جستجو ممکن است پاسخهای مختصری با استنادهای واضح ایجاد کنند، یادگیری ماشینی پاسخهای مفصلی بدون استناد ایجاد میکند، علیرغم منابع فراوان آن. به عبارت دیگر، هوش مصنوعی ممکن است باعث سردرگمی بیشتر منبع شود زیرا هیچ منبعی برای سردرگمی وجود ندارد. با این حال، این نادانی ممکن است برای بهبود کیفیت اطلاعات برای تبدیل یک نکته کوچک به یک موضوع آگاهانه ارزشمند باشد. فقط مطمئن شوید که ChatGPT را بررسی کنید و منابع اضافی پیدا کنید، زمانی که تحقیقات شما واقعاً مهم است!
چرا این اتفاق میافتد؟
سردرگمی منبع از ناتوانی ما در ارزیابی صحیح منشأ اطلاعات ناشی میشود. ما تمایل داریم تصاویر ذهنی واضحی از چیزها یا رویدادهایی که توسط دیگران برای ما توصیف شده است ایجاد کنیم. با گذشت زمان، تشخیص بین منبع اصلی معتبر (حافظه خودمان) و آنچه ممکن است یک منبع ثانویه مشکوک باشد (حافظه ما از خاطرات دیگران) به طور فزایندهای دشوار میشود. این موضوع بسیار مورد بحث است که آیا حافظه جدید کاملاً جایگزین حافظه قدیمی میشود یا فقط آن را به پایین فشار میدهد تا یادآوری آن سختتر شود.
سردرگمی منبع اغلب باعث تورم تخیل میشود، جایی که تجسم رویدادی که واقعاً اتفاق نیفتاده است، اطمینان ما از اینکه اتفاق افتاده است را افزایش میدهد. اطلاعاتی که توسط تخیل ما ایجاد شده است در حافظه ما ذخیره میشود و ممکن است بعداً به اشتباه به عنوان چیزی که واقعاً برای ما اتفاق افتاده است به یاد آورده شود. جای تعجب نیست که هر چه بیشتر چیزی را تصور کنیم، احتمال بیشتری وجود دارد که آن را به عنوان تجربه زندگی خود اشتباه بگیریم.
جنبه دیگری که ممکن است بر تورم تخیل تأثیر بگذارد، سطح مشخص بودن است. براون و مارش دریافتند که شرکتکنندگان بیشتر احتمال دارد گزارش دهند که از یک پردیس دانشگاه ناآشنا بازدید کردهاند اگر قبلاً در معرض عکسهای معمولی قرار گرفته باشند تا عکسهای منحصر به فرد. این نتایج نشان میدهد که ما بیشتر احتمال دارد اطلاعات مبهم را به عنوان متعلق به حافظه خود اشتباه بگیریم. در همین حال، میتوانیم به راحتی جزئیات خاص را به عنوان متعلق به زندگی خودمان یا متعلق به جای دیگری تشخیص دهیم.
چرا این مهم است
اینکه بخش بزرگی از چیزی که شما را تبدیل به خودتان میکند ممکن است تجربیاتی باشد که واقعاً متعلق به شما نیست، ناراحتکننده است. پس از همه، ما با ترکیب خاطرات خود در یک روایت منسجم، یک حس پایدار از خود ایجاد میکنیم. سردرگمی منبع با ایجاد شک در اعتبار یادآوری ما، به ویژه در مورد خاطرات کودکی، این روند را مختل میکند.
هنگام بازیابی یک خاطره فراموش شده، ممکن است تعیین اینکه آیا در ابتدا سرکوب شده است یا توسط یک منبع متفاوت وارد آگاهی ما شده است، دشوار باشد. این عدم قطعیت به ویژه هنگام بازتاب رویدادهای آسیبزای مانند سوء استفاده از کودک چالش برانگیز است، زیرا دقت یادآوری ما بر خودمان و سایر طرفهای درگیر تأثیر میگذارد.
سردرگمی منبع نه تنها نحوه ساخت درک ما از خودمان، بلکه از دنیای اطرافمان را شکل میدهد. از آنجایی که محتوا را از منبع اصلی خود جدا میکنیم، علیرغم اینکه نسبت به همه منابع خود مطمئن نیستیم، به همه دانش خود اطمینان پیدا میکنیم. به عنوان مثال، در حالی که ممکن است به واشنگتن پست بیشتر از یک میم فیسبوکی اعتماد کنید، اطلاعاتی که از هر یک به دست میآید بعداً اعتبار مشابهی پیدا میکند. به طور خلاصه، فراموشی منابع ما را از درک واقعیت دورتر میکند.
چگونه از آن جلوگیری کنیم
از آنجایی که سردرگمی منبع یک تمایل ذاتی است، اجتناب از آن تقریباً غیرممکن است. با این حال، میتوانیم یاد بگیریم که نسبت به جایی که منابع ما از آن میآیند بیشتر مشکوک باشیم. این به معنای شک در هر خاطرهای نیست که تا به حال داشتهایم (زیرا این فقط منجر به هیستری جمعی میشود). در عوض، میتوانیم یاد بگیریم که از خود بپرسیم اطلاعاتی که به یاد میآوریم از کجا نشأت گرفته است و نسبت به این واقعیت که شهود ما در مورد منبع آن ممکن است اشتباه باشد، باز باشیم.
این شکلی سالم به ویژه زمانی مرتبط است که یادآوری پیامدهای سنگینی برای زندگی دیگران داشته باشد، مانند سیستم قضایی. شاهدان ممکن است بخواهند قبل از رفتن به جلوی دادگاه، حساب خود را به طور جدی در نظر بگیرند، زیرا شهادت آنها به تصمیم گیری در مورد سرنوشت مظنون کمک خواهد کرد. به همان اندازه مهم، وکلا و سایر متخصصان حقوقی باید از پرسیدن سوالات پیشرو که ممکن است حافظه شاهد را به سمت اغراق در برخی جزئیات یا فراموشی برخی دیگر سوق دهد، منصرف شوند.
شایان ذکر است که نسبت دادن نادرست منبع میتواند در واقع با اجازه دادن به ما برای اعمال درسهایی از تجربیاتی که شخصاً تجربه نکردهایم به زندگی خودمان، یک ابزار مفید باشد. روانشناس هاروارد، دنیل شاچتر، خاطرنشان میکند که چگونه سردرگمی منبع انعطافپذیری شناختی فوقالعاده انسان را برجسته میکند. میتوانیم خاطرات اپیزودیک خاص را به خاطرات معنایی کلی تبدیل کنیم، بنابراین میتوانیم به سرعت اطلاعات را در هر شرایطی بدون یادآوری نحوه کسب اولیه آن اعمال کنیم. این جدایی به ما در حل سریع مشکل و کسب مهارت کمک میکند، حتی اگر گاهی اوقات با هزینه سردرگمی منبع همراه باشد.
چگونه همه چیز شروع شد
بنیاد تجربی سردرگمی منبع در تحقیقات مربوط به اثر اطلاعات نادرست ریشه دارد: زمانی که اطلاعات گمراهکننده خاطره ما از یک رویداد را تحریف میکند. الیزابت لوف توس روانشناس آمریکایی در دهه ۱۹۷۰ آزمایشهای بسیاری را برای بررسی این اثر بر شاهدان در زمینه پزشکی قانونی انجام داد. به عنوان مثال، لوف توس دریافت که شرکتکنندگان با احتمال بسیار بیشتری به اشتباه یک علامت تسلیم را به جای یک علامت توقف در یک ویدیوی تصادف رانندگی گزارش میدهند اگر سوالات آزمایشکنندگان آنها را به انجام این کار ترغیب کند.
ماریا زاراگوزا و شان لین بعداً مفهوم اصلی اثر اطلاعات نادرست لوف توس را گسترش دادند و به طور خاص بر توانایی ما برای نظارت بر منبع خاطرات تحریف شده خود تمرکز کردند، نه فقط خود تحریف. آنها اصطلاح "نسبت دادن نادرست منبع" را پیشنهاد کردند که به عنوان زمانی تعریف میشود که "یک حافظه مشتق شده از یک منبع ... به یک منبع دیگر نسبت داده میشود." به طور خاص، نسبت دادن نادرست منبع بسته به دو عامل متفاوت است: منابع اصلی و قسمتهای گمراهکننده چقدر شبیه هم هستند و جزئیات به یاد آورده شده چقدر برای وضعیت فعلی مرتبط هستند.
زاراگوزا و لین اولین مطالعات آزمایش نسبت دادن نادرست منبع را با نشان دادن فیلمی از یک رویداد، مانند دزدی بیست دلار توسط یک تعمیرکار، انجام دادند. بلافاصله بعد از آن، شرکتکنندگان توصیف روایی را خواندند که ویدیو را خلاصه میکرد اما اشیایی را که در ابتدا وجود نداشت، مانند یک بسته آدامس، جاسازی میکرد. در پایان، به آنها یک آزمون غافلگیرکننده در مورد جزئیات صحنه جرم داده شد و از آنها پرسیده شد که آیا این اشیاء را "دیدهاند" یا "خواندهاند". اکثر شرکتکنندگان به اشتباه گزارش دادند که اشیاء را در ویدیو دیدهاند، حتی اگر فقط در مورد آنها در توصیف خوانده بودند. این آزمایشها نشان میدهد که چقدر به راحتی اطلاعات نادرستی که در مورد یک رویداد میشنویم در نمایش بصری ما از آن حافظه گنجانده میشود.
مثال ۱ - بازیابی "خاطرات سرکوب شده"
در سال ۱۹۸۶، زنی به نام نادین کول دهها خاطره عجیب دوران کودکی را در حین رواندرمانی بازیابی کرد، از جمله اینکه در یک فرقه شیطانی بوده است، نوزاد خورده است، با حیوانات رابطه جنسی داشته است و حتی شاهد قتل دوستش بوده است. معلوم شد که اینها اصلاً خاطرات او نبودند، بلکه در ذهن او در حین هیپنوتیزم کاشته شده بودند. کول در نهایت از روانپزشک خود به دلیل ۲.۴ میلیون دلار شکایت کرد، اما هرگز برای پاک کردن ترومای ناشی از این خاطرات جعلی کافی نبود، زیرا آنها به اندازه خاطرات واقعی واقعی به نظر میرسیدند.
متأسفانه، کول تنها نیست. بسیاری از مردم خاطرات گرافیکی از سوء استفاده دوران کودکی ایجاد کردهاند و بعداً متوجه شدهاند که درمانگر آنها آنها را ساخته است. تکنیکهای درمانی مانند روانکاوی که بیماران را تشویق میکنند آسیبپذیر باشند و خود را برای بازیابی خاطرات سرکوب شده باز کنند، کمک نمیکند و آنها را مستعدتر برای سردرگمی منبع میکند.
مشکل این است که اغلب ثابت کردن اینکه یک خاطره کاذب است زمانی که دههها گذشته است و هرگونه مدرکی ناپدید شده است، دشوار است. این امر به ویژه زمانی صادق است که خاطره بسیار واقعیتر از اینکه بخشی از یک فرقه شیطانی آدمخوار خیالی باشد. صرف نظر از حقیقت آنها، خاطرات کاذب بر افرادی که متقاعد شدهاند که مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند و مجرمانی که به جرایم خیالی متهم شدهاند، تأثیر میگذارد. این یک یادآوری مهم برای بررسی مدارک درمانگر شما قبل از قرار ملاقات بعدی شما است!
مثال ۲ - سرقت ادبی تصادفی
یکی دیگر از اثرات نامطلوب سردرگمی منبع، سرقت ادبی تصادفی است. تصور کنید که میخواهید روی یک مقاله کار کنید، اما با مسدود شدن نویسنده، صفحه خالی میماند. ناگهان، از هیچجا، به خط آغازین کامل فکر میکنید. انگار که کلمات قبلاً برای شما نوشته شدهاند ... زیرا آنها بودند، شما با اکراه متوجه میشوید، زمانی که آنها را در کتابی که امروز صبح میخواندید به شما خیره میبینید.
متأسفانه، این شکل از سردرگمی منبع یک ناامیدی رایج است که متخصصان در زمینههای خلاقانه با آن مواجه هستند. پس از برخورد با یک جمله یا آهنگ رضایتبخش، "نویسنده" منبع را به عنوان خود اشتباه میگیرد و صادقانه معتقد است که کار او اصلی است و قبلاً با آن مواجه نشده است. با این حال، پس از انتشار، نویسنده با بیدار شدن ناگهانی مواجه میشود، زمانی که هزاران منتقد به او یادآوری میکنند که محتوا از کجا آمده است.
گاهی اوقات، سرقت ادبی تصادفی میتواند حتی منجر به دادخواست شود. یک مثال مشهور زمانی است که جورج هارریسون به دلیل "ناخودآگاه" کپی کردن "او خیلی خوب است" گروه چیفونز در آهنگ معروف خود "معشوق شیرین من" مجرم شناخته شد. هر دو آهنگ را پشت سر هم گوش کنید و متوجه خواهید شد که آهنگها دقیقاً یکسان هستند - تا وکالهای پسزمینه! قاضی نتیجه گرفت که هارریسون "میدانست که این ترکیب صداها کار خواهد کرد زیرا قبلاً در آهنگی که ذهن آگاه او به یاد نمیآورد کار کرده بود". بدیهی است که قاضی متوجه شد که این یک مورد قدرتمند از سردرگمی منبع در حال کار است!
دیدگاه خود را بنویسید