در دنیای مدرن، انتظار می‌رود که دوستان زیادی داشته باشیم. یک زندگی اجتماعی پر جنب و جوش به عنوان یکی از نشانه‌های اصلی موفقیت تلقی می‌شود. احساس می‌شود که حداقل یک بار در هر آخر هفته بیرون رفتن، داشتن جمعیتی قابل توجه در عروسی و مراسم خاکسپاری شلوغ ضروری است.

اما وقتی به دنبال سادگی و آرامش بیشتر هستیم، باید از خود یک سوال غیرمعمول بپرسیم: دوستان برای چه هستند؟ این سوال از روی بدبینی نیست - منظور این نیست که دوستی هیچ هدفی ندارد - ما فقط با آرامش و صداقت می‌پرسیم که در حالت ایده‌آل از گذراندن وقت با دیگران چه می‌خواهیم.

اگر واقعاً نمی‌دانیم دوستان برای چه هستند، نمی‌توانیم بگوییم به چند نفر نیاز داریم. این یک حقیقت کلی است: هرچه بیشتر بدانیم که در هر زمینه‌ای به دنبال چه هستیم، زندگی ما ساده‌تر و روشن‌تر می‌شود. برای مثال: فرض کنید برای جمع‌آوری چوب به جنگل برویم. می‌توانیم تعداد زیادی از آن‌ها را برداریم - اما در واقع به چندتا نیاز داریم؟ پاسخ به این بستگی دارد که از آن‌ها چه می‌خواهیم: روشن کردن آتش برای پختن شام یا ساختن پناهگاهی برای شب؟ تنها داشتن یک هدف است که به ما اجازه می‌دهد ببینیم چه مقدار از هر چیزی کافی است. با همین روحیه می‌توانیم بپرسیم که از دوستان چه می‌خواهیم.

آن‌ها دیدگاه ما را نسبت به نرمال بودن گسترش می‌دهند

اگر تنها گذاشته شویم، اغلب به این نتیجه دردناک می‌رسیم که جزو عجیب‌ترین افراد زنده هستیم. ما به شدت از انگیزه‌های عجیب و غریب تخیلات خود، کارهای پشیمان‌کننده‌ای که ساعت ۳ صبح انجام داده‌ایم، نیش‌های کینه‌توزی نسبت به کسانی که با ما مهربان بوده‌اند، نحوه باد گز گذاشتن در آسانسور هنگام آمدن به دفتر، استراتژی‌های شیطانی برای وقت‌کشی و اشتیاق گاه‌به‌گاه برای رها کردن هر مسئولیتی و پرتاب کردن خود از نزدیک‌ترین پنجره آگاه هستیم. متأسفانه، بیشتر اوقات تنها چیزی که برای مقایسه خود با آن داریم، سطح صیقلی افرادی است که روز به روز ملاقات می‌کنیم، به آرامی به کار خود مشغول هستند و ظاهراً از تمام عجیب و غریب‌هایی که ما می‌دانیم در وجود خودمان وجود دارد، آزاد هستند. یک دوست خوب به اندازه کافی مهربان است که افشاگری‌های محتاطانه ما را بدون تعجب یا شوک و با نگاهی کج و معوج از شناخت بپذیرد. آن‌ها مایل‌اند ابعاد عجیب و غریب بودن خود را به ما نشان دهند تا بتوانیم ببینیم که کج‌روی چقدر جهانی است؛ آن‌ها لزوماً همان دیوانگی‌های خصوصی ما را ندارند، اما مشکلات ناشی از زنده بودن را به خوبی درک می‌کنند و آماده‌اند جزئیات را با صداقت و روحیه خوب با ما به اشتراک بگذارند. بارها و بارها، دوستان خوب می‌توانند شواهدی را که در مورد نرمال بودن اساسی خودمان کم داشتیم، در اختیار ما قرار دهند. آن‌ها از طریق پذیرایی گرم، دلسوزانه و آگاهانه از اعترافات ما و اعترافات برابر خود، به ما کمک می‌کنند تا درک خود از معنای واقعی «نرمال» بودن را تغییر دهیم. آن‌ها تنهایی ما را می‌شکافند و سلامت عقل ما را نجات می‌دهند. جای تعجب نیست که احساس نزدیکی به آن‌ها می‌کنیم.

آن‌ها به ما کمک می‌کنند تا مبهم‌تر نباشیم

یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌های ذهن انسان، تمایل قدرتمند آن به مبهم بودن است. در بسیاری از زمینه‌ها، ما فقط تقریباً می‌دانیم که چه فکر می‌کنیم: واقعاً چه احساسی نسبت به یک رابطه جدید داریم، چه نوع شغلی برای ما مناسب است یا چه چیزی واقعاً باعث اضطراب و تحریک‌پذیری ما می‌شود؟ حقیقت جایی در ذهن ما نهفته است، اما معمولاً نمی‌توانیم آن را به تنهایی در کانون توجه قرار دهیم، صرف نظر از اینکه چقدر وقت صرف فکر کردن در مورد مشکلات خود کنیم. اینجاست که یک دوست وارد می‌شود. کسی که برای اولین بار این موضوع را متوجه شد، فیلسوف یونانی باستان و بنیانگذار فلسفه غرب، سقراط بود که استدلال کرد گفتگو با دوستان محیط ایده‌آلی برای مرتب کردن افکار ما است - و به بینشی دست پیدا کنیم که هرگز نمی‌توانیم به تنهایی به دست آوریم. یک دوست خوب، گفته‌های سرگردان یا گیج‌کننده ما را مرتب می‌کند و هوش خود را برای موضوعاتی که از ترس یا شرم برای بررسی مناسب آن‌ها می‌ترسیم، به کار می‌گیرد. می‌توانیم به آن‌ها بگوییم که نمی‌توانیم تصمیم بگیریم که بعد از تحصیل چه کار کنیم یا در کدام قسمت شهر آپارتمان بگیریم یا چرا مادرم ما را ناراحت می‌کند، و آن‌ها می‌توانند یکی از مهربان‌ترین خدماتی را که هر کسی می‌تواند ارائه دهد، به ما ارائه دهند: یک یا دو ساعت با ما بنشینند - شاید با کاغذ و قلم - و احساسات و گزینه‌ها را با ما مرتب کنند و گره‌های افکار تنها ما را باز کنند. آن‌ها می‌توانند به ما کمک کنند تا خودمان را بهتر از زمانی که تنها هستیم بشناسیم.

آن‌ها ما را از حالت‌های دفاعی خارج می‌کنند

تاریخچه‌های صمیمی ما همه ما را به روش‌های کمی نامطلوب شکل داده است. یک پدر ترسناک و قدرتمند ممکن است ما را با احترام اغراق‌آمیز به اقتدار ترک کرده باشد، اما این چیزی نیست که بتوانیم به راحتی در مورد خودمان تشخیص دهیم. به طور جایگزین، شاید سال‌های اولیه ما در کنار یک والد آسیب‌پذیر باعث شده است که ما به شدت نگران ناراحت کردن ناخواسته دیگران باشیم و بنابراین ما را مستعد پیچ و تاب‌های درونی برای جلوگیری از درگیری کنیم. از آنجایی که این شیوه‌های تعامل برای کسی که آن‌ها را تجربه می‌کند بسیار آشنا هستند، ممکن است نتوانیم به راحتی ببینیم که کجا اشتباه می‌کنیم. ما دلسرد، محدود، فرسوده، مهار شده و سرکوب شده می‌شویم - و نمی‌دانیم چرا. با این حال، یک دوست خوب چشمی برای چین و چروک‌های عاطفی ما دارد، و همچنین مهربانی و صبر برای جلب توجه ما به آن‌ها به روشی که بتوانیم جذب کنیم و ما را تحقیر نکند. آن‌ها ما را به سمت حالت‌های دفاعی یا شرم‌آور ناخودآگاه که از مدت‌ها پیش به دلیل ضرورت به دست آورده‌ایم، اما دیگر به بهترین منافع ما خدمت نمی‌کنند، هدایت می‌کنند. دیگران ممکن است متوجه شوند که ما به طور عجیبی خجالتی هستیم یا همیشه می‌خواهیم درست باشیم، اما تعداد بسیار کمی به اندازه کافی به ما اهمیت می‌دهند که این موضوع را به گونه‌ای که بتوانیم تحمل کنیم به اطلاع ما برسانند. یک دوست واقعی با کنجکاوی همدلانه در مورد اینکه چگونه به اینجا رسیده‌ایم، کنجکاو است؛ آن‌ها به داستان پیشینه ما بسیار توجه دارند - و می‌خواهند مفید باشند. مهم‌تر از همه، آن‌ها به اندازه کافی سخاوتمند و مهربان هستند که ما را در مسیر لنگان و ناقص خود به سمت بلوغ همراهی کنند.

هیچ یک از این سه نیاز روانشناختی محدودیتی برای کاری که می‌توانیم با یک دوست واقعی انجام دهیم، ایجاد نمی‌کند: می‌توانیم برای همدیگر کوکتل بخریم یا خودمان را برای حمله نهایی به قله K2 آماده کنیم. اما اگر به فعالیت سطحی نگاه کنیم - از کاسه زیتون، لیوان‌های مخصوص یا میخ‌های یخی و تسمه‌های ایمنی عبور کنیم - چیزی که برخی از دوستی‌ها را رضایت‌بخش می‌کند این است که در طول مسیر، یکی یا چند مورد از نیازهای اصلی ما برآورده می‌شود.

ممکن است به طور استثنایی خوش شانس باشیم و هر سه ویژگی ضروری دوستی را در یک نفر پیدا کنیم. یا ممکن است به روش دیگری خوش شانس باشیم و بیش از یک فرد را پیدا کنیم که بتواند به ما کمک کند. اما آنچه کشف می‌کنیم این است که پاسخ اصلی به سوال «به چند دوست نیاز داریم؟» تمایل دارد به این صورت باشد: «خیلی کمتر از آنچه معمولاً تصور می‌کنیم - تا زمانی که آن‌ها رضایت واقعی دوستی را به ما بدهند».

هنگامی که درک واضح‌تری از آنچه در زندگی اجتماعی خود به دنبال آن هستیم داشته باشیم، می‌توانیم با آرامش از بسیاری از آشنایی‌های کمتر مثمر ثمر خود عقب‌نشینی کنیم و علاقه و توجه خود را روی تعداد بسیار کمی از افرادی که به درستی از عملکردهای اصلی دوستی حمایت می‌کنند، متمرکز کنیم. اگر بتوانیم در طول زندگی خود سه دوست شایسته این عنوان را پیدا کنیم، باید بسیار خوش شانس باشیم.