تقریباً به طور اجتنابناپذیر، در مسیر دوستیهایمان با یکی از پیچیدهترین و رایجترین شخصیتها روبرو میشویم: دوست حسود.
از یک سو، این فرد مهربان است، در غمهای ما شریک میشود و ادعا میکند که بهترینها را برای ما میخواهد. اما با وجود این احساسات مثبت، نمیتوانیم از برخی رفتارهای نگرانکنندهای که در زیر سطح پنهان شدهاند، چشمپوشی کنیم:
- وقتی آنها را برای شام دعوت میکنیم، بارها و بارها «فراموش» میکنند تشکر کنند.
- وقتی شریک جدیدی پیدا میکنیم، چندان خوشحال به نظر نمیرسند.
- وقتی شغل جدیدی پیدا میکنیم، حتی یک سوال در مورد آن نمیپرسند.
این وضعیت هم آزاردهنده است و هم ناشناخته. چگونه باید با آن کنار بیاییم؟ آیا ممکن است برای ما هم اتفاق بیفتد؟ چند راهکار وجود دارد.
پذیرش مشکل
اول از همه، نباید با انکار وجود مشکل یا شک طولانی در مورد خیالپردازی بودن آن، اوضاع را بدتر کنیم. ما خیالپردازی نمیکنیم. آن سکوتها، سوالهای بیپاسخ و نگاههای عجیب دقیقاً همان معنایی را دارند که ما فکر میکنیم. البته که حسادت وجود دارد! نباید انتظار داشته باشیم که هر رابطهای کاملاً عاری از این احساس فراگیر باشد.
دلیل آن واضح است. ما تمایل داریم با افرادی دوست شویم که آرزوها و ارزشهای مشترک داریم و بنابراین بسیار محتمل است که در نقطهای از مسیر مشترکمان، یا آنها به چیزی که بسیار میخواهیم دست پیدا کنند یا برعکس. این میتواند یک شریک زندگی، یک حرفه، یک مدرک یا یک خانه باشد. اما قطعاً چیزی خواهد بود. ما به همین دلیل که با آنها دوست هستیم به آنها حسادت میکنیم: چون چیزهای مشابهی را دوست داریم.
ما تمایل داریم در این زمینه احساسی و بنابراین دروغگو باشیم: انکار میکنیم که ممکن است به کسی که دوستش داریم حسادت کنیم، که میتواند منجر به انکارهای غیرقابلقبول و از دست دادن فرصتهای پردازش و رشد شود. برای اینکه مجبور نباشیم شخصیت خود را برای پنهان کردن حسادتمان تغییر دهیم، باید یاد بگیریم که احساس بهتری نسبت به حسادت داشته باشیم.
باید با خوشحالی معقول، حسادت خود را مانند زانو درد یا زخم معده بپذیریم. کودکان میتوانند راهنمای خوبی در این زمینه باشند: یک کودک چهار ساله به طور خندهداری در مورد حسادت شدید خود صادق است. آنها برای حفظ ادب خود را به زحمت نمیاندازند. وقتی دوستشان ماشین آتشنشانی بهتری میگیرد، فوراً گریه میکنند - یا سعی میکنند به سرشان بزنند یا چشمهایشان را در بیاورند. والدین معمولاً از این موضوع بسیار شوکه میشوند و کودک را مجبور به انکارهای بینتیجه میکنند. آنها کودک را تشویق میکنند تا حسادت خود را از دو نفر پنهان کند: کسی که به او حسادت میکنند و بدتر از آن، خودشان. آنها ضمنی به فرزندان خود این ایده مضر و نادرست را میآموزند: اینکه نمیتوان هم یک فرد خوب بود و هم به دوست خود حسادت کرد.
و بنابراین، متأسفانه، در دوستیهای بزرگسالی، هیچ یک از طرفین نمیتواند به طور معقولانه مشکل را بیان کند یا به طور بالغانه با آن برخورد کند و آن را به جای آن در خجالت و شرم پنهان میکند.
این پنهانکاری، نه تنها به خود فرد آسیب میزند، بلکه به رابطه نیز صدمه میزند. وقتی هر دو طرف از بیان حسادت خود میترسند، مشکل به صورت پنهانی رشد میکند و باعث ایجاد سوءتفاهم و فاصله بین دوستان میشود.
در واقع، حسادت میتواند فرصتی برای رشد و تقویت دوستی باشد. اگر بتوانیم به طور صادقانه و بدون سرزنش در مورد احساسات خود صحبت کنیم، میتوانیم به درک بهتری از یکدیگر دست پیدا کنیم و حمایت لازم را برای غلبه بر چالشها فراهم کنیم.
اما چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ در بخش بعدی به برخی راهکارهای عملی برای مدیریت حسادت در دوستی خواهیم پرداخت.
اعتراف متقابل
این ما را به دومین راه حل برای حسادت در دوستی میرساند: باید لحظات بازیگوشانه و غیر انتقادی اعتراف متقابل داشته باشیم. همه دوستان خوب باید به طور معمول و با طرز فکر کاملاً خوشبینانه، در مورد وجود حسادت بین خود صحبت کنند. سوال نباید این باشد که آیا حسادت وجود دارد یا نه، بلکه باید این باشد که این هفته چه نوع حسادتی وجود دارد.
برای مثال، دوستان میتوانند در طول شام هر کدام روی یک کاغذ بنویسند: چیزی که الان به آن حسادت میکنم ... و با همدلی زیاد به نتایج بخندند.
اطمینان خاطر
بخش مهمی از دلیل اینکه ما با حسادت مانند سایر احساسات برخورد نمیکنیم این است که تصور میکنیم فقط یک راه حل برای این احساس وجود دارد: اینکه کسی که چیزی دارد که دوستش ندارد، باید آن را به او بدهد.
اما البته، انتظار نمیرود که ما شریک زندگی، خانه یا موقعیت شغلی خود را برای بهتر شدن حال دوست قدیمیمان تسلیم کنیم.
با این حال، این کار اصلاً ضروری نیست زیرا چیزی که فرد حسود واقعاً میخواهد در نهایت زندگی عاشقانه، محل سکونت یا حرفه ما نیست. چیزی که آنها میخواهند اطمینان خاطر است.
آنها میخواهند بدانند که ما با وجود مزایای جدیدمان هنوز هم آنها را دوست داریم. آنها مشتاقند به آنها گفته شود که اگرچه ما در قرعهکشی برنده شدهایم، سهام خود را فروختهایم یا یک عاشق خیرهکننده پیدا کردهایم، اما همچنان عمیقاً به آنها وابسته هستیم و به اندازه گذشته به آنها اهمیت میدهیم.
متأسفانه، اعتراف به اشتیاق واقعی ما (و شنیدن آرامش آن) به دلایل متعددی که اکنون میتوانیم درک کنیم، بسیار دشوار است: زیرا فرد حسود نمیتواند به احساس خود اعتراف کند، زیرا معمولاً مناسبت خوبی برای اعتراف وجود ندارد - و به این دلیل که ما به طور جمعی در هنر ارائه اطمینان خاطر به دیگران پس از موفقیتهایمان آموزش ندیدهایم.
در دنیای بهتر، ما مراقبت بیشتری خواهیم کرد. به طور معمول، هر بار که اتفاق خوبی برای ما میافتاد، مطمئن میشدیم که اطمینان خاطر کافی بدهیم که - با وجود وضعیت جدیدمان - همچنان به کسانی که مدتها دوستشان داشتهایم، عشق خواهیم ورزید و آنها را گرامی خواهیم داشت.
باید نگران وجود حسادت در دوستیهایمان نباشیم؛ و در عوض انرژی خود را روی هدف مهمتری متمرکز کنیم: یادگیری برخورد با حسادت با مهربانی، صداقت، هوش و خنده.
این نوع رفتار میتواند به ایجاد یک فضای امن و صادقانه بین دوستان کمک کند. وقتی میدانیم که دوستمان به ما اطمینان میدهد که موفقیتهای ما تاثیری بر دوستی ما نخواهد داشت، احساس امنیت بیشتری میکنیم و کمتر احتمال دارد که حسادت خود را پنهان کنیم.
در نهایت، مهمترین نکته این است که حسادت را به عنوان یک فرصت برای رشد و تقویت دوستی ببینیم. با پذیرش حسادت، ارتباط صادقانه و ارائه اطمینان خاطر، میتوانیم روابط قویتر و رضایتبخشتری داشته باشیم.
دیدگاه خود را بنویسید