علمی-تخیلی یکی از محبوبترین اما کماعتبارترین انواع ادبیات است که اغلب به عنوان زیرژانری شناخته میشود که عمدتاً مورد توجه پسران جوان با وسواس به وحشتناکترین یا عجیبترین احتمالات برای آیندهی نسل بشر قرار میگیرد.
با این حال، علمی-تخیلی ابزاری به شدت دستکم گرفتهشده در تجارت است. نسخههای آرمانشهرانهی آن ما را دعوت میکنند تا آیندهی مطلوب خود را به صورت خلاقانه کشف کنیم - کمی جلوتر از تواناییهای عملیمان برای شکل دادن آن به گونهای که میخواهیم.
علمی-تخیلی ممکن است پاسخهای دقیقی (مانند ساخت واقعی یک جتپک یا رباتی که ما را دوست دارد) ارائه ندهد، اما ما را به چیزی تشویق میکند که از لحاظ منطقی مقدم بر تسلط فناوری و به نوعی به همان اندازه مهم است: شناسایی مسائل و مشکلاتی که دوست داریم حل شوند. تغییرات در جامعه و تجارت به ندرت با اختراعات واقعی شروع میشود؛ آنها با اعمال تخیل، با حس تیزبینانهی نیاز به چیز جدیدی آغاز میشوند، چه این نیاز برای یک موتور، یک قانونگذاری یا یک جنبش اجتماعی باشد. جزئیات تغییر ممکن است در نهایت در آزمایشگاهها، اتاقهای کمیته و پارلمانها حل و فصل شود، اما تبلور آرزوی تغییر در مرحلهی قبلی، در تخیلات افرادی اتفاق میافتد که میدانند چگونه چیزی را تصور کنند که هنوز وجود ندارد.
ژول ورن در رمان بیست هزار فرسنگ زیر دریا که در سال ۱۸۷۰ در پاریس منتشر شد، ماجراهای ناوتیلوس، زیردریایی بزرگی که اغلب در اعماق زیاد اقیانوسهای جهان سفر میکند (20000 فرسنگ - حدود 80000 کیلومتر - اشاره به مسافت طی شده دارد) را روایت میکند. ورن هنگام نوشتن داستان، چندان نگران حل تمام مسائل فنی مرتبط با اکتشافات زیر دریا نبود: او مصمم بود ظرفیتهایی را که احساس میکرد روزی برایشان اهمیت دارد، تثبیت کند. او ناوتیلوس را به داشتن پنجرهای عظیم توصیف کرد، اگرچه هیچ ایدهای در مورد ساخت شیشههایی که بتوانند در برابر فشارهای سنجشی عظیم مقاومت کنند، نداشت. او تصور میکرد که این کشتی ماشینی دارد که میتواند آب دریا را قابل شرب کند، اگرچه علم پشت شیرینسازی آب در آن زمان بسیار ابتدایی بود. و او ناوتیلوس را با باتری کار میکرد - حتی با وجود اینکه این فناوری در ابتدای راه بود.
««شیشه زیر اون فشار خرد نمیشه؟» به اندازه کافی برخی سوالات رو کنار گذاشتن تا بتونیم یه چشمانداز رو شکل بدیم.
ژول ورن دشمن تکنولوژی نبود. او عمیقا مجذوب مشکلات عملی بود. اما در نوشتن رمانهایش، خیلی نگران سوالات «چطور» نبود. او میخواست تصویری از چگونگیِ احتمالیِ وقایع به دست بده، در حالی که – برای مدتی – موانع عملی زیادی را که روزی باید به آنها پرداخته میشد، دور نگه میداشت. او بدین ترتیب توانست ایده زیردریایی را در ذهن میلیونها نفر وارد کند، در حالی که فناوری به آرامی ظهور میکرد تا واقعیت آن شکل بگیرد.
حرکت کلیدی ذهنی در علمی-تخیلی - «دوست داریم زندگی یک روز چطور باشه؟» - به طور سنتی بر فناوری متمرکز بوده است. با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که ما آزمایشهای فکری به همان اندازه چشمگیر در زمینههای کاملاً متفاوتی مانند زندگی خانوادگی، روابط و همانطور که در اینجا قصد انجامش را داریم، سرمایهداری انجام ندهیم.
خودمان را به پرسیدن اینکه نسخه بهتری از چیزی ممکن است چه شکلی باشد، بدون اینکه ابزار مستقیمی برای رفع آن در دست داشته باشیم، ممکن است احساس نابالغ و ساده لوحی به ما دست دهد. با این حال، با فرموله کردن تصاویری از آینده است که میتوانیم با وضوح بیشتری شروع به تعریف آنچه ممکن است با آنچه داریم اشتباه باشد کنیم - و چرخهای تغییر را به حرکت درآوریم.
از طریق آزمایشهای علمی-تخیلی، میتوانیم عادت کنیم با تمایلات مخربی که تفکر ما را در مورد سناریوهای مطلوب (که حداقل در لحظات تاریک حال به نظر عمیقاً بعید به نظر میرسند) مهار میکنند، مقابله کنیم. چنین آزمایشهایی اغلب عمیقاً مرتبط هستند، زیرا وقتی به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم که بسیاری از ماشینها، پروژهها و شیوههای زندگی که زمانی صرفاً آرمانشهرانه به نظر میرسیدند، محقق شدهاند. کمترین آنها، تلفن کاپیتان کرک نیست.
همه ما یک جنبهی علمی-تخیلی در مغز خود داریم که معمولاً برای ترس از تحقیر، با دقت آن را پنهان میکنیم. با این حال، همانطور که ورن به ما نشان داد، این تصورات ماست که فضایی را برای ظهور تحولات بعدی ایجاد میکند.
در ادامه، تلاش میکنیم تا به جنبههایی از یک آینده عاقلانهتر برای سرمایهداری بپردازیم.
دیدگاه خود را بنویسید