ما بسیاری از افکار را به این دلیل از ذهن خود دور میکنیم که به اصطلاح، «دیوانهوار» هستند. بدیهی است که برخی از آنها همینطورند: بیش از حد پست، معیوب، پوچ یا حقیر که ارزش کاوش بیشتر را ندارند. اما یکی از تراژدیهای زندگی فکری ما این است که در میان انبوه افکار دورریختهشده، قطعا ایدههای بسیار ارزشمندی وجود دارد، اگر فقط جرات میکردیم آنها را بیشتر بررسی کنیم، اگر آنقدر از جنبههای غیرمتعارف و نظریهپردازانهشان نمیترسیدیم، اگر فقط در برابر جرقههای گاهوبیگاه «تفکر دیوانهوار» مقاومت نمیکردیم.
بسیاری از بزرگترین اندیشههایی که بشریت تاکنون تولید کرده است، در برخی سطوح، دارای بُعدی غیرمعمول و از برخی زوایا، جنونآمیز هستند. شاهکارهای هنری، برنامههای تجاری برخی شرکتها، گفتوگوهای عاشقان پرشور، رؤیاهای نظریهپردازان سیاسی، همگی دارای عناصری از اعتراض علیه وضع موجود تثبیتشده هستند و حاوی جنبههایی هستند که غیرعادی، مغایر با عقاید رایج و بیصبر در برابر جنبههای عملی روزمرهاند – و با وجود همهی اینها، منافع سرشاری برای گونهی ما داشتهاند. زندگی فکری ما بهشدت از الزام پسزمینه برای عادی و کاملاً عاقل به نظر رسیدن در همه حال آسیب میبیند: ما باید برای حداکثر کردن بینشهای خود، یاد بگیریم با لحظات «تفکر دیوانهوار» دوست شویم.
مرکزیترین گام در «تفکر دیوانهوار»
مرکزیترین گام در «تفکر دیوانهوار» کنار گذاشتن موقت محدودیتهای عادی (اما نه لزوماً عاقلانه) بر قوهی تخیل ماست. برای مثال، پول به طور طبیعی تقریباً همیشه یک عامل مهم به شمار میرود، اما با روحیهی پرسشگری «دیوانهوار» میتوانیم از خودمان بپرسیم که اگر پول دغدغه نبود، چطور به یک موضوع نزدیک میشدیم؟ شاید ناگهان متوجه میشدیم حرفهای خاص کاملاً با ذات ما همخوانی دارد، شاید به طور چشمگیری بر روی زیبایی، مهربانی، صداقت یا ماجراجویی تمرکز میکردیم؛ شاید به کشوری کاملاً متفاوت نقل مکان میکردیم یا رابطهای جدید را آغاز میکردیم. بدون نیاز بازدارندهی فکر کردن صرفاً در چارچوب برنامهریزی مالی معقول، ایدههایی که معمولاً سانسور میکنیم ممکن است به سطح آگاهی برسند که برخی از آنها میتوانند بسیار ارزشمند باشند. علاوه بر این، ممکن است در بررسی دقیقتر مشخص شود که برخی از برنامههای مطلوب ما در واقع به طور کامل به امور مالی وابسته نبودهاند، بلکه صرفاً به رد کردن هر ایدهی بلندپروازانهتر به بهانهی پول عادت کردهایم.
به طور مشابه، در مورد تغییر شغل، میتوانیم با روحیهی «دیوانهوار» از خودمان بپرسیم که اگر میدانستیم نمیتوانیم شکست بخوریم، چه کار میکردیم؟ رها از اینکه همیشه به منتقدان خندهرو فکر کنیم، شاید متوجه شویم که راهاندازی کسبوکاری را بسیار دوست داریم – اگر میدانستیم پس از چند سال سودآوری تضمینشدهای خواهد داشت؛ یا شاید روی ورزش تمرکز میکردیم – اگر مطمئن بودیم به سطح حرفهای میرسیم. یا شاید ترجیح میدادیم وقت بیشتری را صرف مراقبت از فرزندانمان کنیم – اگر میدانستیم این کار مانع پیشرفت در زندگی کاریمان نمیشود. یا شاید شبهایمان را به نوشتن رمان اختصاص میدادیم – اگر میتوانستیم مطمئن باشیم که منتشر میشود و تعداد قابل احترام نسخه میفروشد. بدیهی است، در واقعیت چنین تضمینهایی نمیتواند وجود داشته باشد، اما کنار گذاشتن ترسهایمان برای مدت معینی، به ما کمک میکند تا حوزههای اشتیاق واقعی، آرزوها و جاهطلبیهایی را شناسایی کنیم که در غیر این صورت، خیلی زود آنها را از ذهنمان دور میکردیم.
«تفکر دیوانهوار» فراتر از خود:
بهطور کلی، میتوانیم از «تفکر دیوانهوار» برای توسعه دیدگاههای اجتماعی و سیاسی خود استفاده کنیم. مثلا، میتوانیم از خودمان بپرسیم اگر برای یک ماه حاکم مطلق جهان بودیم، دغدغههایمان چه میشد؟ شاید به معماری علاقهی زیادی نشان میدادیم یا نظام آموزشی را از نو اختراع میکردیم. شاید نحوهی پاداش دادن به مردم یا اینکه چه کسی روی جلد مجلات ظاهر میشود را بازنگری میکردیم. میتوانستیم استراحتگاهها را بازطراحی کنیم یا شیوهی انتخاب رهبران را مهندسی معکوس کنیم. این تمرین «دیوانهوار» به ما کمک میکند تا جاهطلبیهای اجتماعی و سیاسی را که ممکن است واقعاً ارزشمند باشند، به رسمیت بشناسیم.
«تفکر دیوانهوار» برخلاف تصور اولیه، در تضاد با واقعیت نیست، بلکه یک مکانیزم تخیلی برای آشکار کردن امکانات کماهمیتتر اما مهم در دنیای واقعی است.
«تفکر دیوانهوار» شاید پاسخی دقیق (مثل اینکه واقعا چطور رسانهها را بازسازی کنیم یا خود را از سوختهای فسیلی جدا کنیم) ارائه ندهد، اما ما را به چیزی تشویق میکند که از نظر منطقی مقدم بر راهحلهای واقعبینانه و به نوعی به همان اندازه مهم است: شناسایی یک مسئلهی خاص که میخواهیم حل شود یا ما را تحت تأثیر قرار میدهد. تغییرات در زندگی شخصی و در جامعه و تجارت به ندرت با اقدامات عملی شروع میشود: آنها با جهشی از تخیل، با احساس عمیق نیاز به چیز جدیدی آغاز میشوند، چه این برای اختراعی باشد، چه قانونی، چه جنبشی اجتماعی یا راه جدیدی برای گذراندن وقت با دوستان. جزئیات تغییر ممکن است در نهایت مشخص شود، اما تبلور آرزوی تغییر باید در مرحلهی قبل، در ذهن افرادی اتفاق بیفتد که به اندازهی کافی آزاد هستند تا چیزی را که هنوز وجود ندارد و کاملاً معقول نیست، تصور کنند.
همه ما جنبهی «دیوانهواری» در مغز خود داریم؛ اغلب آن را برای ترس از تمسخر یا تحقیر پنهان میکنیم. با این حال، مسیر رسیدن به بسیاری از ایدههای خوب، بینشهای دقیق و پیشنهادات ارزشمند، لزوما از میان چند مفهوم اولیهی نسبتاً گزاف و مضحکگونه میگذرد. اگر با پدیدار شدن پیشنهادات عجیب و غریب ذهنمان، احساس انزجار یا ترس بیش از حد داشته باشیم، فرآیند تفکر را خیلی زود متوقف میکنیم – و به برخی از بهترین افکارمان فرصتی را که گاهی اوقات به شدت نیاز دارند، نمیدهیم.
مانورهای ذهنی: رهاسازی اندیشمند دیوانه درونتان
این متن به شما کمک میکند تا با انجام برخی مانورهای ذهنی، به تفکر «دیوانهوار» خود دست پیدا کنید:
۱. رهاسازی ایدههای وحشی:
- فضای آرامی پیدا کنید: زمانی را در خلوت برای خود در نظر بگیرید تا بدون قضاوت به این سوالات عمیق فکر کنید.
- بزرگ رویاپردازی کنید: از خودتان سوالات زیر را بپرسید:
- بزرگترین نسخهی ممکن از اهداف فعلیتان چیست؟ فراتر از محدودیتهای فعلی فکر کنید و باشکوهترین نسخهی از آرزوهایتان را تصور کنید.
- قهرمان درونتان را رها کنید: اگر شکست امکانپذیر نبود، به دنبال چه کارهای جسورانهای میرفتید؟
- منحصربهفرد بودنتان را بپذیرید: اگر نگرانیهای اجتماعی از بین میرفتند، چه رفتارها یا علایق منحصربهفردی را به صورت آزادانه بروز میدادید؟
- از محدودیتهای مالی رها شوید: دنیایی را تصور کنید که در آن محدودیتهای مالی وجود ندارد. چطور به زندگیتان به شکل متفاوتی نزدیک میشدید؟
- به یک حاکم مطلق تبدیل شوید: اگر برای مدتی (البته محدود!) قدرت مطلق داشتید، چطور دنیا را برای بهتر شدن تغییر میدادید؟
- اجازه دهید خلاقیتتان جریان یابد: جملهی زیر را کامل کنید: «اگر مجبور نبودم منطقی باشم، من...» بگذارید تصوراتتان به پرواز درآیند و هر چیزی که به ذهنتان میرسد را یادداشت کنید.
۲. ساختن ایدهآلشهر خود:
- دنیای ایدهآلتان را طراحی کنید: شرحی دقیق از جامعهی بینقص خود ارائه دهید. به جنبههایی مانند موارد زیر فکر کنید:
- معماری: نوع خانههایی را که مردم در آن زندگی میکنند، زیباییشناسی و کارکردهایشان را تصور کنید.
- چشمانداز تجارت: توصیف کنید شرکتها در دنیای ایدهآل شما چگونه عمل میکنند؟ اولویتهایشان چه خواهد بود؟
- روابط اجتماعی: مردم چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؟
- پیشرفتهای تکنولوژی: چه فناوریهای پیشرفتهای در این ایدهآلشهر وجود خواهد داشت؟
۳. از جنون به روش:
- جنونهایتان را پالایش کنید: چند مورد از جذابترین ایدههایی را که از جلسهی طوفان فکریتان بیرون آمدهاند انتخاب کنید.
- آنها را به هدف تبدیل کنید: این ایدههای «دیوانهوار» میتوانند بذر تلاشهای آیندهی شما شوند. با الهام از این مفاهیمِ بهظاهر غیرمنطقی، اهداف قابل دستیابی برای خودتان تعیین کنید.
با انجام این مانورهای ذهنی، گنجینهای از خلاقیت را برای خودتان کشف میکنید. از پذیرفتن ایدههای بهظاهر مسخره نترسید – آنها ممکن است کلید نوآوریهای پیشگامانه یا یک زندگی پرمعناتر باشند.
دیدگاه خود را بنویسید