یکی از ویژگیهای واقعا آزاردهنده ذهن ما این است که هرچه افکار ما جالبتر یا مرتبطتر باشند، تمایل بیشتری به فرار از چنگ ما دارند. به نظر میرسد همبستگی شیطانیای بین اهمیت و ضرورت یک فکر برای ما و میزان گریز آن از کنترل ما وجود دارد. افکار واقعا گرانبها، حسی تقریبا «هوایی» در خود دارند، گویی با کمترین نزدیک شدن آگاهانه ما، از ما میگریزند.
این نکته قابل تامل است که بسیاری از متفکران برجسته جهان، ایدهها را با موجودات بالدار مقایسه کردهاند. فیلسوف یونانی باستان، افلاطون، ذهن را به قفسی بزرگ تشبیه میکرد که تعدادی پرنده - یا ایده - در آن در حال چرخش هستند. او اضافه کرد که ما فقط میتوانیم این پرندگان را زمانی شکار کنیم که روی میلهای نشستهاند، اما آنها بیشتر وقت خود را به پرواز آشفته از یک سر قفس به سر دیگر میگذرانند و تنها ردی از پرها به جا میگذارند. ایدههای بزرگ ممکن است از ذهن ما عبور کنند، اما متقاعد کردن آنها به فرود آمدن (همانطور که افلاطون میدانست) کار کاملا دیگری است.
برای رماننویس روس، ولادیمیر ناباکوف، ایدهها مانند پروانه هستند - و متفکر بااستعداد، مانند یک پروانهشناس ماهر (که ناباکوف هم اتفاقا بود)، باید یاد بگیرد که با صبر و حوصله منتظر بماند تا بتواند آنها را به تور آگاهی فریب دهد.
دلیل اصلی اینکه نمیتوانیم بر افکار بزرگ و ضروری خود تمرکز کنیم این است که - حتی با وجود اهمیت آنها در رشدمان - این افکار اغلب باعث ایجاد اضطرابی شدید میشوند. درست مانند لحظهای که پرندهی فکر یا پروانهی ایده میخواهد روی میله بنشیند یا در تور ما گرفتار شود، زنگ خطری در ذهن ما به صدا در میآید؛ وحشت میکنیم و موجود مورد نظر در لحظهی آخر منحرف میشود. مسیر تفکر جدید را رها کرده و به آرامش مفاهیم رامتر، اهلیتر و آشنا پناه میبریم.
نباید از قطع شدنِ تفکر توسط اضطراب تعجب کنیم. ایدههای جدید، وضعیت موجود ذهنی را به خطر میاندازند و اغلب با تعهدات و عادات موجود ما در تضاد هستند. برای مثال، یک فکر اصیل ممکن است ما را از آنچه اطرافیان به عنوان «عادی» تلقی میکنند، دور کند. یا ممکن است به ما بفهماند که برای مدت طولانی، رویکرد اشتباهی را در پیش گرفتهایم. بخشی از ما ممکن است تمایل داشته باشد که فکر پروانهای از ما فرار کند تا مجبور به رویارویی با پشیمانی یا از دست دادن نشویم. اگر ایده جدیدی را جدی بگیریم، ممکن است مجبور شویم رابطهای را ترک کنیم، شغلی را رها کنیم، دوستی را کنار بگذاریم، از کسی عذرخواهی کنیم، تمایلات جنسی خود را بازنگری کنیم یا عادتی را ترک کنیم.
برای اینکه خودمان را به شناخت ذهنمان تشویق کنیم، فریاد زدنِ بیادبانهی «سختتر فکر کن!» بهترین راه حل نخواهد بود. برای اینکه به افکار جدید، تهدیدآمیز اما مهم، بهترین فرصت برای توسعه را بدهیم، شاید لازم باشد از ترفندهای ذهنی خاصی استفاده کنیم. گاهی اوقات ذهن اگر فقط مجبور به فکر کردن باشد، به خوبی عمل نمیکند؛ بنابراین باید به آن یک کار روتین برای سرگرم شدن و پایین آوردن دفاعش بدهیم. برای مثال، یک سفر طولانی با قطار یا هواپیما به تنهایی، دور از حواسپرتیهای زندگی روزمره، میتواند ذهن ما را برای بررسی ایدههای نگرانکننده بازتر کند. مناظر گذری، بیقراری ما را جذب میکند.
اتفاقی مشابه ممکن است در یک کافه خلوت یا در پیادهروی در طبیعت رخ دهد: در اینجا ریتم قدمهای ما نیمه اتوماتیک است، ما تا حدی متوجه اتفاقات اطراف خود هستیم؛ اما مهم یا فوری نیستند؛ سطح پارانوئید و انعطافناپذیر ذهن میتواند با ملایمت درگیر شود تا افکار عمیقتر و دست و پا گیرتر ما بتوانند به طور نامحسوس وارد شوند.
باید بپذیریم که مغزهای ما ابزارهای عجیب و ظریفی هستند که از کنترل مستقیم ما فرار میکنند و استعداد گیجکنندهای در دفع همان ایدههایی دارند که میتوانستند نجاتمان دهند یا به شکوفاییمان کمک کنند.
مانور ذهنی
- تصور اینکه بهترین مکان برای فکر کردن اتاقی بزرگ با یک میز کار وسیع، نور طبیعی فراوان و پنجرهای با منظره است، طبیعی به نظر میرسد. این تصور، فرضیهی پشت طراحی اکثر دفاتر کار است. هر چه در سلسله مراتب سازمانی بالاتر میروید، فضای کاری شما به این ایدهآل نزدیکتر میشود، گویی ادای احترامی است به کیفیت تفکری که در آن جایگاه، از شما انتظار میرود.
- اما این فرضیات، در واقع، انعکاس درستی از نحوه عملکرد ذهن ما نیستند. مهمترین مانع برای تفکر خوب، یک میز کوچک یا منظرهی خستهکننده نیست. همانطور که قبلاً شنیدیم، در درجه اول، این اضطراب است. عمیقترین افکاری که باید با آنها دستوپنجه نرم کنیم، بیشترین پتانسیل را برای برهم زدن آرامش ما دارند. اگر آنها را به طور دقیق مشخص کنیم و اهمیتشان را درک کنیم، ممکن است مجبور شویم تغییرات بزرگی ایجاد کنیم.
- مکانهایی را برای فکر کردن پیدا کنید که بتوانید در آنها اضطراب را مدیریت کنید: پیادهروی، کافه، سفر با قطار، حمام... خودتان را با تعداد ساعتهایی که در یک محیط به اصطلاح کاری میگذرانید قضاوت نکنید، با کیفیت ایدههایتان خود را ارزیابی کنید.
دیدگاه خود را بنویسید