بخشیدن والدین: سفری به سوی التیام
حتی در بزرگسالی، گذراندن زمان با پدرم همچنان احساس ناخوشایندی را در من برمیانگیخت. او تا پایان عمر فردی با خشم کنترل نشده بود و در دوران کودکی، مورد آزار عاطفی، کلامی و جسمی وی قرار گرفتم. با این حال، به لطف جلسات رواندرمانی، توانستم از مقابله با فقدان مدیریت خشم خودم به احساس سرخوردگی و در نهایت کنجکاوی نسبت به ریشههای رفتارش برسم. درمانگر من تأکید کرد: «بخشیدن والدین و رها کردن خشم و کینه، هدیهای است که برای التیام زخمهای دوران کودکیتان به خود میدهید.»
در قبال مادرم نیز به دلیل عدم رویارویی با خشمهای تند پدرم و نظارهگری درماندهی او با چشمانی اشکبار، احساس دلخوری خفیفی داشتم. با وجود این، کانون اصلی دردهایم رفتار پدر بود. چه در کنارش حضور فیزیکی داشتم و چه از آن سوی کشور در خانهی خودم بودم، صدای غرندهی او با فریادهای توهینآمیز و گاه خشونت فیزیکی، همچنان در ذهنم پژواک میگرفت.
چرا باید والدین خود را ببخشید؟
برای بسیاری از ما، پذیرفتن این حقیقت که والدینمان با گذشته، منابع در دسترس، باورها و تواناییهای خود، بهترین کار را کردهاند، دشوار است. با این حال، برای رهایی از چرخهی سرزنش و کنار گذاشتن نقش قربانی، لازم است واقعیت زندگی والدینمان را درک کنیم و از کینه و قضاوت دست برداریم. خوشبختانه، فرزندان من چنین درکی نسبت به من داشتهاند.
این نقل قول از دکتر دیوید استوپ، روانشناس و مشاور خانواده، خلاصهای از دلایل احتمالی بخشیدن والدین یا مراقبتکنندگان است.
دکتر دیوید استوپ: بخشش، همانطور که آموختهام، کلید حل و فصل درد گذشته و شکستن الگوهای نسلهاست. بدون بخشش، هیچ چیزی به پایان نمیرسد و گذشته همچنان بر حال حاضر تأثیر میگذارد.
درمانگر من توضیح داد که مهم نیست درون خودم تصویری از پدرم را تغییر دهم یا به اندازه کافی شجاعت پیدا کنم تا رابطهام با او را در دنیای واقعی متحول کنم. خوشبختانه توانستم هر دو کار را انجام دهم.
سفر درون: بخشش و رهایی
اگر آمادهی کاوش درونی در رابطه با والدین یا مراقبتکنندگان خود هستید، در اینجا چند گام اولیه وجود دارد:
- احساسات خود را بنویسید. ممکن است احساس کنید به دلیل نادیده گرفته شدن و شنیده نشدن، آزردهاید. شاید از زندگی در ترس دائمی خشمگین باشید و یا اینکه والدینتان شما را رها کردهاند یا از کنترل اعتیادشان سر باز زدهاند، عصبانی باشید.
- نامهای برای خود بنویسید. این جملات ابتدایی را چندین بار بنویسید تا زمانی که پاسخی به ذهنتان خطور نکند:
- از تو (والد/مراقبتکننده) به خاطر اینکه... رنجش دارم.
- به عنوان یک بزرگسال، از اینکه در این رفتار با مشارکت... پشیمانم.
- از این به بعد، برای مراقبت از خودم... انجام خواهم داد.
- انتظارات واقعبینانه داشته باشید. احتمال اینکه مراقبتکنندگان گذشتهشان را التیام بخشند، کمتر از توانایی شما برای پذیرش آنها به همان شکلی که بودند و هستند، است. باور کنید که آنها به بهترین نحو ممکن رفتار کردند. بپذیرید که همه ما نقصهایی داریم.
- روی ویژگیها و اعمال مثبت آنها تمرکز کنید. این به معنای انکار درد شما نیست، بلکه یک واقعیتسنجی است. هر روزی تاریکی شب را دارد و روشنایی روز. در تاریکی گم نشوید.
- یک مادر، پدر یا مراقبتکنندهی شفایافته را تصور کنید. یک کودکی متفاوت را برای آنها با مراقبت، راهنمایی عاقلانه و منابع فراوان مجسم کنید. آنها چه کسانی میتوانستند باشند؟
- یک «والد جایگزین» پیدا کنید. برخی افراد ترجیح میدهند از یک الگوی الهامبخش بخواهند که نقش «والد جایگزین» یا «والد مکمل» را برایشان ایفا کند. برای من افتخار بزرگی است که از سوی دو زن جوان و فوقالعاده، درخواستی برای ایفای این نقش دریافت کردهام.
- صدایی والدانه و تاییدکننده در وجود خود پرورش دهید. این بخش از وجودتان میتواند نیازهای بخشهای آسیبدیده دوران کودکی شما را برطرف کند. بسیاری از ما به روندی برای «دوباره بزرگ شدن» به شکلی کامل و بینقص نیاز داریم.
اگر این فعالیتهای التیامبخش برایتان طاقتفرسا یا دشوار به نظر میرسند، لطفاً از یک درمانگر قابل اعتماد و باتجربه کمک بگیرید.
رویارویی حضوری: برقراری ارتباط و بخشش
احتیاط!
اگر یکی از والدین یا هر دوی آنها همچنان رفتاری سمی دارند، لطفاً موارد زیر را رعایت کنید:
- مرزهای فیزیکی: تصمیم بگیرید که چه مقدار زمان، در صورت لزوم، را با آنها سپری خواهید کرد. شاید اگر دور هستید، هنگام ملاقات از هتل به جای خانهی آنها استفاده کنید.
- مرزهای احساسی: مشخص کنید چه موضوعاتی قابل بحث هستند. مثلا بگویید: «درباره ورشکستگی پدر و مادر همسرم صحبت نمیکنیم.» همچنین روشن کنید که فحاشی، توهین و هر رفتار بیاحترام دیگری، به ویژه در حضور کودکان، غیرقابل قبول است. مثلا: «اگر نوهام را لجباز خطاب کنی، بلافاصله آنجا را ترک میکنیم.»
فرصت من زمانی فرا رسید که به همراه کیتی، دختر سیزده سالهمان، برای گذراندن یک هفته تعطیلات به اونتاریو نزد پدر و مادرم سفر کردیم. در آن زمان فهمیده بودم که تنها کسی که میتوانم تغییر دهم خودم هستم. تصمیم گرفتم پدرم را از دو زاویهی متفاوت بررسی کنم:
- ویژگیها و رفتارهای مثبت او را ببینم و تأیید کنم.
- سعی کنم او را درک کنم. به طور غیرمستقیم در مورد سوابق سوءرفتار، بیتوجهی، ناامنی و ناراحتیهای دوران کودکیاش سؤال کنم. در طول هفته، پرسشهایی شبیه مصاحبه را به طور پراکنده در گفتگوها مطرح میکردم. نمیخواستم سیستم عصبی او را تحریک کنم. آرام نگه داشتن خودم به اندازهی کافی کار سختی بود.
قدردانی و توجه
هنگامی که درِ ماشین را برایم باز کرد، گفتم: «مرسی بابا.»
وقتی بشقابی را به سمت میز شام میبرد، گفتم: «جای تعجب نیست که شوهری رو انتخاب کردم که تو کارهای آشپزخانه مشارکت میکنه.»
وقتی مرا به یکی از همسایهها معرفی کرد، گفتم: «از اینکه با اشتیاق من رو معرفی کردی خوشم اومد.»
درک گذشته: ریشههای رفتار
برای مدت زیادی، در مورد بدرفتاریهای پدرم و آنچه کودکی نکبتبار خودم میدانستم، برای درمانگرم و دوستان غرولند میکردم. اما هرگز سعی نکرده بودم او را درک کنم. برای تعجبم، او خوشحال شد که کسی به گذشتهاش علاقه نشان میدهد. متوجه شدم:
- روش تنبیهی پدربزرگم این بود که «پسر» را برای مبارزه به اصطبل میبرد تا ببیند چه کسی درست میگوید. عجیب نیست که او تقریباً هیچ مهارت والدگری نداشت.
- به خاطر ماهیت یاغیگریاش، معلم تککلاسهاش، «اولد داگی بارتون»، کمر او را شلاق میزد. عجیب نیست که او علیرغم املاء بینقص و تواناییاش در تعمیر هر نوع ماشینآلات کشاورزی، موفق به اتمام دورهی ابتدایی نشد.
- او تا زمانی که به ارتش پیوست، به عنوان کارگر مزرعه کار میکرد. در سه سال خدمت در جنگ جهانی دوم، شاهد جنایات زیادی بود.
- شبی را زیر یک الاغ مرده پنهان شده بود. بار دیگر فکر میکرد تمام اعضای بدن دوست مرده ارتشیاش را دفن کرده است، اما صبح با برداشتن یک گوش از خواب بیدار شد. عجیب نیست که با کابوسهای شبانه فریاد میزد.
- او و مادرم قبل از اعزام با هم آشنا شده بودند. آنها یک ماه پس از بازگشت او ازدواج کردند و قرار بود تا ابد خوشبخت زندگی کنند.
- ناتوانی او در امرار معاش مناسب به عنوان یک کشاورز، مایهی شرمندگی بود.
تغییر دیدگاه: مسیر رسیدن به بخشش
این تجربیات مشترک، دیدگاه مرا تغییر داد. با خودم فکر کردم: «او تنها بخشی از رنجش خودش را به ما، فرزندانش، منتقل کرد.»
زمانی که من و کیتی در آستانهی خروج با ماشین اجارهای بودیم، به سمت درِ جلوی خانهی پدر و مادرم دویدم و گفتم: «بابا، تا حالا اینقدر احساس محبت نکرده بودم.»
او شروع به گریه کرد و آغوش مرا پس زد. دور بلوک چرخیدم، توقف کردم و خودم هم به شدت گریه کردم. میبینید، پدرم هرگز به من و خواهر و برادرم نگفته بود: «دوستتون دارم.»
دلسوزیای که برای پدرم در من برانگیخته شد، یک عمر دوام آورد. برای من، کار بخشش والدین کامل شده بود.
پدرم در سن هفتاد و دو سالگی با تروماهای حلنشده درگذشت. تروماهایی که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند را میتوان ترومای ثانویه، ترومای جانشینی یا ترومای نسلی نامید. تروماهایی که پدرم با خود حمل میکرد، از او شروع نشده بود.
امروزه به خوبی شناخته شده است که فرزندان کهنهسربازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) به طور معمول دچار تروما میشوند.
تعریف تروما
انجمن سلامت روان کانادا تروما را به شرح زیر تعریف میکند:
«پاسخ عاطفی پایدار که اغلب ناشی از گذراندن یک رویداد آزاردهنده است. تجربه یک رویداد آسیبزا میتواند به حس امنیت، حس خود و توانایی تنظیم احساسات و برقراری روابط در فرد آسیب وارد کند. مدتها پس از رویداد آسیبزا (آزاردهنده)، افراد مبتلا به تروما اغلب میتوانند احساس شرم، درماندگی، ناتوانی و ترس شدید را تجربه کنند.»
برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص تروما می توانید به صفحه زیر مراجه فرمایید:
چگونه از تروما بهبود پیدا کنیم
اگر میخواهید با سؤالات کنجکاویمحور آزمایش کنید، در اینجا چند پیشنهاد وجود دارد:
سؤالات کنجکاویمحور برای پرسیدن از والدین
در نظر بگیرید برخی از سوالات زیر را با عبارت «من کنجکاوم» شروع کنید.
بعد از اینکه پاسخ اولیه را شنیدید، چیزهایی شبیه به «لطفاً در موردش بیشتر توضیح بده؟» و «منظورت اینه که...؟» بگویید.
در آخر هم «ممنون که به اشتراک گذاشتی» را اضافه کنید.
- داستان پشت سر . . . (این قوری، حلقهات، مدرکت، خانهات، سرگرمیات، حرفهات یا تصمیمت) چیست؟
- در کودکی چطور تنبیه میشدی؟
- در کودکی، چه چیزی برایت یک لذت به حساب میآمد؟
- مدرسه (کلیسا، پول، ورزش) برایت چطور بود؟
- در کودکی، چه کسی برایت اهمیت قائل بود، به حرفت گوش میکرد و ازت حمایت میکرد؟
- لطفاً در مورد رابطهات با پدر و مادرت (پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، عمهها) برایم تعریف کن.
- بعضی از چالشبرانگیزترین لحظات زندگیت چه بود؟
- وقتی با چالش روبرو میشدی، چطور با آن کنار میآمدی؟
- چه کسی بیشترین تأثیر را روی تو گذاشته است؟
- اگر میتوانستی هر کاری انجام دهی، چه کاری انجام میدادی؟
- اگر قرار بود دوباره زندگی کنی، چه کارهایی را ممکن است به شکل متفاوتی انجام میدادی؟
- چه زمانی و کجا بیشترین خوشحالی را تجربه کردهای؟
- در حال حاضر چه چیزی تو را هیجانزده میکند یا منتظر چه چیزی هستی؟
- بهترین اتفاقی که امروز (این هفته، این ماه، این سال) برایت افتاده چه بوده؟
- به عنوان فرزند بالغ من، برای من چه آرزویی داری؟
ملاحظات نهایی
فضای گفتگو:
یکی از مراجعین من پس از قطع ارتباط چند ساله با پدرش، قرار ملاقاتی برای دیدن او در یک رستوران گذاشت. شما هم محیطی را انتخاب کنید که برای داشتن یک گفتگوی کاوشگرانه برایتان بهترین باشد.
جستجوی درک در غیاب والدین:
یک مراجع دیگر که والدینش فوت کرده بودند، برای درک و بخشش بهتر، به سراغ اقوام و همسایههای سابق آنها رفت.
نتیجهگیری:
شما نمیتوانید والدین بیولوژیکیتان را عوض کنید. گذشته قابل تغییر نیست. با این حال، دیدگاه شما میتواند تغییر کند. ما میتوانیم والدینمان را به خاطر انسان بودن، اشتباه کردن و ندادن تمام آنچه ذهن، احساسات و روح ما میخواست، ببخشیم. میتوانیم سفر تغییر داستان نسلی خود را آغاز کنیم، اشتباهات خود را بپذیریم و برای آغوش گرفتن زندگی کامل، گام برداریم.
دیدگاه خود را بنویسید