اگر با دقت یک روز کامل را در کنار چنین والدینی سپری کنید، هزاران پیام کوچک و تکرارشونده دریافت خواهید کرد که همگی به یک پیام اصلی در زیربنای تمام دستورات آن‌ها به فرزندشان اشاره دارد: دنیا جای بسیار بسیار خطرناکی است. آن‌ها ممکن است بگویند:

  • «مواظب انگشتات باش، اون قفله!»
  • «خیلی نزدیک درها نایستاده!»
  • «یه ژاکت دیگه هم بردار، برای احتیاط»
  • «وقتی رسیدی حتما بهم زنگ بزن»
  • «اون چیزها ممکنه شکمت رو به هم بریزه»
  • «به نظر میاد داره بارون میاد»
  • «خیلی بالا روی طناب نرو»
  • «به اندازه کافی محکم نیست»
  • «چون ممکنه بره تو چکمه‌هات…»

این جملات که به نظر بی‌اهمیت می‌آیند، اثر تجمعی دارند. کودک این پیام را درونی می‌کند که دنیا محیطی خصمانه است و حتی فعالیت‌های روزمره نیز می‌توانند خطرناک باشند. این امر می‌تواند منجر به موارد زیر شود:

  • افزایش اضطراب: کودک دائماً در مورد خطرات احتمالی نگران می‌شود و این امر توانایی او را برای آرامش و کاوش در محیط اطرافش محدود می‌کند.
  • استقلال محدود: مراقبت بیش از حد والدین فرصت‌های کودک را برای توسعه مهارت‌های حل مسئله و حس استقلال محدود می‌کند.
  • اعتماد به نفس پایین: هشدارهای مداوم می‌تواند به تدریج اعتماد به نفس کودک در توانایی خود برای رسیدگی به تنهایی به موقعیت‌ها آسیب برساند.

مهم است که والدین بین حفظ امنیت و پرورش حس استقلال در فرزندانشان تعادل برقرار کنند. برقراری ارتباط باز و گفتگوهای مناسب با سن در مورد خطرات احتمالی می‌تواند کودکان را توانمند کند تا در حالی که در دنیای اطراف خود حرکت می‌کنند، تصمیمات آگاهانه بگیرند.

ریشه‌های اضطراب والدین: سایه‌های واکاوی نشده

رفتار والدین مضطرب ظاهراً به خاطر نگرانی برای رفاه کودک است، اما در حقیقت، وحشت آن‌ها ریشه‌های شخصی و پیچیده‌تری دارد و به نگرانی‌های ناگفته در مورد بقا و امنیت خودشان بازمی‌گردد.

آن‌ها ممکن است به فرزندشان بگویند که در کلبه درختی، با بیلچه یا شیلنگ باغبانی احتیاط کند، اما در تمام این مدت، هدف واقعی نگرانی آن‌ها ترسی است که برای مدت طولانی از رویارویی با آن اجتناب کرده‌اند. شاید این مربوط به ورشکستگی پدرشان، خشونت برادرشان یا غم از دست دادن زودهنگام مادرشان باشد. هر چه که باشد، آن‌ها به‌جای کنار آمدن با آن، این ترس را بر هر پله‌ی نردبان لق، سکوهای ایستگاه قطار یا زیپی که فرزندشان با آن مواجه می‌شود، فرافکنی می‌کنند.

آن‌ها به درستی باید به دنبال اطمینان خاطر برای گذشته خود می‌بودند و در نتیجه، وجدانی آسوده را به فرزندشان هدیه می‌دادند. در عوض، آن‌ها سایه‌ی ترس‌های انکارشده‌ی خود را در همه جای اطرافشان می‌بینند. فرزندشان مجبور شده از همه چیز بترسد، چرا که خود آن‌ها نتوانسته‌اند چیزی را بپذیرند.

پیامدهای اضطراب والدین: کودکی در سایه ترس

کودک به طور طبیعی مشتاق پذیرفتن ریسک‌هایی است که برای یادگیری، پیشرفت و رشد او ضروری است. و البته لذت بردن. اما زمانی که این انگیزه‌ها توسط حسی از تهدید همیشگی آلوده شوند، باید مهار شوند: پل ممکن است فرو بریزد، ارزش پول به شدت کاهش یابد، معشوقشان ممکن است نیت بدی داشته باشد، ممکن است ملانوما [نوعی سرطان پوست] باشد.

این ترس‌ها لزوماً اشتباه نیستند، اما به سادگی زندگی کردن با شور و نشاط به نوعی بی‌اعتنایی مغرورانه به بسیاری از جنبه‌های منفی کارهایی که انجام می‌دهیم، نیاز دارد.

یک والد قابل اعتماد به خوبی از وجود تئوریک خطرات آگاه است، اما تصمیم می‌گیرد روی آن‌ها تمرکز نکند. آن‌ها اهمیت حیاتی که اعتماد به نفس در دستیابی به نتایج موفق دارد را درک می‌کنند. آن‌ها بر ترس‌های درونی خود به اندازه‌ای تسلط دارند که یک پیام اصلی را در سال‌های اولیه به فرزندشان منتقل کنند: جرات کن به جلو نگاه کنی، نه پایین.