عدم تعادل قدرت در رابطه والد و فرزند چنان زیاد است که تشخیص آنچه واقعا در حال وقوع است، زمان‌بر است: فردی بالغ با سی سال یا بیشتر پیشینه، احتمالا با شغل ثابت، خانه، دوستان و تحصیلات، تصمیم گرفته احساس حسادت خود را روی موجودی کوچک که به زحمت سرش را بالا نگه می‌دارد و چه برسد به لبخند زدن، متمرکز کند. این موجود دست و پاچلفتی و ناتوان در برقراری ارتباط، ناخودآگاه در ذهن والد – جایی در ناخودآگاه او – به عنوان کسی که ممکن است روزی جای او را بگیرد و در نهایت، تمام دارایی‌های ارزشمندش را از او بگیرد و او را به ترس‌هایی از ناکافی بودن و پوچی بازگرداند، شناخته شده است.

والد حسودِ معمولی به اندازه‌ای زیرک است که هیچ‌کدام از این احساسات را آشکار نکند و ظاهری خوش‌رو و با اعتماد به نفس داشته باشد. با این حال، برای چشمان تیزبین، نشانه‌هایی وجود دارد: دریغ کردن شادی، نبود حس کنجکاوی و گاه‌گداری کامنت‌های تند و کنایه‌آمیز زیر لب. والدین ممکن است نتوانند ناراحتی عمیق خود را پنهان کنند، زمانی که فرزندشان در نوجوانی به لحاظ فیزیکی شکوفا می‌شود («این لباس/کت/تی‌شرت مسخره را نپوش» ممکن است بگویند، انگار که مشکل اصلی این است). این والدین از نمرات عالی فرزندشان در امتحانات یا به دست آوردن اولین شغل خوب او و تماس تلفنی برای تعریف کردن از آپارتمان جدید یا مسئولیت‌هایش در اداره، خوشحال نمی‌شوند. آن‌ها شاید از تعطیلات خارجی، محبوبیت، پول و زندگی پُر رونقی که در انتظار فرزندشان است، خوششان نیاید. آن‌ها آرزوی زندگی فرزندشان را داشتند، اما نه به این سبک؛ نه با چنین هزینه‌ی روحی.

ریشه‌های حسادت: ترس و تردید درونی

در پس حسادت والدین، ترس از رها شدن وجود دارد. کودکی که در ابتدا به عنوان کسی تصور می‌شد که می‌تواند احساس ناکافی بودن والدین را جبران کند، ناخواسته طیف وسیعی از احساسات ناخوشایند را در او برانگیخته است. این کودک تهدید می‌کند که والدین را با احساس ناکافی بودن خود درباره‌ی ظاهر، موقعیت اجتماعی، هوش یا خوشبختی‌شان مواجه کند و محرومیت‌هایی را که احتمالاً در ابتدای زندگی‌شان به خوبی با آن آشنا بوده‌اند، دوباره یادآوری کند.

احتمالاً به والد حسود هرگز این حس القا نشده که می‌تواند صرف‌نظر از دستاوردهایش دوست داشته شود، به همین دلیل است که هر چیزی که جایگاه او را تحت‌الشعاع قرار دهد، تهدیدی تلقی می‌شود. کمبودهای خودشان به دلیل یک معادله‌ی تنبیهی پنهان بین موفقیت و عشق از یک طرف و موقعیت پایین‌تر و تحقیر از طرف دیگر، سنگینی زیادی بر آن‌ها دارد.

کودکی که «بهتر» از آن‌ها عمل می‌کند، قابل تحسین نیست، زیرا ممکن است در مسیر ربودن آخرین ردای عزت نفس والدین باشد.

پیامدهای حسادت والدین: سایه‌ای بر موفقیت

کودکان به شدت نسبت به احساسات رقابتی حساس هستند و اغلب به سادگی از مبارزه صرف نظر می‌کنند تا خود را از ناراحتی پیشی گرفتن از شخصی که ممکن است نسبت به او وفاداری و علاقه‌ی عمیقی داشته باشند، رها کنند.

آن‌ها به سرعت از حوزه‌هایی که والدین در آن‌ها احساس شکنندگی خاصی می‌کنند، کناره خواهند گرفت: اگر والدین از هوش خود مطمئن نباشند، کودک ممکن است اطمینان حاصل کند که هرگز از نظر فکری چابک نباشد. اگر والدین از ظاهر خود نگران باشند، کودک ممکن است دیگر هرگز لباسی جذاب نپوشد. والدین ممکن است چنان احساس ناامنی کنند که کودک احساس کند برای اینکه مطمئن شود والدین احساس تحقیر و نابودی نمی کنند، باید در کل زندگی خود شکست بخورد.

از طرف دیگر، کودک هر بار که به هر نوع پیروزی نزدیک می‌شود، اضطراب شدیدی را احساس می‌کند. بدون اینکه دلیلی برای آن بداند، درست قبل از شرکت در یک امتحان مهم، دچار وحشت زیادی می‌شود. ترس او از این نخواهد بود که کارها را خراب کند، بلکه از این است که موفق شود و با این کار، پیروزی بر والدینی را تثبیت کند که نمی‌توانند با آن کنار بیایند. فرزندان والدین حسود ممکن است در محل کار، درست زمانی که به تحت تأثیر قرار دادن تیم خود نزدیک می‌شوند، دچار حملات پانیک شوند - چیزی در آن‌ها از دوران کودکی می‌داند که اگر برنده شوند، والدین چقدر ناراحتی خواهند کرد.

حتی اگر فرزندان والدین حسود به دستاورد قابل توجهی برسند، ممکن است عذاب وجدان آن‌ها را آزار دهد. درست پس از یک پیروزی، ممکن است احساس ناخوشی خاصی داشته باشند و به طرز مرموزی از "آدم بدی" بودن شکایت کنند. آن‌ها احساس می‌کنند که به کسی آسیب زده‌اند، اما فراموش کرده‌اند که چه کسی و چگونه. آن‌ها ممکن است دچار این ترس شوند که دشمنانشان به دنبالشان هستند، یا نگران باشند که سزای کارشان را خواهند دید، اما نمی‌توانند این احساس را به هیچ منبع منطقی ردیابی کنند.

برای کاهش این تنش، فرزندان والدین حسود ممکن است استعدادی در خودویرانگری پیدا کنند. آن‌ها ممکن است نوشتن کتاب‌هایی را که در آن بسیار موفق بودند متوقف کنند، از کار اداری بازنشسته شوند، یا قرار گذاشتن را کنار بگذارند. وفاداری آن‌ها به والدین دوست‌داشتنی اما ترسناکشان آنقدر زیاد است که کودک ممکن است شکست را ساده‌تر بیابد.