رفتار تدافعی، واکنشی انسانی است که به طور کلی وجود دارد، اما در رابطه والد و فرزند، می‌تواند به ویژه زیان‌آور باشد. این رفتار معمولاً در دوران نوجوانی که زمان حساسی برای فردیت‌یابی فرزند است، بروز پیدا می‌کند.

با رشد نوجوانان، آنها به طور طبیعی شروع به زیر سؤال بردن ارزش‌ها و انتخاب‌های زندگی والدین خود می‌کنند. این زیر سوال بردن، بی‌احترامی نیست؛ بلکه بخشی از فرایند سالم شکل‌گیری هویت فردی آن‌هاست. نوجوان ممکن است بپرسد که چرا شما به یک حلقه‌ اجتماعی خاص اهمیت می‌دهید، چرا به دیدگاه‌های سیاسی مشخصی پایبند هستید، یا چرا تفسیر خاصی از روابط خانوادگی یا چیدمان خانه دارید. این سؤالات به هسته‌ی ارزش‌ها و تعهدات شما نفوذ می‌کنند.

با این حال، والدین تدافعی اغلب با یک «نه» قاطع – که گفته نمی‌شود اما قدرتمند است – پاسخ می‌دهند. این پیام چند نکته را منتقل می‌کند:

  • دیدگاه تو اشتباه است: والدین بدون در نظر گرفتن، دیدگاه فرزند را رد می‌کنند.
  • روش من برتر است: والدین تلویحاً می‌گویند که تنها راه «درست» راه آن‌ها است.
  • تو اوضاع را درک نکرده‌ای: والدین با این پاسخ، به فقدان درک فرزند اشاره می‌کنند.
  • تو داری چیزهایی را می‌سازی: والدین احساسات و تجربیات فرزند را بی‌ارزش جلوه می‌دهند.

این واکنش تدافعی، ارتباط را قطع می‌کند و مانع رشد نوجوان می‌شود. به جای برقراری گفتگوی باز که در آن هر دو طرف یاد می‌گیرند و رشد می‌کنند، زمینه‌ساز یک کشمکش قدرت می‌شود.

علت: دیوارهای ناشنوا

مهم‌ترین ویژگی برای موفقیت هر رابطه‌ای، یعنی توانایی گوش دادن با علاقه و تخیل، در والدین تدافعی غایب است. در جایی از مسیر رشدشان، توانایی دریافت و بازی با هر ایده‌ای که از پیش‌فرض‌های مغرورانه‌ی آن‌ها درباره خودشان حمایت نمی‌کند، به طور قاطع سرکوب و حذف می‌شود. هیچ‌چیز آزاردهنده‌ای از بیرون نباید اجازه یابد در تئاتر ذهن آن‌ها جای بگیرد.

این ناتوانی در گوش دادن، ممکن است با لایه‌ای از حساسیت افراطی همراه شود. والدین تدافعی در رنجاندن خودشان توسط ایده‌هایی که دنیا برای انتقال به آن‌ها تلاش می‌کند، استادند. با این کار اطمینان حاصل می‌کنند که اصلاً نیازی به شنیدن آن‌ها نباشد. فرزندی که سؤال می‌کند، به سرعت متهم به «بی‌ادبی» و «بدجنسی» می‌شود («فقط داری سعی می‌کنی من رو اذیت کنی» ممکن است آخرین سلاح برای دفع پیام باشد). کودک به خاطر تلاش‌های خیرخواهانه و کاملاً طبیعی‌اش برای زیر سؤال بردن دنیایی که در آن بزرگ شده است، شرمنده می‌شود.

پیامد: ریشه‌های تلخی

آرامش‌بخش‌ترین پیامی که هر کسی می‌تواند در یک بحث دریافت کند این است: «می‌شنوم‌ت. آنچه می‌گویی برایت اهمیت زیادی دارد، این را حس می‌کنم و آن را در نظر می‌گیرم.»  با شنیدن این جمله، هرگونه پرخاشگری فرو می‌نشیند و می‌توانیم سلاح‌هایمان را زمین بگذاریم و جنگ را لغو کنیم. اما بدون چنین پیامی، ممکن است دشمنی و تلخی پایانی نداشته باشد.

یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های زندگی این است که انسان‌ها – و این معمولاً با والدین شروع می‌شود، که به ناچار مسئولیت اصلی الگوسازی ناسازگاری را بر عهده دارند – بر حقانیت خود اصرار می‌ورزند، خیلی پیش از اینکه مکثی کنند و نسبت به درک دیگری از واقعیت کنجکاو شوند.

کودکان در چنین خانواده‌هایی نه تنها احساس شنیده نشدن و خشم می‌کنند، بلکه حتی بدتر برای رشد آینده‌شان، فاقد هر دو مهارت ابراز آرام و استراتژیک احساساتشان به دیگران و ایمان به اینکه اگر چنین کنند، به درستی شنیده خواهند شد، هستند. آن‌ها به دلیل نداشتن تجربه‌ی گفتگوی موفق، فاقد انرژی برای هدایت طرف مقابل به عمق احساساتشان و توضیح دادن اینکه چرا به این شکل به مسائل نگاه می‌کنند، می‌باشند.

باید جایگاهی به شدت عذاب‌آور در جهنم برای استاد بدبختی مادام‌العمر خانوادگی در نظر گرفت: والد تدافعی.