در لحظات خاصی، هیچ کس نمیتواند از این والدین مهربانتر باشد: آنها با دقت برای فرزندشان تخممرغ میپزند و نان تست به شکل سرباز درست میکنند؛ ساعتها با آنها بازی مونوپولی روی زمین پذیرایی بازی میکنند؛ به مدرسه اطلاع میدهند که کودک چند روزی نمیآید؛ کنار تخت کودک مینشینند، پیشانیاش را نوازش میدهند و داستانهای دلنشینی تعریف میکنند که کودک هرگز نمیخواهد تمام شود. حتی یک شاهزاده هم نمیتواند برای چنین رفتاری با او آرزوی بهتر داشته باشد.
اما یک شرط برای این نوع عشق وجود دارد: اینکه کودک بیمار و در بحران باشد. تب بالا، شکستگی اندام، سرفههای شدید... چیزی که به طور قاطع آنها را از حالت عادی و پرانرژیشان جدا کند. با داشتن چنین بیماریهایی، هیچ محدودیتی برای محبت و مهربانی والد وجود ندارد. مشکل اینجاست که ممکن است بقیه اوقات چه اتفاقی بیفتد - در اینجا، تصویر احتمالاً تیرهتر است. کودک ممکن است توجه کمی دریافت کند، زیرا همیشه اولویتهای مهمتری وجود دارد. بسیاری از خواستههای او به عنوان "خاله بازی" توصیف میشود.
کودک هیچ شکی ندارد: بیماری بهایی است که باید برای عشق بپردازد.
ریشه رفتار والدین بحرانزده: عشق در سایه ضعف
همه والدین به طور ضمنی درک میکنند که چه چیزی باعث میشود کودک سزاوار همدردی شود. برای برخی، صرفاً وجود داشتن کافی است. برخی دیگر نمرات بالای امتحان، رفتار بیعیب و نقص یا مهارتهای ورزشی را ضروری میدانند (هر یک از این والدین در یک فرهنگ لغت کاملتر، نیاز به تعریف جداگانهای دارند).
والدین بحرانزده، قبل از اینکه عشق خود را ابراز کنند، نیازمند ضعف و رنج هستند.
ممکن است یک کودک سالم، تهدیدی جدی برای حس عدالتخواهی والد باشد. چرا کودک فقط به خاطر «بودن» باید مورد محبت قرار گیرد، در حالی که در گذشتهی خود والد، این معادله به این سادگی نبوده است؟ آنها نمیخواهند فرزندشان به طور غیرضروری رنج بکشد، اما از طرفی، در اعماق قلبشان هم نمیخواهند که زندگیاش بیدغدغه و آسوده باشد.
والدین باید منتظر یک آنفولانزای شدید باشند تا بتوانند نرمی و مهربانی واقعی خود را نشان دهند و احساسات زخمخوردهی خودشان فروکش کند.
پیامد رفتار والدین بحرانزده: بدن به جای ذهن، فریاد برای محبت
ناخودآگاه کودک خیلی زود این ارتباط را برقرار میکند: اطرافیان تا زمانی که کاملاً خوب نباشد، از نظر عاطفی در دسترس نخواهند بود. بنابراین، انگیزهی بسیار زیادی برای توجه به هر بیماری احتمالی وجود دارد: میگرن، مشکلات کلیوی، کمردرد...
افراد مبتلا به بیماریهای روانی زمینهای (هیپوکندریازیس) صرفاً «بیماری خود را نمیسازند» - درد واقعی است، اما علت درد در بدن نیست. علائم جسمی، بازتاب عذاب ذهن از بزرگ شدن توسط کسی است که برای ابراز عشقی که همیشه حق مسلم کودک بوده، نیاز به وجود مشکلی جدی داشته است.
دیدگاه خود را بنویسید