وقتی بیش از حد نگران ویژگی‌های ظاهری خاصی هستیم – بینی‌ای که زیادی بزرگ است، چشمانی که کمی از هم فاصله دارند، موهایی که به اندازه‌ی کافی درخشنده نیستند – یک نکته‌ی کلی را درباره‌ی رابطه‌مان با ظاهمان از دست می‌دهیم: اینکه چقدر زیبا احساس می‌کنیم هیچ ربطی به ساختار عینی صورت یا بدن ما ندارد؛ خودارزیابی‌های ما بر اساس میزانِ نسبیِ خوددوستی و خودتحقیری‌مان شکل می‌گیرند.

افرادی با اندام‌هایی به اصطلاح «ایده‌آل» و درخششی فوق‌العاده وجود دارند که تحمل دیدنِ چهره‌ی خود در آینه را ندارند، در حالی که برخی دیگر می‌توانند با بی‌تفاوتی و شوخ‌طبعیِ جسورانه، به شکمی نه چندان لاغر یا پوستی که دیگر به آن نرمی سابق نیست نگاه کنند. در یک نقطه‌ی حاد و تراژیک، افرادی با ظاهری فوق‌العاده زیبا وجود دارند که خود را تا حد بیماری و حتی مرگ گرسنگی می‌دهند، چرا که از زشتیِ خودشان مطمئن هستند و در برابر هر استدلال منطقی‌ای، نفوذناپذیرند.

ما در محاصره‌ی صنایعی هستیم که به دنبال کمک به بهبود ظاهرخمان هستند: متخصصان تغذیه‌ای که برای کاهش سایز دور کمرمان آماده‌اند؛ مربیان ایروبیک که برای خوش‌فرم کردن اندام‌مان پیشنهادهای خود را ارائه می‌دهند؛ متخصصان زیبایی که با کرم‌پودر و ریمل ما را مسلح می‌کنند. اما صرف‌نظر از حسن نیت تلاش‌هایشان، آن‌ها در درکِ ریشه‌های داشتنِ احترامی سالم به ظاهر خود، ناتوان هستند.

مسئله این نیست که امروز چقدر فوق‌العاده به نظر می‌رسیم، بلکه این است که آیا در زمان کودکی و آسیب‌پذیری‌مان، به اندازه‌ی کافی توسط کسانی که مراقب ما بودند، برای ذات وجودی‌مان دوست داشته می‌شدیم یا نه. این موضوع تعیین می‌کند که نوسانات ظاهری ما بعدها دغدغه‌ای ناچیز باشند یا خیر. افراد واقعاً خوشبخت، آن‌هایی نیستند که تقارن ظاهریِ بی‌نقصی دارند؛ بلکه کسانی هستند که گذشته به آن‌ها اجازه‌ی این تجمل را می‌دهد که زیاد به حرف‌های آینه اهمیتی ندهند.

راه کمک به کسی برای احساس زیبا بودن، تعریف کردن از ظاهر او نیست، بلکه علاقه‌مند شدن و لذت بردن از جوهره‌ی روان‌شناختی اوست. وقتی با افرادی برخورد می‌کنیم که نگران جذابیت کافی خود هستند، نباید با تعریف‌های ظاهری عجله کنیم؛ این کار تنها معیار آزاردهنده‌ی قضاوت را تقویت می‌کند و ناخواسته به آن پاداش می‌دهد. باید یاد بگیریم زخمی را که در روابط اولیه‌شان ایجاد شده و باعث شده به سختی باور کنند که می‌توانند در حالت طبیعی‌شان برای دیگران مهم باشند، شناسایی کنیم؛ زخمی که در نتیجه، دائماً تصویری ناخوشایند از خودشان به آن‌ها القا می‌کند.

آن‌ها ذاتاً «زشت» نیستند؛ بلکه در دورانی که اهمیت داشت، به طرز دردناکی بدون عشق و توجه رها شدند، به اندازه‌ای که هرگز به درستی آن را تشخیص نداده یا برایش سوگواری نکرده‌اند. ورود آن‌ها به دنیا، همان‌طور که باید، باعث خوشحالی چند نفر نشده است؛ بنابراین، آن‌ها به همدردی، دلسوزی و تأیید عاطفی بسیار بیشتر از ابزارهای زیباسازی ظاهری نیاز دارند. احساس زشتی ناشی از کمبود عشق است، نه کمبود زیبایی.