یک سوم از زندگی ما در خواب سپری میشود و بخش قابلتوجهی از این زمان به رویاها اختصاص دارد. رویاها میتوانند شگفتانگیزترین، زیباترین، ترسناکترین و گویاترین تجربیات زندگی ما باشند.
رویاها: راز سر به مهرِ ضمیر ناخودآگاه
طبیعی است که انسانها همواره در پی کشف معنای رویاها بودهاند. برای قرنها، در بسیاری از تمدنها، رویاها را نشانههایی از آینده یا پیامهایی از نیروهای ماورایی تلقی میکردند و برای تفسیر آنها به کاهنان و پیشگویان متوسل میشدند. اما زندگی مدرن، تحت سلطهی علم، رویکردی متفاوت در پیش گرفته است. عصبشناسان بر این باورند که رویاها تنها واکنشهای بیمعنی مدارهای عصبی ذهن پس از یک روز پرکار هستند. به عقیدهی آنها، تلاش برای به خاطر سپردن رویاها یا یافتن معنایی برای آنها، نوعی خرافهپرستی بیهوده است.
با این حال، یک حوزهی علمی مدرن همچنان بر اهمیت رویاها تاکید میکند. برای رواندرمانی، همانند نظامهای کهنِ کاهنی، رویاها از اهمیتی بسزا برخوردارند؛ اما نکتهی کلیدی این است که معنای آنها نه از دنیای بیرون، بلکه از درون ما نشأت میگیرد. رویا پیامی است از ناخودآگاهِ ژرف ما به ذهن آگاهمان؛ تلاشی برای آشکارسازی - به شکلی غیرمستقیم - بخشهایی ناگفته از وجودمان، از جمله خواستههای واقعی، رنجهایی که با آنها دستوپنجه نرم میکنیم و تمایل ما به تغییر.
رمزگشایی از ناخودآگاه: کاوش در رویاهای مبهم
در حوزه روانکاوی، فروید رویا را مصالحهای میان میل به شناخت حقیقت وجودی و تمایل هموزن به انکار آن میداند. ذهن انسان، به طور ذاتی، از مواجهه با خودآگاهی عمیق پرهیز میکند. بسیاری از حقایق در مورد خودمان میتوانند نگرشهای ایدهآلگرایانه و فریبهایی را که برای حفظ آرامش درونی ساختهایم، برهم بزنند و مانع خواب آرام شوند. بر این اساس، رویاها همزمان به ما اطلاعات مهمی ارائه میدهند و آنها را پنهان میکنند. ماهیت آشفته و سورئال رویاها، که فروید آن را «کارکرد رویا» مینامد، روشی خلاقانه برای پوشاندن حقایق و تبدیل آنها به نمادها و کدهایی رمزآلود است تا از برانگیخته شدن بیش از حد ما جلوگیری کند.
به عنوان مثال، ممکن است در رویا، مادری که نیاز به بحث با او داریم به فردی بسیار آرامتر و کمحاشیهتر از محل کار سابقمان تبدیل شود. درگیری با یک خواهر یا برادر نیز میتواند به صورت مبارزهای بین دو حیوان ظاهر شود. خودِ ما در رویا به خانهای تشبیه میشویم و خواستههایمان به اشیائی در زیرزمین تبدیل میشوند.
علاوه بر این، فراموشی سریع رویاها پس از بیداری، به عنوان یک مکانیزم دفاعی عمل میکند و ما را از مواجهه مستقیم با حقایق ناخوشایند در امان نگه میدارد. به عبارت دیگر، غوطهوری ما در واقعیت چالشبرانگیز، به طور ماهرانهای به زمانی کوتاه و مبهم محدود میشود.
با وجود تمایل ناخودآگاه برای فرار از درک محتوای رویاها، رواندرمانی بر اهمیت رمزگشایی آنها تاکید میکند. هر چه بیشتر بتوانیم معنای نمادهای رویا را درک کنیم و با تعارضات درونیمان کنار بیاییم، به رشد عاطفی عمیقتری دست پیدا خواهیم کرد. با پرورش قدرت درک پیامهای ناخودآگاه، به سوی بلوغ و بهبودی گام برخواهیم داشت.
اما با توجه به ماهیت عجیب و غریب رویاها و گرایش آنها به محو شدن در لحظات اولیهی بیداری، چگونه میتوانیم یاد بگیریم که آنها را تفسیر و تحلیل کنیم؟
یکی از توصیههای کلیدی در تحلیل رویا، پرهیز از تفسیرهای کلیشهای و همگانی است. برخلاف آنچه در کتابهای تعبیر رویا میخوانیم، عناصر خاص مانند آب، درخت یا مار، دارای یک معنای نمادین واحد نیستند. هیچ شخص دیگری نمیتواند به ما بگوید که رویاهایمان چه معنایی دارند؛ در واقع، تا زمانی که به خودمان فرصت دروننگری بدهیم، بهترین متخصص برای تفسیر رویاهای خود هستیم. کلید تقویت قوهی تحلیل رویا، انجام یک عمل ساده اما عمیق است: رویا را به قطعات کوچکتر تقسیم کنیم و برای هر بخش، به دنبال تداعیهای شخصی که در ما برمیانگیزد، بگردیم.
برای مثال، فرض کنید خواب دیدهاید که همسرتان لباسی قرون وسطایی پوشیده و برای شرکت در مسابقهی اسبدوانی به شهر بازل سفر کرده است، اما در آنجا با کودکی که همزمان رئیس جمهور هم بوده، وارد گفتگویی طولانی شده است. تلاش فردی خارجی برای تفسیر این رویا بیفایده است، اما اگر به خودمان زمان دهیم، میتوانیم به درک مهمی از این رویا برسیم. چرا که در نهایت، این رویا ساختهی ذهن ماست.
بلافاصله پس از بیداری، برای ثبت و تحلیل رویا میتوانیم از قلم و کاغذ کمک بگیریم. رویا را به اجزای مختلف تقسیم کنیم - لباس، بازل، اسب، تأخیر، کودک، رئیس جمهور - و سپس با صبر و حوصله و با ذهنی آزاد و رها به کاوش در تک تک این عناصر بپردازیم. اولین چیزی که به ذهنمان خطور میکند چیست؟ این عناصر در گذشته برای ما چه معنایی داشتهاند؟ چه جنبههای خاصی از زندگی ما، هرچند به صورت غیرمستقیم، در این رویا تداعی شدهاند؟ در این بخش از رویا چه چیزهایی را باور داریم، از چه چیزهایی میترسیم، چه چیزهایی را دوست داریم، از چه چیزهایی متنفر هستیم و چه چیزهایی را آرزو میکنیم؟ به احتمال زیاد، با مکث کردن روی هر بخش از رویا، متوجه نکاتی خواهیم شد که میتوانند به الگوهای کلیتر زندگی ما مرتبط شوند. رویاها تقریباً به طور قطع، در حال تکمیل روایت ما از خودمان در طول روز هستند. شاید از طریق رویا دریابیم که از چیزی ناراحتتر از آن چیزی هستیم که تصور میکردیم، یا خواستار چیزی هستیم و یا هیجانزدهایم. اغلب اوقات، بدون هیچگونه معنای عرفانی، رویا به چیزی اشاره میکند که باید انجام دهیم. رویا نه یک فال بد، بلکه فراخوانی برای رشد در برخی ابعاد است؛ شاید لزوم صبورتر شدن، ریسکپذیرتر شدن یا بخشندهتر بودن را به ما گوشزد میکند.
برای افرادی که به تحلیل رویا علاقهمند هستند اما در حال حاضر رویایی را به خاطر نمیآورند، رواندرمانی یک تمرین کوچک کمکی را پیشنهاد میکند. چشمان خود را ببندید و به سرعت رویایی را اختراع کنید. از خودتان بپرسید که اگر همین الان میتوانستید رویا ببینید، چه چیزی میدیدید؟ در کمتر از سی ثانیه، رویای خود را خلاصه کنید: مثلاً رویایی درباره پسری در باتلاق که به دنبال چراغ قوه و طناب میگردد. یا رویایی درباره دختری که به بال هواپیمایی چسبیده است. و همانطور که در مورد رویاهای واقعی عمل میکردیم، از خودمان بپرسیم: این رویا برای من چه معنایی دارد؟ عناصر این رویا چه هستند و چگونه با احساس من نسبت به خودم ارتباط پیدا میکنند؟
باید از رواندرمانی سپاسگزار باشیم که بر اهمیت توجه به رویاهایمان تأکید میکند. رویاها گاهی اوقات میتوانند صدای درونی عمیقتر و صادقتر ما باشند که با احتیاط و پنهانسازی، با ما در مورد اینکه واقعاً چه کسی هستیم، چه چیزهایی را تجربه کردهایم و به کجا باید برویم، صحبت میکنند.
دیدگاه خود را بنویسید