در حوزه عملکرد بالا، غالباً خط تمایز میان افراد با استعداد خارق العاده، افراد با انگیزه ی خستگی ناپذیر و افراد فوق العاده موفق که به دنبال دستاوردهای بی وقفه هستند، مبهم می شود. در حالی که هر سه گروه ممکن است نتایج چشمگیری را به نمایش بگذارند، انگیزه های بنیادی که محرک تلاش های آنهاست، به طور قابل توجهی با یکدیگر متفاوت است.
این متن به بررسی تمایز کلیدی بین افراد با عملکرد بالا و افراد فوق العاده موفق می پردازد. افراد با عملکرد بالا به طور معمول از لذت ذاتی کار خود و تمایل به برتری در زمینه ی انتخابی خود انگیزه می گیرند. آنها ممکن است استعداد ذاتی برای فعالیت های خود داشته باشند یا در فرآیند یادگیری و تسلط بر مهارت های جدید، رضایت عمیقی پیدا کنند. در مقابل، افراد فوق العاده موفق عمدتاً از طریق فشارهای روانی درونی هدایت می شوند. تعقیب بی وقفه ی موفقیت آنها نه از لذت ذاتی، بلکه از حس تعهد یا ترس از شکست ناشی می شود.
این تمایز پیامدهای قابل توجهی برای هم رفاه و هم پایداری دارد. در حالی که افراد با عملکرد بالا از تلاش های خود احساس رضایت می کنند، افراد فوق العاده موفق به دلیل فشار مداوم برای برتری، می توانند دچار فرسودگی شغلی و کاهش انگیزه شوند.
ورای پشتکار، زخم های عاطفی: درک انگیزه های پنهان افراد فوق العاده موفق
در پس فعالیت بی وقفه ی افراد فوق العاده موفق، اغلب بار احساسی به جای فشار حرفه ای نهفته است. ممکن است به نظر برسد که تنها هدف آنها فروش بیشتر آلبوم، انباشت سهام بیشتر یا درخشیدن نامشان زیر نور صحنه باشد. اما این افراد در تلاشند تا از طریق کار خود، چیزی بسیار بغرنج تر، غیرمعمول تر و ناگفته را به دست آورند: آنها می کوشند تا جنبه ای از گذشته ی عاطفی آشفته ی خود را ترمیم کنند.
آنها در تلاشند تا پدر سختگیری که سی سال پیش محبت خود را از آنها دریغ می کرد، تحت تاثیر قرار دهند. امیدوارند با پیروزی هایشان، فقدان یک خواهر یا برادر در دوران کودکی را برای والدینشان جبران کنند. می خواهند احساس فاجعه ای را که در خانه ی محروم و آشفته ی دوران کودکی تجربه کرده اند، تسکین دهند.
به عبارت دیگر، افراد فوق العاده موفق در تلاشند تا طیف وسیعی از مشکلات روانشناختی را از طریق وسایل مادی حل کنند. به همین دلیل است که تلاش هایشان، از اعماق وجود، همواره محکوم به شکست است - حتی زمانی که در نگاه اغلب مردم، بی اندازه موفق به نظر می رسند.
درمان «فوق العاده موفق بودن» مستلزم درنگی برای رسیدگی به زخم های عاطفی است که باعث شده کار سخت تنها راه دفاع در برابر خاطرات غیرقابل تحمل به نظر برسد. این به معنای بازگشت به موقعیت هایی است که کسب موفقیت را تا این حد ضروری جلوه داده است. به معنای رویارویی با لحظات فقدان، جدایی، غم و تحقیر است.
فردی که در حال بهبود از «فوق العاده موفق بودن» است، باید به خود اجازه دهد تا نسبت به خودِ گذشته اش دلسوزی داشته باشد، با درک اینکه چقدر آرزوی تغییر گذشته را دارد و اینکه شخصیت به اصطلاح موفق فعلی او چگونه در پاسخ به شکست عاطفی شکل گرفته است.
فرد فوق العاده موفق در نهایت ممکن است به این باور برسد که سزاوار جایگاهی در این دنیا است، چه کار کند و چه نکند. او صرفاً برای اجرا روی صحنه زندگی نمی کند. او می تواند «وجود داشته باشد». او می تواند برای مدت طولانی به تعطیلات برود.
ما در جوامعی زندگی می کنیم که به شدت به دستاوردهای عظیم علاقه مند هستند و تمایلی به توجه به آسیب های روانی پشت سر آنها ندارند. تمایل نداشتن به جلب توجه و ناراحت نشدن از نداشتن ثروت، نشانه ی سلامت است؛ اینکه فرد بتواند زندگی به اصطلاح معمولی داشته باشد و از آرامش و سادگی احساس ناراحتی نکند. افراد واقعاً ممتاز کسانی هستند که بدون نیاز به خاص بودن در نگاه کل دنیا، در درون خود احساس خاص بودن می کنند.
دیدگاه خود را بنویسید