حکمت یکی از باشکوه‌ترین و عجیب‌ترین کلماتی است که با آن روبرو می‌شویم، به‌قدری بلندمرتبه که به نظر نمی‌رسد چیزی باشد که بتوانیم آگاهانه برای به دست آوردنش تلاش کنیم. اما حکمت سزاوار بازسازی و قرار گرفتن در کنار سایر آرزوهای معمول ماست؛ ما باید به همان اندازه که مشتاق لاغر شدن یا ثروتمند شدن هستیم، مشتاق حکمت هم باشیم. حکمت تنها یک واژه‌ی بسیار زیبا برای مجموعه‌ای از ویژگی‌های شخصیتی است که به ما امکان می‌دهد با آرامش، شوخ‌طبعی، مهربانی و انعطاف‌پذیری با واقعیت روبرو شویم. نکته‌ی مهم این است که حکمت چیزی نیست که با آن به دنیا بیاییم. این مهارتی است که می‌توان تا حدی با دانستن اینکه به دنبال چه چیزی هستیم، آموخت. این راهنما به ما می‌گوید که حکمت چه می‌تواند باشد و در عین حال، یادآوری تصویری ملایم و ظریف است تا در بهترین و آرام‌ترین لحظات خود، حکمتی را که داریم حفظ کنیم.

۱. واقع‌بینی

افراد حکیم، قبل از هر چیز، درباره‌ی دشواری بسیاری از امور، «واقع‌گرا» هستند. آن‌ها بی‌امید نیستند (این خود حماقتی دیگر است)، اما از پیچیدگی‌های موجود در هر پروژه‌ای آگاهند: برای مثال، بزرگ کردن یک کودک، راه‌اندازی یک کسب‌وکار، گذراندن یک آخر هفته‌ی خوشایند با خانواده، تغییر ملت، عاشق شدن… دانستن اینکه کار دشواری در پیش است، جاه‌طلبی‌های افراد حکیم را نمی‌گیرد، بلکه آن‌ها را استوارتر، آرام‌تر و کمتر مستعد وحشت‌زده شدن در برابر مشکلاتی که به طور حتم به سراغشان می‌آید، می‌کند.

۲. قدردانی

افراد حکیم با آگاهی صحیح از اینکه مشکلات زیادی به سراغ ما می‌آیند و از بین می‌روند، نسبت به لحظات آرامش و زیبایی، حتی لحظات بسیار معمولی (یک صبح آفتابی، یک تکه نان تست، یک حمام)، از آن دست که افرادی با برنامه‌های بزرگ‌تر از کنارشان رد می‌شوند، به‌طور غیرعادی هوشیار هستند. افراد حکیم با در نظر گرفتن خطرات و مصیبت‌های زندگی، از یک روز آفتابی و بی‌حادثه یا چند گل زیبا که کنار یک دیوار آجری روییده است، جذابیت بازی یک کودک سه ساله در باغ یا یک عصرانه‌ی سرشار از شوخی با چند دوست لذت می‌برند. آن‌ها احساساتی و ساده‌لوح نیستند، کاملاً برعکس: چون دیده‌اند که کارها چقدر می‌توانند سخت شوند، می‌دانند چگونه از آرامش و شیرینی‌ها – هر زمان و هر کجا که پیش بیایند – حداکثر بهره را ببرند.

۳. حماقت

افراد حکیم می‌دانند که همه انسان‌ها، از جمله خودشان، عمیقاً در حماقت غرق هستند: ما خواسته‌های غیرمنطقی و اهداف ناسازگار داریم، از خودمان آگاه نیستیم، مستعد نوسانات خلقی هستیم، تحت‌تأثیر انواع خیالات و توهمات قرار می‌گیریم و همیشه با مطالبات عجیب و غریب تمایلات جنسی‌مان بمباران می‌شویم. افراد حکیم از هم‌زیستی مداوم بین نابالغی عمیق و کج‌روی در کنار ویژگی‌های کاملاً بالغانه‌ای مانند هوش و اخلاق تعجب نمی‌کنند. آن‌ها می‌دانند که ما از یک میمون تکامل یافته‌ایم. آن‌ها با آگاهی از اینکه حداقل نیمی از زندگی غیرمنطقی است، سعی می‌کنند – تا آنجا که ممکن است – برای جنون بودجه‌ریزی کنند و وقتی سر و کله‌اش پیدا می‌شود (که البته پیدا می‌شود)، زود به وحشت نمی‌افتند. افراد حکیم کار خندیدن به خودشان را جدی می‌گیرند. آن‌ها در مورد اظهارات خود محافظه‌کاری می‌کنند و در نتیجه‌گیری‌هایشان شکاک هستند. قطعیت‌هایشان به اندازه‌ی دیگران شکننده نیست. آن‌ها به برخوردهای مداوم بین شیوۀ زندگی والایی که دوست دارند پیش برود و روش دیوانه‌واری که اغلب اتفاق می‌افتد، می‌خندند.

۴. ادب

افراد حکیم در روابط اجتماعی، به‌ویژه درباره‌ی اینکه تغییر دادن ذهن مردم و تأثیرگذاری بر زندگی آن‌ها چقدر دشوار است، واقع‌بین هستند. بنابراین، در مورد اینکه خیلی صریحانه به مردم بگویند چه فکری می‌کنند، بسیار محتاط‌اند. آن‌ها می‌دانند که چقدر کم پیش می‌آید انتقاد کردن از دیگران مفید باشد. آن‌ها قبل از هر چیز می‌خواهند روابط بین مردم خوب باشد، حتی اگر این به معنای عدم صداقت کامل باشد. بنابراین، در کنار کسی با عقاید سیاسی مخالف می‌نشینند و سعی نمی‌کنند او را تغییر دهند؛ حرفشان را در مقابل کسی که به نظر می‌رسد برنامه‌ی اشتباهی برای اصلاح کشور، آموزش فرزند یا اداره زندگی شخصی‌اش ارائه می‌دهد، نگه می‌دارند. آن‌ها از اینکه مسائل از دید دیگران چقدر متفاوت به نظر می‌رسند آگاه هستند و بیشتر به دنبال مشترکات مردم هستند تا اینکه دنبال تفاوت‌هایشان بگردند.

۵. پذیرش خود

افراد حکیم با شکاف عظیمی که بین تصویر ایده‌آل خودشان و آنچه که در واقع هستند، کنار آمده‌اند. آن‌ها با حماقت‌ها، نقص‌ها، زشتی‌ها، محدودیت‌ها و معایب خود کنار آمده‌اند. آن‌ها از خودشان خجالت نمی‌کشند، بنابراین مجبور نیستند در مقابل دیگران دروغ بگویند یا تظاهر کنند. بدون خودشیفتگی و غرور، می‌توانند به نزدیکان خود نقشه‌ی نسبتاً دقیقی از اختلالات عصبی و خطاهایشان و دلایل اینکه کنار آمدن با آن‌ها سخت خواهد بود (و بنابراین، اغلب همدم‌های دشواری نیستند) بدهند.

۶. بخشش 

افراد حکیم درباره‌ی آدم‌های دیگر واقع‌بین هستند. آن‌ها فشارهای فوق‌العاده‌ای را که همه برای دنبال کردن جاه‌طلبی‌های خود، دفاع از منافع خود و رسیدن به لذت‌های خود تحمل می‌کنند، به رسمیت می‌شناسند. این می‌تواند دیگران را بسیار «خسیس» و عمداً شرور نشان دهد، اما این شخصی‌سازی بیش از حد موضوع است. افراد حکیم می‌دانند که بیشتر آزارها عمدی نیستند، بلکه محصول جانبی برخورد مداوم خودِ مغرور و کور در دنیایی با منابع کمیاب است. بنابراین، افراد حکیم دیر عصبانی می‌شوند و قضاوت می‌کنند. آن‌ها سریع به بدترین نتیجه‌گیری‌ها درباره‌ی آنچه در ذهن دیگران می‌گذرد، نمی‌رسند. آن‌ها با درک درستی از اینکه هر زندگی چقدر دشوار است (چون مملو از جاه‌طلبی‌های ناکام، ناامیدی‌ها و آرزوهاست)، راحت‌تر می‌بخشند. افراد حکیم فشارهایی را که مردم متحمل می‌شوند درک می‌کنند. معلوم است که داد زدند، معلوم است که بی‌ادب بودند، طبیعتاً می‌خواهند سبقت بگیرند… افراد حکیم نسبت به دلایل اینکه چرا ممکن است مردم مهربان نباشند، گشوده هستند. آن‌ها با دیدن پرخاشگری و بدجنسی دیگران کمتر احساس آزار و اذیت می‌کنند، زیرا می‌دانند این از کجا نشأت می‌گیرد: از جایگاه تحمل درد.

۷. انعطاف‌پذیری

افراد حکیم درک محکمی از آنچه می‌توانند از آن جان سالم به در ببرند، دارند. آن‌ها می‌دانند که چقدر اوضاع می‌تواند بد شود و همچنان زندگی (تقریباً) قابل قبولی داشته باشند. فرد فاقد حکمت، مرزهای رضایت خود را خیلی دورتر تعیین می‌کند، به طوری که شامل شهرت، پول، روابط شخصی، محبوبیت، سلامتی… می‌شود و به آن‌ها وابسته است. فرد حکیم مزایای همه این‌ها را می‌بیند، اما همچنین می‌داند که ممکن است – به زودی، در زمانی که سرنوشت انتخاب می‌کند – مجبور شود مرزها را به عقب برگرداند و در فضایی محدودتر رضایت را پیدا کند.

8. حسادت

افراد حکیم متوجه می‌شوند که دلایل خوبی برای این وجود دارد که بسیاری از چیزهایی که واقعاً می‌خواهند را ندارند. آن‌ها به تایکون یا ستاره نگاه می‌کنند و درک خوبی از اینکه چرا هرگز به آن سطح نرسیده‌اند، دارند. به نظر می‌رسد که فقط یک تصادف ناعادلانه باشد، اما در واقع چندین دلیل منطقی وجود دارد: آن‌ها به اندازه کافی سخت کار نکردند، آن‌ها چیزی شبیه به انگیزه یا ظرفیت ذهنی کافی ندارند... همچنین، افراد حکیم می‌بینند که برخی سرنوشت‌ها واقعاً فقط به دلیل تصادف شکل می‌گیرند. برخی افراد به صورت تصادفی ارتقاء می‌یابند. برخی افراد والدین مناسب دارند. افراد حکیم نقش شانس را ارزیابی می‌کنند و خود را در آن نقاط که بدیهی است که به اندازه کافی از آن استفاده نکرده‌اند، سرزنش و عتاب نمی‌کنند. آن‌ها در مورد پیامدهای موفقیت نیز واقع‌بین هستند. موفقیت شما کاملاً شادی‌بخش نخواهد بود. آن‌ها می‌دانند که تا چه حد ما به برخی از پویایی‌های اساسی در شخصیت‌هایمان وابسته مانده‌ایم، خوه چه شغل یا درآمدی داشته باشیم. این همزمان هشدارآمیز (برای کسانی که موفق هستند) و امیدآورکننده است.

9.پشیمانی‌

در دوران پرالتهاب ما، شروع با رویای داشتن یک زندگی بی‌عیب و نقص، جایی که می‌توان امیدوار بود که تصمیمات اصلی - در عشق و کار - را درست بگیریم، رایج است. اما حکیمان متوجه می‌شوند که امکان پیشاپیش ساختن یک زندگی بی‌عیب و نقص غیرممکن است؛ یک فرد ممکن است در چندین حوزه خطاهای بسیار بزرگ و کاملاً اصلاح ناپذیر انجام دهد. کمال‌گرایی حقیقتاً یک وهم شیطانی است. پشیمانی اجتناب‌ناپذیر است. اما پشیمانی کمتر می‌شود هر چه بیشتر ببینیم که خطا به صورت غیرانحصاری در سراسر گونه‌ها وجود دارد. کسی نمی‌تواند به داستان زندگی کسی نگاهی اندازد و خطاهای ویران‌کننده‌ای را در آن نبیند. این خطاها اتفاقی نیستند بلکه ساختاری هستند؛ به دلیل اینکه ما همگی از اطلاعاتی که برای انجام انتخاب‌ها در موقعیت‌های زمان‌بندی شده نیاز داریم، محروم هستیم. ما همگی، در جایی که اهمیت دارد، تقریباً کور هستیم.

۱۰. آرامش

بسیاری از جنبه‌های فرهنگ ما به سمت تحریک و برانگیختن ما هدایت می‌شود. افراد حکیم می‌دانند که آشوب همیشه گوشه و کنار در کمین است و یاد گرفته‌اند که از نزدیک شدن آن بترسند و حسش کنند. به همین دلیل است که آن‌ها تعهد محکمی به آرامش را در خود پرورش می‌دهند. یک عصر آرام برای آن‌ها حکم یک دستاورد را دارد. روزی بدون اضطراب، چیزی است که باید جشن گرفته شود. آن‌ها از گذراندن زمانی نسبتاً کسل‌کننده نمی‌ترسند. اوضاع ممکن است بسیار بدتر شود - و مطمئناً دوباره نیز بدتر خواهد شد. افراد حکیم، آرامش را یک مهارت می‌دانند - یک ویژگی اکتسابی، نه یک موهبت از  سر خوش‌شانسی. آن‌ها به چیزهایی که آرامشان می‌کند توجه می‌کنند: تماشای حرکت ابرها در آسمان، پیاده‌روی، خواندن در مورد بلایای طبیعی که مدت‌ها پیش رخ داده‌اند یا مشاهده جوانه‌های روی یک درخت. آن‌ها چیزهایی را دوست دارند که دیدگاهی کاملاً متفاوت ارائه می‌دهند و به این ترتیب، باعث می‌شوند مشکلات خودشان کمتر چشمگیر به نظر برسند: کوه‌ها، تصاویر بیابان‌ها، مورچه‌هایی که تکه‌های نان را روی سنگفرش‌ها حمل می‌کنند. آن‌ها فقط منتظر نمی‌مانند تا اتفاقاً متوجه چنین چیزهایی شوند، بلکه تا آنجا که می‌توانند برای رسیدن به آرامش برنامه‌ریزی می‌کنند.

۱۱. جنون عاقلانه

حکیمان می‌دانند که همه ما تا حدودی دیوانه هستیم، بنابراین، چیزی که باید به دنبالش باشیم، عقل کامل نیست، بلکه یک رابطه عاقلانه، آگاهانه و خودکنترلگر  با دیوانگی‌های متعددمان یا همان چیزی است که می‌توان آن را «جنون عاقلانه» نامید. افراد عاقل دیوانه با انسان‌های صرفاً دیوانه به واسطه درک صادقانه و دقیقی که از ناکامی‌هایشان دارند، متفاوت هستند. آن‌ها ممکن است کاملاً متعادل نباشند، اما حماقت اضافی اصرار بر عادی بودنشان را ندارند. آن‌ها می‌توانند با لطف و بدون از دست دادن عزت‌نفس بپذیرند که در مجموعه‌ای از جنبه‌ها عجیب و غریب هستند. آن‌ها با صراحت از ترس‌ها، تردیدها، آرزوها، تمایلات و عادت‌هایی پرده برمی‌دارند که به روایت خودمان از عقل‌سلیم تعلق ندارند. تا آنجا که ممکن است، اطرافیان خود را از آنچه با آن‌ها بودن ممکن است به همراه داشته باشد، از قبل آگاه می‌کنند و به محض بروز اشتباهاتشان، عذرخواهی می‌کنند. آن‌ها به دوستان و همراهان خود نقشه‌های دقیقی از دیوانگی‌شان ارائه می‌دهند که تقریباً کریمانه‌ترن کاری است که می‌توانید برای کسی که مجبور است ما را تحمل کند انجام دهید. افراد عاقل دیوانه در میان بیماران روانی طبقه‌بندی خاصی ندارند: آن‌ها نشان‌دهنده‌ی تکامل‌یافته‌ترین حالت ممکن برای یک انسان بالغ هستند.

۱۲. خودخواهی

ما به‌شدت با این تصور هماهنگ هستیم که خودخواهی یکی از بدترین ویژگی‌های شخصیتی است که ممکن است داشته باشیم، با این حال، افراد حکیم می‌دانند که بخشی از دلیل اینکه نمی‌توانیم زندگی‌ای را که باید داشته باشیم، ناشی از افراط در نقطه‌ی مقابل آن است: از فروتنی بیش از حد، از فقدان خودخواهی ضدخلاقیت. ما در معرض خطر هستیم زیرا به‌طور جمعی، بین انواع خوب و بد خودخواهی تمایز قائل نمی‌شویم. نوع خوب و مطلوب، شجاعت اولویت دادن به خودمان و دغدغه‌هایمان در زمان‌های خاص را شامل می‌شود؛ اعتماد به نفس برای صراحت در مورد نیازهایمان، نه برای آسیب رساندن یا رد قاطعانه‌ی دیگران، بلکه برای خدمت به آن‌ها به گونه‌ای عمیق‌تر، پایدارتر و متعهدانه‌تر در بلندمدت. مثلاً برای اینکه والدین خوبی باشیم، ممکن است لازم باشد هر روز یک ساعت برای خودمان وقت داشته باشیم. ممکن است نیاز داشته باشیم زمان زیادی را زیر دوش آب گرم سپری کنیم تا در مورد اتفاقات تأمل کنیم. ممکن است نیاز داشته باشیم کاری کمی افراطی انجام دهیم، مانند طراحی از روی مدل زنده یا یاد گرفتن درس کلارینت. فرد خودخواه عاقل، حریص نیست: او به‌حق نگران هدر دادن بهترین پتانسیل خود است. و او می‌داند که فقدان خودخواهی می‌تواند ما را آهسته‌آهسته به افرادی بسیار ناخوشایند و در عین حال ناکارآمد تبدیل کند.

13. دنیاپرستی

افراد حکیم بسیاری از حقایق بی‌زینت درباره طبیعت انسانی را می‌شناسند: اینکه چقدر همه ما خشمگین، بدجنس، انتقام‌جو و احمق هستیم. آن‌ها خود را به اندازه کافی با واقعیت آشنا کرده‌اند که نیازی به سانسور دیگران، ارائه ارزیابی‌های اخلاقی یا تلخ‌کام شدن ندارند. و آن‌ها این کار را اصیلانه و نه از طریق کتاب‌ها، بلکه با شجاعت در شناخت طبیعت خودشان انجام داده‌اند. آن‌ها ممکن است دقیقاً آرزوهای ما را به نداشته باشند، اما قبول دارند که آرزوهایشان نیز همانند ما پررنگ و پیچیده هستند. آن‌ها دقیقاً اضطراب‌های ما ندارند، اما به خوبی ترس‌های قدرتمند و عجیبی که به دامن همۀ ما چنگ می‌زند را می‌دانند. آن‌ها دل‌گرم‌کننده هستند چون د با چیزی دست‌وپنجه نرم می‌کنندکه بسیار خوب می‌فهمند که چه معنی‌ای دارد، یعنی معمولی بودن. که البته، خیلی از آنچه ما به دنبال آن هستیم و به طور غیر‌متعارفی عادی بودن را تظاهر می‌کنیم، فاصله دارد. آن‌ها نیازی به این ندارند که مطابق با معیارهای ما خوب یا معمولی باشند تا احساس ضعف خود یا واقعیت را تقویت کنند. تنها نیازشان این است که بدون دفاع از خود زیادی، به برخی از آنچه واقعاً درون‌شان اتفاق می‌افتد، اعتراف کنند. آن‌ها به نوبه خود همین کار را برای ما نیز انجام می‌دهند.

۱۴. دلسوزی

افراد حکیم کینه‌های طولانی مدتی به دل نمی‌گیرند. البته، قطعا در گذشته با آدم‌هایی روبرو شده‌اند که بی‌رحمانه آن‌ها را ناامید کرده‌اند. همه‌ی ما چنین تجربه‌ای داریم. واکنش طبیعی، سرزنش کردن است. اما واکنش نهایی و بالغانه‌تر (که بر پایه‌ی درک چگونگی شکل‌گیری نقص‌های خودمان بنا شده)، این است که رفتارهای آسیب‌زای دیگران را به‌عنوان پیامد غم‌ها و ناامیدی‌هایشان ببینیم. افرادی که به ما آسیب زده‌اند، تقریباً عمدی این کار را نکرده‌اند؛ خودشان هم زخم‌خورده بودند و برای تحمل رنج‌ها تلاش می‌کردند. می‌توانیم تصویر غم‌انگیز اما دلسوزانه‌تری از جهانی ترسیم کنیم که غم‌ها و اضطراب‌ها کورکورانه نسل به نسل منتقل می‌شوند. این بینش نه تنها با تجربه سازگار است، بلکه با در نظر داشتن آن، چیز کمتری برای ترسیدن وجود خواهد داشت. افرادی که دل ما را به درد می‌آوردند، موجودات برتر و تحسین‌برانگیزی نبودند که نقاط ضعف خاص ما را می‌دانستند و عمداً روی آن‌ها دست می‌گذاشتند. آن‌ها خود موجوداتی کاملاً پریشان و آسیب‌دیده بودند که تمام تلاش خود را می‌کردند تا با سلسله غم‌های خصوصی‌ای که زندگی همه ما محکوم به تحمل آن است، کنار بیایند.

۱۵. خودشناسی

گفته می‌شود زمانی که از سقراط – که به‌طور گسترده به عنوان حکیم‌ترین فردِ دنیای باستان شناخته می‌شود – درباره‌ی مهم‌ترین توصیه‌ی فلسفه سوال شد، تنها با دو کلمه پاسخ داد: «خودت را بشناس».

اگر خودشناسی برای داشتن یک زندگی حکیمانه و پرمعنا ضروری است، به این دلیل است که به ما کمک می‌کند ذهن‌های عجیب و غریب‌مان تا حدودی قابل پیش‌بینی‌تر، کم‌تر گیج‌کننده و در عملکردشان قابل اطمینان‌تر شوند. با کمی خودشناسی، یاد می‌گیریم به کدام یک از احساسات و نقشه‌های اغلب متناقض‌مان می‌توانیم اعتماد کنیم. می‌توانیم نسبت به اولین انگیزه‌هایمان کمی شکاک‌تر و نسبت به افت‌وخیز خلق‌وخویمان کمتر گیج باشیم. درک می‌کنیم که برخی از احساساتمان از کجا نشأت می‌گیرند و چه چیزی محرک اعتقادات و آرزوهایمان هستند. راهی برای توضیح رفتارهایمان به دیگران داریم و به آن‌ها اطمینان خاطر، هشدار و (در مواقعی) التماس‌های فصیح‌تر برای بخشش ارائه می‌دهیم. خودشناسی می‌تواند ابهام مرسوم افکارمان را اصلاح کند، پیش‌داوری‌هایمان را به استدلال و حدس‌هایمان را به ایده‌هایی قابل انتقال تبدیل کند. این چیزی است که به ما امکان می‌دهد برخی از آنچه از ذهنمان می‌گذرد را ثبت کنیم و تا حدودی بر احساساتمان کنترل داشته باشیم. مهم‌تر از همه، شناختن خودمان باعث می‌شود برای دیگران کمی جذاب‌تر باشیم، زیرا بهتر می‌توانیم احساس خودمان بودن را منتقل کنیم.

۱۶. شک‌گرایی

در یونان قرن سوم پیش از میلاد، گروهی از فیلسوفان که به شک‌گرایان (از کلمه‌ی یونانی «اسکِپسیس» به معنای پرسش یا بررسی) شهرت داشتند، خود را وقف نشان دادن نقص‌ها و عدم اطمینان‌های ذهنمان در مقیاس‌های بزرگ و کوچک کردند. آن‌ها تأکید می‌کردند که این اندام‌ها ذاتاً مستعد خطا، تحریف، حذف و قضاوت نادرست هستند. شک‌گرایان تلاش می‌کردند ما را از خطرات اعتماد بی‌جا آگاه کنند و به شیوه‌ای محتاطانه‌تر نسبت به بسیاری از افکار و احساساتمان روی بیاوریم. آتشین‌ترین نتیجه‌گیری‌ها و قطعیت‌های راسخ ما می‌توانند صرفاً سراب باشند. ابزاری که با آن واقعیت را تفسیر می‌کنیم، یعنی حدود ۱۲۶۰ سانتیمتر مکعب ماده‌ی مغزی، تمایل خطرناکی به ارائه خوانش‌های نادرست دارد. برای شک‌گرایان، دانستن این موضوع و هرگز فراموش نکردنش آغازی بود برای تلاش برای خوب و حکیمانه زیستن. درک اینکه ممکن است بارها و بارها توسط ذهن خودمان فریب بخوریم، سرآغاز تنها نوع هوشمندی‌ای است که به عقیده‌ی شک‌گرایان واقعاً توانایی آن را داریم. احمق‌تر از کسانی وجود ندارد که هرگز گمان نمی‌کنند ممکن است در اشتباه باشند.

۱۷. مالیخولیا

مالیخولیا خشم یا تلخی نیست، بلکه نوعی از غم حکیمانه است که وقتی در برابر این واقعیت گشوده باشیم که زندگی ذاتاً برای همه دشوار است و رنج و ناامیدی در قلب تجربه‌ی انسانی قرار دارد، پدید می‌آید. این یک اختلال نیست که نیاز به درمان داشته باشد؛ بلکه تأییدی مهربان، آرام و بی‌طرفانه بر میزان دردی است که همه ما ناگزیر باید از آن عبور کنیم. حکمت نگرش مالیخولیایی (در مقایسه با نگرش تلخ یا خشمگین) در این درک نهفته است که ما مورد تبعیض قرار نگرفته‌ایم و رنج ما به کل بشریت تعلق دارد. مالیخولیا از نگاهی غیرشخصی به رنج آکنده است. پر از دلسوزی برای وضعیت بشر است. منظره‌های مالیخولیایی و قطعات موسیقی مالیخولیایی، شعرهای مالیخولیایی و زمان‌های مالیخولیایی در طول روز وجود دارد. در آن‌ها، بازتابی از غم‌های خودمان را می‌یابیم که بدون برخی از پیوندهای شخصی که در ابتدای مواجهه، آن‌ها را به‌طور خاص دردناک می‌کرد، به ما بازگردانده می‌شود. وظیفه‌ی حکمت تبدیل خشم و شادی ساختگی به مالیخولیا است. هر چه فردی مالیخولیایی‌تر باشد، کمتر نیاز دارد که به واسطۀ شکست‌های خود، توهمات از دست رفته و پشیمانی‌هایش آزار ببیند.

۱۸. سادگی

نادانان عاشق پیچیدگی هستند. آن‌ها هوش را با کلمات فانتزی و نزدیک به غیرقابل درک مرتبط می‌کنند. اما افراد حکیم می‌دانند که بسیاری از حقایق اصلی سادگی ابتدایی دارند؛ آن‌ها تا حدودی ساده لوحی بی‌آلایش یک تمثیل را دارند. شنیدن اینکه باید به جای محکوم کردن، درک کنیم، اینکه دیگران عمدتاً مضطرب هستند و نه بدجنس، اینکه هر قوت شخصیتی که تحسین می‌کنیم ضعف‌هایی را نیز به همراه دارد که باید آن‌ها را ببخشیم؛ این‌ها همزمان مفاهیم بسیار پایه‌ای و بسیار عمیق هستند. سادگی هرگز نباید به هوش ما توهین کند؛ بلکه باید به ما یادآوری کند که در درکمان از ماهیت هوش واقع‌بین باشیم. ما باید به اندازه‌ی کافی باهوش باشیم که حقیقتی را به خاطر اینکه شبیه چیزی است که قبلاً می‌دانستیم، رد نکنیم. باید به اندازه‌ی کافی بالغ باشیم که حتی زمانی که ساده‌ترین پوشش‌ها را دارند، خم شویم و ایده‌های اساسی آن‌ها را از دلشان برداریم. باید به روی حقایق عظیمی که می‌توان آن‌ها را به زبان یک کودک بیان کرد، گشوده بمانیم.

۱۹. آسیب‌پذیری

افراد حکیم می‌دانند چگونه زره خود را کنار بگذارند و حتی در جنبه‌های کمتر چشمگیر خود، خود واقعی‌شان را به دیگران نشان دهند. آن‌ها با به رخ کشیدن اشتباهات، ضعف‌ها، غم‌ها و شکست‌هایشان ریسک می‌کنند - و این کار را عمدتاً برای ترغیب دیگران به آشکار کردن بخش‌هایی از همین ویژگی‌ها در خودشان انجام می‌دهند. آن‌ها این کار را برای تقویت دوستی انجام می‌دهند. ما تا زمانی که کسی اجازه ندهد چیزهایی را که از آن‌ها خجالت می‌کشد، برای آن‌ها تاسف می‌خورد و به طور غیرمعمولی تحت تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرد - یعنی تا زمانی که بخشی از رنجش را نشان ندهد - فقط سطحی از او را می‌شناسیم. برای اینکه این اتفاق بیفتد، فرد حکیم اولین قدم آزمایشی، محدود، اما قدرتمند را با تمایل برمی‌دارد. آن‌ها دست‌پاچگی کمتری دارند، زیرا می‌دانند - هر چقدر هم ظاهر فریبنده باشد - فرد مقابل به ناچار چیزهای زیادی دارد که دوست دارد درباره‌ی آن‌ها گشوده‌تر باشد، اگر فقط مطمئن باشد که با پاسخی دلسوزانه و ملایم مواجه خواهد شد.

۲۰. بی‌صداقتی

افراد حکیم می‌دانند که گاهی اوقات، به بهترین انگیزه‌ها، دروغ گفتن قابل قبول - و حتی ضروری - است. آن‌ها صداقت را بیش از ضرورت مهربانی تقدیس نمی‌کنند. بنابراین، در برخی موارد، از اینکه با جزئیات کامل بگویند حقیقتاً چه چیزی در ذهنشان می‌گذرد، خودداری می‌کنند. آن‌ها چیزی می‌گویند که صرفاً مودبانه (و بسیار ملایم) است تا اطمینان پیدا کنند که فرد از بینش‌های کمی بدبینانه یا سخاوتمندانه‌ی آن‌ها بیش از حد رنج نبرد. آن‌ها می‌دانند که یک حقیقت کوچک محلی ممکن است کاملاً یک واقعیت بزرگ‌تر و مهم‌تر را پنهان کند و به همین دلیل باید پشت گوش گذاشته شود. گفتن اینکه به نظر ما مدل موی جدیدشان واقعاً وحشتناک است، ممکن است یک واقعیت با اهمیت بسیار بیشتر را نابود کند: اینکه ماهیت آن‌ها را عمیقاً دوست داریم و تحسین می‌کنیم. یا اگر با صراحت بگوییم که نظراتشان در مورد سیاست احمقانه و بی‌اطلاع است، با این خطر مواجه می‌شویم که نتوانیم به آن‌ها بفهمانیم که چقدر در جنبه‌های دیگر آن‌ها را دوست داریم. برای فرد حکیم، رفتار مؤدبانه نه آداب و رسوم سطحی و از مد افتاده، بلکه راهنمایی‌های مهمی برای برخورد با ذهن‌های شکننده و پیچیده‌ی دیگران است. و فرد حکیم امیدوار است که به نوبه‌ی خود، دیگران گاهی اوقات - از روی سخاوت واقعی - کمی در مورد او دروغ بگویند.