از همان سنین کودکی، افراد مهربان ممکن است ما را در این که شایعه کردن در مورد زندگی خصوصی افراد مشهور یا معتبر، نفرت انگیز است، شکی باقی نگذارند. در عین حال، همانطور که تاریخچه جستجو و کلیکهای ما ثابت میکند، ظاهراً از شایعات بسیار لذت می بریم.
برای مثال، مقاومت در برابر خواندن مطالب طولانی در رسانههای چینی در مورد بازیگر وانگ بائوچیانگ و همسرش ما رونگ بسیار سخت بود. پس از یک رابطه عاشقانه و سالها ظهور بهعنوان بتهای ظاهری زناشویی، زمانی که ما رونگ با مدیر وانگ، سونگ ژی رابطه نامشروع داشت، همه چیز برای این زوج به هم ریخت. هفتهها، رسانههای چینی از عصبانیت وانگ بائوچیانگ و احساس خیانت، نارضایتی ما رونگ از همسرش که اغلب غایب بود، تلاش سونگ ژ برای توجیه رفتار خود و تعجب و محکومیت نخبگان پکن گزارش دادند.
خواندن چنین داستانهایی آشکارا تحقیرآمیز و احمقانه است، اما بهوضوح غیرقابل مقاومت. اگر راهی برای خروج از چنین مسئلۀ بغرنجی وجود داشته باشد، از طریق شناختی عجیب به ما پیشنهاد میشود که بیشتر آنچه ما ادبیات بزرگ مینامیم، در نهایت چندان دور از شایعات نیست. آنا کارنینا اثر تولستوی را میتوان بهعنوان 800 صفحه شایعات شبه شایعهای درباره یک زوج ظاهراً دوستداشتنی، آنا و کنت کارنین توصیف کرد، که در اثر رابطهی اولی با ورونسکی، افسر سواره نظام، متلاشی شده، که باعث ابراز تعجب و محکومیت از سوی جامعه سنت پترزبورگ شد.
اما در نهایت مقاومت در برابر خواندن شایعه تولستوی، ربطی به موضوعات مورد نظر او ندارد. کاملاً ممکن است در مورد وجود صمیمی یک نفر زیاد صحبت کنید، به جزئیات طلاق او علاقه مند شوید، در مورد شغل او تعجب کنید یا در مورد رسوایی او فکر کنید و باز هم به هیچ وجه در شایعهپراکنی مقصر نباشید. شایعهپراکنی با موضوع خاصی تعریف نمیشود، فقط با روش خاصش در نظر گرفته میشود. چاینا دیلی بهراحتی میتوانست واقعیتهای خالی از ماجرای آنا کارنینا و ورونسکی را به شایعات تبدیل کند، همانطور که تولستوی میتوانست اخبار جدایی وانگ بائوچیانگ و ما رونگ را به برشی استادانه از ادبیات چینی-روسی تبدیل کند.
چیزی که شایعات را مشخص میکند، این تظاهر است که فقط افراد خاص احمق و شرمآور مستعد از دست دادن عصبانیت یا گفتن چیزهایی هستند که از آنها پشیمان میشوند. شایعهپراکن نمونههای تاسفآور را در ذهن خود نگه میدارد، آنها را با خوشحالی برمیگرداند و از دیدن هر گونه ارتباطی بین هر شخصیت شرمزده یا ویران شده جدید و طبیعت معیوب خود خودداری میکند. آنها حقیقتی را که بر اساس آن هر عمل شفقتآمیزی است، پنهان میکنند، که ما همه گناهکاریم، تک تک ما و نه فقط این یا آن موجود بدبخت که توجه بدخواهانه روزنامه نگار سنگدل را به خود جلب کرده باشد.
برای اجتناب از تلقی کردن مشکلات صمیمی دیگران بهعنوان شایعات، نیازی نیست نویسنده بزرگی باشیم. ما فقط باید هفت ایده مهم را در هنگام نشخوار فکری در مورد درد و رنج افراد در اخبار در ذهن داشته باشیم: اینکه تا آنجایی که آنها به کسی صدمه میزنند، بسیار بعید است که قصد انجام این کار را داشته باشند. مشکلاتی که آنها ایجاد کردند تقریباً بهطور قطع محصول جانبی ناخواسته ضعف و حماقت است. که آنها ممکن است از آنچه رخ داده است ناراحت شوند و آرزوی جبران کنند. که علیرغم موقعیت یا ثروت احتمالاً معتبرشان، زمانی کودک بودهاند و مانند همه ما مستأصل هستند که مورد توجه قرار گرفتاند. اینکه اگر آنها را به درستی میشناختیم، آنها را دوست میداشتیم. که اگر آنها را در حال خواب دیدید، نمیتوانید از آنها متنفر باشید و اگر جرات کنید به اندازه کافی به آنها نگاه کنید، نسخهای از خودتان را میشناسید.
ما البته میتوانیم، و از نظر رشد روانشناختیمان احتمالاً باید، زمانی را صرف بحث در مورد آشفتگیهای زندگی افراد با نفوذ کنیم. مشکلات آنها به ما فرصتی میدهد تا در مورد قدرتهای سرنوشت و گرفتاریهای قلبی فکر کنیم. ما باید در حین انجام این کار انسانیت و آسیبپذیری خود را به خاطر بسپاریم. تفاوت شایعه و ادبیات در عشق است.
دیدگاه خود را بنویسید