در نگاه اول، به نظر میرسد رسانهها دلسوزانه به دنبال ساختن دنیایی بهتر هستند. آنها نژادپرستی را افشا میکنند، بیعدالتیهای دستمزدی را به گوش همگان میرسانند و بارها و بارها در مورد خطرات قلدری هشدار میدهند. اما در ورای این ظاهر خیرخواهانه، حقیقتی تاریکتر نهفته است.
رسانهها برای بقا به این تنشها و درگیریها وابسته هستند. اگر رویکردشان متفاوت بود، میتوانستند راهحلهای جایگزینی برای ادامه فعالیت خود بیابند. میتوانستند به جای دامن زدن به اختلافات، به ریشهی مشکلات بپردازند، به جای تشدید خشم، فرصتی برای جبران و آشتی فراهم کنند و به جای تحریک احساسات منفی، نقشی هدایتکننده و دلسوزانه ایفا کنند.
اما در عوض، شاهد رفتار بیرحمانه و فرصتطلبانهی رسانهها هستیم. در شرایطی که میتوان با آرامش و گفتگو، تنشها را فروکش کرد، آنها با شور و اشتیاق به آتش اختلافات دامن میزنند. به جای ارائه راه حل، صدای خشم و کینه را تقویت میکنند.
مدل کسب و کار رسانهها بر پایه تداوم مشکلات بنا شده است. آنها در ظاهر خواهان صلح و آشتی در روابط زناشویی، نژادی، طبقاتی و بینالمللی هستند، اما در حقیقت، از حل شدن این معضلات و مشکلات و ثبات سود نمیبرند. چرا که بحرانها و تنشها، حیات و ممات آنها را تضمین میکنند.
رسانهها از رنج و ناراحتی مردم تغذیه میکنند. تا زمانی که ما به جان هم بیفتیم و زخمی شویم، آنها به حیات خود ادامه خواهند داد. در تناقضی آشکار، مدعی خیرخواهی هستند، اما در عمل، بزرگترین مانع بر سر راه صلح و آرامش به شمار میروند.
دیدگاه خود را بنویسید