1. دشمن را نیرومند تصور نکنید:
شاید دشمن از نظر ظاهری توانمند یا موفق باشد، اما رفتار او با شما نشاندهندهی ضعف روانشناختی عمیق اوست. هیچ فردی که راضی، عاقل و مهربان باشد، هرگز عمداً به دیگری آسیب نمیرساند. دشمن ممکن است ترسناک به نظر برسد، اما به نوعی به تکیه بر عدالت کیهانی، میتوانید مطمئن باشید که او درون خود رنج و پوچی را تجربه میکند. فقط کسی که بزدل، ضعیف، عقدهای و کاملاً ناتوان باشد، واقعاً میخواهد به زندگی دیگری آسیب برساند. شما با یک فرد زخمی سروکار دارید، نه یک دشمن شکستناپذیر.
2. بدجنسی آنها در نهایت واقعاً به شما مربوط نیست:
حملات غیرمنطقی، ظالمانه و بیرحمانهی دشمن صرفاً استراتژیهایی هستند که او برای مقابله با رنج خود به کار میگیرد. شما نمیدانید آن رنج چیست. ریشه در اتفاقاتی در گذشتهی او دارد که به سختی میتوانید حدس بزنید. چیزی دربارهی شما، شاید ظاهر، پیشینهی خانوادگی یا عقایدتان، به مخزن سرکوب یا اضطراب تاریخی او ضربه میزند. اما بدجنسی آنها در نهایت، واقعاً به شما مربوط نیست. شما قربانی حماقت آنها هستید، نه علت آن.
3. در این مسیر تنها نیستید: همه دشمنانی دارند:
اگرچه احساس میکنید تنها کسی هستید که از شما متنفرند، در واقع به جمع بسیار بزرگی پیوستهاید. هر کسی، هرچقدر هم مراقب باشد، دشمنانی پیدا میکند (حتی افراد خوشحال، بیخیال و به ظاهر خوشبخت هم آنها را دارند). غیرممکن است زندگیای نیمهجالب داشته باشید بدون اینکه افرادی از شما متنفر شوند. حضور آنها هیچ چیز دربارهی شما نمیگوید و همهچیز دربارهی میزان ناراحتی موجود در جهان و پویایی حسادت و فرافکنی در یک دنیای رقابتی و شلوغ میگوید. شما هرگز نباید بهطور مستقیم سعی کنید دشمنان خود را راضی کنید، زیرا شما واقعاً دلیل آشفتگی آنها نیستید. وجود یک دشمن نشانهی اشتباه بودن زندگی شما نیست. بلکه اثباتی است بر این که شما شروع به انجام چند کار ارزشمند کردهاید.
4. شما گزینههایی دارید:
ما برای رویارویی با دشمنان با تمام ترس و وحشتی آماده شدهایم که در اولین برخورد با آنها در دوران کودکی، یعنی در مدرسه، تجربه کردیم. در آن زمان گزینههای کمی داشتیم؛ مجبور بودیم در کلاس بنشینیم، روز به روز آنها را ببینیم. اما از آن زمان تاکنون بسیار رشد کردهایم. اگرچه باور کردنش سخت باشد، طیف وسیعی از گزینهها در اختیار داریم. میتوانیم به آن سوی شهر برویم و در جای دیگری کار کنیم. میتوانیم درخواست گفتگو با آنها داشته باشیم و با آرامش و وقار حرف خود را بزنیم - و مجبور نیستیم بهانهها یا ادعاهای دروغ آنها را باور کنیم. میتوانیم واقعاً از آن جنبهی ظالمانه و اجتنابناپذیر یک زندگی شایسته - یعنی یک دشمن بدجنس و ناعادل - جان سالم به در ببریم.
5. وضعیت را کنترل کنید:
یک دشمن مجبور نیست تا آخر عمر دشمن باقی بماند. اغلب، پرخاشگری آنها فقط نشانهای از درجهای از علاقه به شما، یا حتی یک عشق ناکام است. با اطمینان از این که شما در اصل مشکل نیستید، ممکن است گاهی اوقات جرأت کنید شاخهی زیتونی را به نشانهی صلح به آنها تعارف کنید. ممکن است راهی برای بخشیدن آنها به خاطر بدجنسی بیموردشان پیدا کنید و آن را به عنوان چیزی که واقعاً هست ببینید: نشانهای از نیاز آنها به محبت.
6. آیا آنها واقعاً دشمنند؟
شاید با کمی تأمل، ابهامی دربارهی نیات طرف مقابل وجود داشته باشد. ممکن است آنقدرها هم که در ابتدا به نظر میرسید، آدم بدجنسی نباشند. گاهیاوقات، حس کشدار و طولانی شرم و گناه باعث میشود احساس کنیم سزاوار تنبیه هستیم و آن را با کمی عجله، حتی درجایی که کاملاً وجود ندارد، تصور میکنیم. شاید آنقدر بیمهریای که سر صبح از سوی آنها احساس کردیم، هنگام عصر دیگر وجود نداشته باشد.
دیدگاه خود را بنویسید