شخصیت ما را میتوان به مجموعهای از هویتهای مختلف تقسیم کرد که هرکدام جنبهای خاص از وجود ما را آشکار میسازند. هویت سیاسی، هویت ظاهری، هویت مالی، هویت آشپزی و... نمونههایی از این دستهبندی هستند.
با این حال، شاید مهمترین و گویاترین این هویتها، «هویت احساسی» ما باشد. هویت احساسی، شیوهی منحصربهفرد بروز خواستهها و ترسهای ما و همچنین واکنشهای شخصیتی ما نسبت به رفتارهای مثبت و منفی دیگران است. هویت احساسی ما حول چهار محور اصلی شکل میگیرد و چگونگی ترکیب و شدت این محورها در وجود ما، به طور قاطع، شخصیت ما را رقم میزند. شناخت خود، تا حد زیادی، وابسته به درک پیکربندی خاص هویت احساسی ماست.
عشق به خود: کلید درک احساسات
عشق به خود، سنگ بنای درک چیستیِ احساسات ماست. این ویژگی، میزان احساس گرم ما نسبت به خودمان، توانایی بخشیدن و پذیرش خود واقعی و استقامت ما در برابر سختیها و ناکامیها را تعیین میکند.
تاثیر عشق به خود، به ویژه زمانی که با تهدیدهایی از سوی دیگران روبرو میشویم، کاملاً آشکار میشود. اگر فردی با عزت نفس پایین، با فردی غریبه که ظاهرا از مزایایی (شغل بهتر، شریک بهتر و غیره) برخوردار است، برخورد کند، به سرعت احساس بیارزش بودن و ترحم به خود میکند. در مقابل، با وجود عشق به خود کافی، از داشتهها و شخصیت خودمان مطمئن باقی میمانیم.
هنگامی که فردی ما را عصبانی یا تحقیر میکند، ممکن است بتوانیم توهین را نادیده بگیریم و حتی با اعتماد به حق خود برای وجود داشتن، آن را بیاهمیت جلوه دهیم. اما با عزت نفس پایین، ممکن است افسرده شویم و به شدت آسیب ببینیم و احساس کنیم چند کلمه نامهربان، هسته وجودمان را درهم شکسته است.
تمایل به ریسک کردن و احتمال مسخره شدن توسط دیگران نیز تحت تأثیر عشق به خود قرار دارد. با پشتوانهی درونی قوی، میتوانیم با مخالفت دیگران کنار بیاییم، اما عزت نفس پایین ممکن است باعث شود کاملاً از چنین ریسکهایی اجتناب کنیم.
هیچ کجا به اندازهی روابط، عشق به خود به وضوح قابل مشاهده نیست. هنگامی که رابطهی عاشقانهای به درستی پیش نمیرود (شاید به دلیل آزار دیدن یا نادیده گرفته شدن)، آیا به اندازهی کافی خود را دوست داریم که به سرعت آن را ترک کنیم؟ یا آنقدر از خودمان ناراضی هستیم که به طور ضمنی باور کنیم تنها چیزی که از روابط نزدیک نصیبمان میشود، آسیب است؟
به طور مشابه، در یک رابطهی سالم، چقدر به راحتی میتوانیم برای اشتباهات خود عذرخواهی کنیم؟ با عشق به خود کافی، میتوانیم اشتباهات را بپذیریم و همچنان به خوبی ذاتی خودمان ایمان داشته باشیم. اما با عزت نفس شکننده، پذیرش هرگونه اشتباه یا خطایی غیرممکن است، زیرا میترسیم این کار، اندک عزت نفس باقی ماندهی ما را نیز از بین ببرد و باعث شود در روابط، فردی غیرقابل تحمل به نظر برسیم.
در اتاق خواب، خواستههای ما چقدر پاک و طبیعی یا برعکس منزجرکننده و گناه آلود به نظر میرسند؟
با داشتنِ عزت نفس کافی، میتوانیم بپذیریم که خواستههایمان، هرچند ممکن است کمی عجیب به نظر برسند، اما لزوماً بد یا تاریک نیستند. از آنجایی که این خواستهها بخشی از وجود ما هستند و در اعماق وجودمان مطمئن هستیم که ذاتا گناهکار نیستیم، پس نمیتوانیم از آنها شرمنده باشیم.
عزت نفس در زندگی کاری ما نیز نقش مهمی ایفا میکند و میزان توانایی ما برای ابراز نیازهایمان را در محل کار تعیین مینماید.
اعتماد به نفس معقول و مبتنی بر واقعیت به ما این حس را میدهد که شایستهی شرایطی هستیم که به عملکرد مؤثر ما کمک میکند. در نتیجه، به راحتی میتوانیم درخواست شرایط کاری مناسب را داشته باشیم و انتظار برآورده شدن آن را نیز داشته باشیم.
عزت نفس، استقلال فکری را نیز به دنبال دارد. به این معنا که با داشتن عزت نفس بالا، میتوانیم حتی در صورت مخالفت دیگران، روی ایدههای منطقی خود پافشاری کنیم.
با داشتن میزان کافی از خودباوری، دیگر ملزم به راضی نگه داشتن همیشگی دیگران نیستیم و میتوانیم با آسودگی «نه» بگوییم. همچنین در صورت لزوم، بدون تردید درخواست ارتقای شغلی میدهیم، چرا که از ارزش و سهم واقعی خود آگاه هستیم.
عزت نفس اصیل، خودخواهی نیست؛ بلکه به معنای احترام درست به خود است.
روراستی: کلیدی برای هویت احساسی
روراستی یکی دیگر از ارکان اصلی هویت احساسی ماست. میزان برخورداری از این ویژگی، تعیینکنندهی وسعت پذیرش آگاهانهی ایدههای دشوار و حقایق آزاردهنده در ذهن، بررسی جدی و واقعبینانهی آنها و در نظر گرفتنشان به عنوان مسائل مهم است.
تا چه حد میتوانیم خود واقعیمان را بپذیریم – حتی اگر و به ویژه زمانی که چندان خوشایند نباشد؟ چقدر نیازمند اصرار بر عادی و سالم بودن خود هستیم؟ آیا میتوانیم بدون ترس و تردید، ذهن خود و زوایای تاریک و آشفتهی آن را کاوش کنیم؟ آیا قادر به پذیرش اشتباهات خود هستیم؟ میتوانیم حسادت، غم و سردرگمی را در خود بپذیریم؟
در تعامل با دیگران، چقدر آمادگی یادگیری داریم؟ آیا همیشه در موضع دفاع قرار میگیریم و هر انتقادی را حملهای به کل وجودمان تلقی میکنیم؟ با دریافت بازخورد، به سرعت دیوار دفاعی میکشیم؟ چقدر برای یادگیری آمادهایم، در حالی که اغلب درسهای ارزشمند در قالب تجربیات تلخ به ما ارائه میشوند؟
ارتباطات: بازتابی از هویت احساسی
شیوهی برقراری ارتباط، یکی دیگر از جنبههایی است که هویت احساسی ما را آشکار میسازد. آیا میتوانیم ناامیدیهای خود را به زبان بیاوریم تا دیگران، کموبیش، دیدگاهمان را درک کنند؟ یا درد را درونریزی میکنیم، آن را به صورت نمادین بروز میدهیم یا با خشم بیفایدهای بر سر بیگناهان خالی میکنیم؟
هنگامی که دیگران ما را ناراحت میکنند، آیا ابراز احساسات درونیمان را مجاز میدانیم؟ آیا احساس میکنیم حق داریم دیگران را درک کنیم؟ آیا ما افرادی هستیم که با دریافت پاسخ مطلوب، بهسرعت تسلیم شده و به سکوت پرخاشگرانه پناه میبریم؟
یا میتوانیم دوباره و به شیوهای منطقی تلاش کنیم؟ آیا میتوانیم این احتمال را در نظر بگیریم که فرد مقابل لزوماً شرور یا نادان نیست؟ آیا به اندازهی کافی آرام هستیم که بتوانیم او را راهنمایی کنیم؟ تا چه حد میتوانیم بپذیریم که دیگران حق دارند ما را درک نکنند و در عین حال، احساس کنیم که میتوانیم سفری قانعکننده و منطقی برای رساندن آنها به درک درستی از دیدگاهمان ترتیب دهیم؟
اعتماد: ستون اصلی هویت احساسی
اعتماد، در بطن هویت احساسی، به احساس غریزی ما در مورد میزان امنیت یا خطر احتمالی خودمان، دیگران و کل دنیای اطرافمان مرتبط است. ما میتوانیم درجات مختلفی از اعتماد به توانایی خود برای گذر از چالشها داشته باشیم. از نظر تئوری، میدانیم که سخنرانی، ارزیابی عملکرد، رد شدن در عشق یا مشکلات مالی لزوماً تهدیدی برای زندگی نیستند، اما در درون ما ممکن است احساس خطری بزرگ به نظر برسند.
درجهای از استرس اغلب ضروری است، اما میزان کلی آن بسیار فردی است. ما در هر لحظه چقدر به فاجعه نزدیک هستیم؟ در تعامل با دیگران، چقدر به نیت خیر آنها شک داریم؟ آیا غریبهها معمولاً انسانهای خوبی هستند یا احتمالاً آدمهای ناخوشایندیاند؟ آیا عموماً تصور میکنیم آشنایان جدید ما را دوست خواهند داشت یا آزار میدهند؟ دیگران چقدر شکننده هستند؟ اگر کمی قاطعیت به خرج دهیم، آیا دیگران فرو میپاشند و میشکنند یا کموبیش خوب باقی میمانند؟
در روابط عاطفی، میزان اعتماد، اضطراب ما را در مورد آینده با شریک عاطفیمان تعیین میکند. چقدر نیاز داریم به آنها بچسبیم؟ اگر برای مدتی از ما دور شوند، آیا باز میگردند؟ اگر برنگردند، تصور میکنیم چقدر رنج خواهیم کشید؟ چقدر نیاز به «کنترل» داریم؟ آیا چنین رفتار کنترلی ناشی از عدم اعتماد اساسی به طرف مقابل است؟ چقدر میتوانیم ریسک کنیم؟ آیا میتوانیم به یک غریبهی جالب توجه نزدیک شویم؟ آیا میتوانیم برای بوسه یا رابطه جنسی پیشقدم شویم؟
در محیط کار، چقدر تابآور هستیم؟ شکست خوشایند نیست، اما آیا دنیا را مکانی بخشنده میبینیم که در آن داشتن فرصتهای دوم و سوم عادی است؟ آیا احساس میکنیم دنیا به اندازهی کافی بزرگ و منطقی است که بتوانیم بهطور مشروع روی کار خودمان تمرکز کنیم، یا باید تسلیم شویم و به خدمتکاران مطیع تبدیل شویم؟
کشف هویت احساسی: سفری به درون
کشف ماهیت هویت احساسی ما، به شیوهی عملکرد ذهن مان وابسته است. پرسیدن مستقیم این سوال که "از نظر احساسی چه کسی هستیم؟" کارساز نخواهد بود. در عوض، لازم است سوالات کوچکتری از خود بپرسیم و بدون درنگ زیاد به آنها پاسخ دهیم. با این روش میتوانیم از فیلترهای توجیهگر ذهن عبور کنیم. سپس باید با بررسی و کنار هم قرار دادن پاسخها، تصویری قابل قبول از آنچه از نظر احساسی هستیم، ترسیم نماییم.
به عبارتی دیگر، نیازمند شرکت در یک پرسشنامهی هویت احساسی هستیم.
پرسشنامهی هویت احساسی
به هر یک از عبارات زیر امتیازی بین ۱ تا ۵ بدهید:
۱ = اینطور نیست.۲ = خیلی درست نیست، اما کمی آشنا به نظر میرسد.۳ = نمیدانم – شاید باشد، شاید نه.۴ = کمی درست است، اما چند مورد تردید دارم.۵ = بله، این درست است.
عشق به خود
۱. اگر مردم واقعاً مرا آنطور که هستم میشناختند، شوکه میشدند.۲. پرسیدن اینکه دستشویی کجاست میتواند خجالتآور باشد. (این گزینه با مفهوم عشق به خود مرتبط نیست.) ۳. در روابط، زمانی که کسی که دوستش دارید، شروع به ابراز علاقه به شما میکند، ممکن است برایتان ناراحتکننده باشد.۴. گاهی اوقات احساس میکنم کمی منزجرکنندهام.۵. وقتی دیگران شما را تأیید میکنند، دلیل اصلی آن دستاوردهای شماست.
روراستی
۱. مردم تمایل به فکر کردن بیش از حد دارند. (این گزینه با مفهوم روراستی مرتبط نیست.) ۲. من فرد حسودی نیستم.۳. من اساسا فرد بسیار عاقلی هستم.۴. در تئوری از بازخورد استقبال میکنم، اما بیشتر بازخوردهایی که دریافت کردهام کاملاً اشتباه بودهاند.۵. امروزه بیش از حد روانشناسیبازی وجود دارد. (این گزینه با مفهوم روراستی مرتبط نیست.)
ارتباطات
۱. افراد نزدیک به شما باید به طور طبیعی در درک احساسات شما در بسیاری از زمینهها مهارت داشته باشند.۲. وقتی احساس میکنم درک نمیشوم، نیاز به تنهایی دارم.۳. من معلم خوبی نیستم.۴. هر از گاهی قهر میکنم.۵. وقتی سعی میکنید توضیح دهید، مردم به ندرت “موضوع را میگیرند”.
اعتماد
۱. در نهایت همه چیز خوب پیش نمیرود. (این گزینه با مفهوم اعتماد مرتبط نیست.) ۲. نگران سلامتیام هستم. (این گزینه با مفهوم اعتماد مرتبط نیست.) ۳. تمدن بشری بسیار شکننده است. (این گزینه با مفهوم اعتماد مرتبط نیست.) ۴. وقتی کسی دیر میکند، گاهی اوقات فکر میکنم شاید مرده باشد.۵. اگر آنها را به دقت زیر نظر نگیرید، مردم سعی میکنند شما را فریب دهند.
مجموع امتیازات خود را در هر دسته محاسبه کنید. هر چه امتیاز کمتر باشد، آن ویژگی را بیشتر دارید. هر چه امتیاز بالاتر باشد، کمتر به عشق به خود، صداقت، مهارت ارتباطی و اعتماد خود ایمان دارید.
دیدگاه خود را بنویسید