دفاع از صداقت در نهایت باید یک هشدار و نوعی خودخواهی تلقی شود. دلیل سادهی نیاز ما به راستگویی با خودمان این است که اغلب برای آرامش کاذب ناشی از دروغهایمان، بهای گزافی میپردازیم.
فرصتهای کلیدی برای رشد و یادگیری را از دست میدهیم
مسائلی که آنها را انکار میکنیم دردناک هستند، اما همزمان حاوی نکاتیاند که بالقوه برای رشد و پیشرفت کلی ما حیاتیاند.
اگر بتوانیم برای مدتی، نگاه کردن به افراد برهنه، یا نوشیدن مشروبات الکلی، یا چک کردن اخبار را متوقف کنیم و با آنچه باید انجام دهیم روبرو شویم، ممکن است – به تدریج – به جایگاه بسیار بهتری برسیم.
اگر میتوانستیم بپذیریم که خواهان چیزهای خاصی هستیم، حتی اگر به تمامی آنها دست پیدا نکنیم، باز هم میتوانستیم نوعی جایگزین یا بخشی از آنها را به دست آوریم.
اگر میتوانستیم با خواستههای عجیب و غریب خود روبرو شویم، یاد میگرفتیم با آزادی بیشتری در ذهن خود حرکت کنیم و نسبت به طیف وسیعتری از افکارمان زنده باشیم، که این امر میتواند ما را خلاقتر و جذابتر کند.
حضور ما آزاردهنده است
ممکن است خودمان از دفاعهایمان بیخبر باشیم، اما پیامدهای آنها اغلب برای دیگران آشکار است. آنها هستند که از عصبانیت، غمگینی، خوشرویی تصنعی یا توجیهات دفاعی ما رنج میبرند. ما ناعادلانه رفتار میکنیم، بنابراین آنها عقب میکشند و فاصله میگیرند. ما منزوی و بیدوست میشویم.
عوارض مخرب ایجاد میکنیم
حقیقت آشکار خواهد شد. و وقتی اجازه خروج به آن ندهیم، تمایل دارد از طریق علائم غیرارادی (اغلب فیزیکی) خود را نشان دهد. دچار بیخوابی یا ناتوانی جنسی میشویم، پلکی شروع به تکان خوردن میکند، دچار لکنت میشویم، در خواب فریاد میزنیم، انرژی خود را از دست میدهیم، دچار افسردگی میشویم...
راه رسیدن به صداقت بیشتر از برخی تکنیکهای مشهود در بازپروری مجرمان پیروی میکند. باید شرم و خطر اعتراف را کاهش دهیم. و باید شانس توانبخشی را افزایش دهیم.
قویت شجاعت برای خودشناسی عمیقتر
برای تقویت شجاعت لازم برای نگاهی صریحتر به درون خود، به درک گستردهتر و اطمینانبخشتری از «طبیعی بودن» نیاز داریم. بدیهی است که حسادت، بی ادبی، تمایلات جنسی، ضعف، نیازمندی، بچگی، خودبزرگبینی، وحشت و خشم، همگی احساساتی طبیعی هستند. طبیعی است که از افراد کمسن و سالتر یا مسنتر از خودمان هیجانزده شویم و حتی در روابط عاشقانهی پایدار، خواهان ماجراجوییهای تصادفی باشیم. طبیعی است که از نشانههای طرد شدن آزرده شویم و با هرگونه بیتوجهی از طرف شریک عاطفی احساس ناامنی کنیم. عجیب بودن هم طبیعی است؛ گاهی اوقات دلمان میخواهد روی ریل قطار بپریم یا لبهی توالت را لیس بزنیم. طبیعی است که برای خودمان در حوزهی حرفهای، آرزوهایی بسیار فراتر از دستاوردهایمان داشته باشیم. طبیعی است که بارها در روز، دیگران را حسادت کنیم، از هرگونه انتقادی نسبت به کار یا عملکردمان ناراحت شویم و آنقدر غمگین شویم که به فکر خودکشی یا فرار بیفتیم.
وقتی بپذیریم که بخش زیادی از وجود ما، اساسا هرگز شرمآور نبوده است، دیگر مجبور به دروغگوییهای زیاد نخواهیم بود.
دیدگاه خود را بنویسید