ذهن ما با یک تناقض بنیادین روبرو است. انبوهی از اطلاعات در خود جای داده است که به ما تعلق دارند، اما از آنها آگاه نیستیم. دادههایی که میتوانند برای شکوفایی عاطفی و تصمیمگیری دقیق ما کاملاً ضروری باشند، اما در چنگ روزمره ما میگریزند.
در نتیجه، یکی از وظایف فوری روانشناسی، ابداع ابزارهایی است که مانند ابزارهای مخصوص شکستن و خوردن خرچنگ، دسترسی به بخشهای پربار و برجستهی تفکر خودمان را برای ما آسانتر کنند.
در این راستا، باید قدردان یک استاد روانشناسی آلمانی قرن نوزدهم باشیم که زمانی شهرت جهانی داشت و اکنون تا حد زیادی به فراموشی سپرده شده است: هرمان ابینگهاوس. ابینگهاوس که در سال 1850 در خانوادهای ثروتمند بازرگان در بارمن در کنار رود راین به دنیا آمد، از سنین پایین دانشآموزی درخشان بود و در اوایل دهه بیست زندگی خود مصمم شد تا از طریق پژوهشهای نوآورانه، رازها و تناقضات عملکرد ذهنی را کشف کند. او به ویژه به حافظه علاقهمند بود و در سال 1885 با کتابی به نام «درباره حافظه» (Über das Gedächtnis) نام خود را بر سر زبانها انداخت. در این کتاب او دو مفهوم را که هنوز هم امروزه به کار میبریم، یعنی «منحنی یادگیری» و «منحنی فراموشی» را نامگذاری و توصیف کرد. این دو مدل نحوه جذب، نگهداری و رهاسازی اطلاعات توسط ذهن را در طول زمان نشان میدهند. این استاد همچنین پدیدهای را کشف کرد که امروزه به عنوان «توهم ابینگهاوس» شناخته میشود. این توهم به ما نشان میدهد که اهمیت اشیاء را نه به صورت انتزاعی، بلکه در ارتباط با چیزهایی که در نزدیکترین فاصله با آنها قرار دارند، قضاوت میکنیم. این ایده کاربرد گستردهای در روانشناسی دارد، برای مثال در نحوه ارزیابی موقعیت اجتماعی یا شدت یک شکست از آن استفاده میشود.
توهم ابینگهاوس: نقطههای نارنجی در واقع هماندازه هستند، اما ذهن ما به طور مداوم و اشتباه مقیاس را بر اساس بافت پیرامون قضاوت میکند.
آزمون درک خویشتن: مهمتر آنکه، ابینگهاوس در همین کتاب و کتاب بعدی خود با عنوان «اصول روانشناسی» که در ۱۹۰۲ منتشر شد، آزمونی را ابداع کرد که رویکرد ما را به استخراج هویت از شخصیتمان تغییر داد. این آزمون که بسیار ساده و در عین حال انقلابی است، اکنون با نام «آزمون تکمیل جمله» شناخته میشود. ابینگهاوس دریافت که فرد میتواند با تکمیل جملات کلی درباره احساسات یا خواستههای خود، بدون فشار یا فکر زیاد هنگام پاسخدهی، سطح درک خویشتن را به طور چشمگیری بهبود بخشد. نمونههایی از چنین سوالاتی عبارتند از: «آنچه واقعاً میخواهم این است که…» یا «بزرگترین پشیمانی من این است که…» یا «آنچه واقعاً میخواهم در خودم تغییر دهم این است که…»
موانع درک خویشتن: به نظر میرسد در زندگی روزمره، خجالت یا حواسپرتیهای سرنوشتساز ما را از درک این اصول بنیادی در مورد خودمان دور نگه میدارد - شاید به دلیل ترس از برهم زدن آرامش ذهنی، چرا که گاهی پاسخهای ما با موقعیتهای محترم یا مطلوب در تضاد آشکار قرار میگیر
مثالهای طنزآمیز: ابینگهاوس هوشمندانه این موضوع را در رابطه با دو جمله ناقص خاص مشاهده کرد: «کسی که واقعاً دوستش دارم…» و «اگر کسی هرگز متوجه نمیشد، دوست داشتم…»
در اینجا، یک قاضی دادگاه عالی متاهل ممکن است پاسخ دهد: «کالسکهچی» و «در حالی که لباس وکیلمدافع را پوشیدهام، شلاق بخورم.» یک طرفدار جنبشهای چپگرا ممکن است پاسخ دهد: «ملکه…» و «در رفاه زندگی کنم.»
تا به امروز، میزان پنهانکاری ما از خودمان در روانکاوی به خوبی شناخته شده است. با این حال، آنچه آزمونهای تکمیل جمله ابینگهاوس را بسیار جذاب میکند، سرعت و سادگی نسبی دور زدن مکانیزمهای دفاعی و استخراج اطلاعات است. حقیقتی که ممکن است برای ظهور در سردرگمی موقت به بیست جلسه درمان نیاز داشته باشد، میتواند با چیزی سادهتر و کمهزینهتر از یک سوال روی برگه کاغذ مانند: «آنچه واقعاً مرا غمگین میکند…» به طور ناگهانی از کسی فوران کند.
فراموشی اختراع درخشان: ابینگهاوس به درستی از اختراع درخشان خود بهرهبرداری نکرد. این امر به نیم قرن بعد موکول شد تا اینکه در سال ۱۹۵۰، روانشناس آمریکایی جولین روتر از دانشگاه کنتیکت، آزمونی را منتشر کرد که آن را RISB (فرم خام تکمیل جملات روتر) نامید.
آزمون روتر: این آزمون که برای سه گروه سنی مختلف (زیر ۱۲ سال، دانشآموزان دبیرستان و بزرگسالان) طراحی شده بود، شامل چهل سوال بود که برخی از آنها از آزمونی که روتر با یک مرد بزرگسال انجام داد، انتخاب شده بودند. از جمله:
- دوست دارم… با کسانی باشم که با آنها احساس راحتی میکنم.
- شادترین زمان… من در دبیرستان بود.
- پشیمانم… که تغییر کردهام.
- بهترین… چیز دنیا عشق است.
- مردم… در کل خوب هستند.
- نمیتوانم… بسکتبال را خیلی خوب بازی کنم.
- از… اینکه همیشه بیش از حد هیجانزده میشوم، رنج میبرم.
آزمون روتر و پیچیدگیهای غیرضروری: آزمون روتر به یکی از ارکان روانشناسی دانشگاهی تبدیل شده است، اما روانشناسان دانشگاهی دور آن پیچیدگیهای قابل توجه و به طور بالقوه غیر مفیدی ایجاد کردهاند. دستورالعملهای استاندارد نشان میدهند که برای تفسیر پاسخها به مدرک دکترا و شش ماه آموزش تخصصی نیاز است؛ راهنمای همراه با این آزمون ۳۰۰ صفحه چگال دارد.
درک بدون نیاز به متخصص: اما خوشبختانه برای ما، بخشهای حیاتی حقیقت در مورد اینکه چه کسی هستیم، به راحتی در دسترس ما قرار دارند تا لحظهای که هر جملهای را کامل میکنیم به وضوح ببینیم. برای درک ماجرا وقتی به سوالاتی مانند «آنچه واقعاً مرا غمگین میکند…» پاسخ میدهیم، نیازی به مدرک دکترا نداریم.
بهترین بخش ماجرا این است که هر کدام از ما ماهرترین و خردمندترین طراحان آزمونهای خودشناسی هستیم، زیرا همگی حس خوبی نسبت به آنچه از خودمان پنهان میکنیم، داریم. برای اینکه در خودشناسی پیشرفت قابل توجهی داشته باشیم، تنها کافی است از ابینگهاوس پیروی کنیم و برای خودمان تحت عناوین کلی مانند «عشق»، «حرفه» و «خانواده» چند آزمون طراحی کنیم.
حقیقتهای اساسی در مورد اینکه چه کسی هستیم، منتظرند تا فقط با یک جملهی ناتمام شناخته شوند.
نمونهها:
- آنچه واقعاً پشیمانم
- دوست دارم
- کاش فقط
- بهترین
- متاسفانه
- تنها چیزی که
- عشق واقعی
- پول
- پدرم
- خانوادهام
- در محل کار من
دیدگاه خود را بنویسید