تناقضات شگفتانگیز در طراحی انسان
ما به تمجید از ذهن و بدن انسان عادت کردهایم؛ این دو، از زوایای متعدد، نمونههایی حقیقتاً خیرهکننده از مهندسی زیستی به شمار میروند. مغز انسان قادر به حل معادلات فراکتالی، ترجمه زبان فنلاندی به بنگالی و اجرای اپرای «لا تراویاتا» است. بدن ما نیز توانایی فتح قلهای چون ماترهورن، پرتاب توپ تنیس با سرعت ۲۶۳ کیلومتر بر ساعت و خلق حیاتی نوین با قابلیت بقا تا یک قرن را داراست. با وجود این توانمندیهای خارقالعاده، لازم است اذعان کنیم که طراحی ما در بسیاری از جنبهها دارای نواقصی است. شاید پذیرش این نقص، به ما در درک و عفو آشفتگیها و اندوهی که به طور معمول به بار میآوریم، یاری رساند. اضطراب صرفاً محصول خطای ما نیست؛ بلکه ناشی از ماهیت «ماشینهایی» است که از طریق آنها زندگی میکنیم و مملو از نقص هستند.
تناقضات تکاملی: طراحی ناقص آناتومی و شناخت انسان
ما حاصل فرآیندهای تکاملی هستیم که ما را به طور کامل برای نیازهای زندگی مدرن آماده نکرده است. بدن انسان مملو از اندامهای زائد یا وستیجیال است. ما نیازی به دنبالچه، آخرین قسمت از مهرههای خود که بقایای دمی است که اکنون باعث کمردرد و دردهای رشدی میشود، نداریم. همچنین هیچ کاربردی برای دندانهای عقل، نوک پستان مردان یا آپاندیس نداریم. و مشکلات وستیجیال مشابهی در ذهن نیز وجود دارد:
۱. تأثیر عمیق و نامطلوب دوران کودکی:ذهن ما از تأثیرات دوران کودکی به شدت و در عین حال به طور ناخوشایندی تأثیر میپذیرد. بسیاری از ما تا رسیدن به سنین بالا هنوز با چالشهای دوران کودکی خود کنار نیامدهایم.
۲. قضاوت و سرزنش خودویرانگر: ما تمایل زیادی به خودآزاری و بیرحمی نسبت به خود داریم. در مقایسه با اکثر دشمنان خود، با خود مهربانتر نیستیم. دلیل اصلی این امر، درونیسازی روشهای قضاوت خویش بر اساس سختگیرانهترین الگوهای داوری است که از گذشته و از سوی افراد جدی و منتقد زندگیمان آموختهایم.
۳. ضعف در تفکر عمیق: مهارت تفکر ما در سطح پایینی قرار دارد. به راحتی دچار وحشت میشویم، از کنار تفکرات مهم طفره میرویم، به دنبال حواسپرتی هستیم و در تفسیر و ارزیابی خودمان وسواس به خرج میدهیم. در انتخاب شغل، به کارگیری استعدادها و یافتن انگیزههای درونی با مشکلات جدی روبرو هستیم.
۴. درک ناقص از تهدیدها: در مقابل برخی تهدیدها واکنشهای اغراقآمیز نشان میدهیم در حالی که نسبت به برخی دیگر، به ویژه تهدید قدرناشناسی نسبت به داشتههایمان، بیتفاوتیم. نمیتوانیم به درستی خطرات واقعی را از هشدارهای کاذب تشخیص دهیم.
۵. وابستگی بیش از حد به نظر دیگران: نگرانی بیمورد و اغراقآمیز در مورد قضاوت دیگران نسبت به خود داریم. رفتار میکنیم گویی هنوز در جوامع کوچک قبیلهای زندگی میکنیم که در آن هر شایعهای اهمیت دارد و سالها را صرف بهبود تصویر خود در ذهن افرادی میکنیم که اصلاً اهمیتی به ما نمیدهند.
۶. خوشبینی کاذب و ناامیدی عمیق: شانس رسیدن به خوشبختی را بیش از حد واقعی تصور میکنیم و در نتیجه، از برآورده نشدن آرزوهایمان عمیقاً سرخورده میشویم. نمیتوانیم به راحتی بپذیریم که ثروت یا ازدواج شاد، تضمینیشده نیستند. در برابر شرایطی که در واقع یک وضعیت آماری نرمال است، احساس بیعدالتی میکنیم.
۷. گرایش به اعتیاد: مستعد ابتلا به اعتیاد، به ویژه اعتیاد به غذا، الکل، پورنوگرافی و بیتحرک ماندن (نشستن طولانی روی مبل) هستیم.
۸. تفکرات جنسی بیش از حد: با توجه به فرصتهای موجود و اولویتهای رقیب، بیش از حد به مسائل جنسی فکر میکنیم.
۹. سوگیری منفی و گرایش به ناخوشبختی: در نهایت، کاملاً برای احساس ناخوشبختی زمینهسازی شدهایم. بخش بسیار کمی از زیستشناسی ما به دنبال رضایت و خرسندی است.
از منظر زیستشناسی تکاملی، محتمل است که در گذشتههای دور، اضطراب و برانگیختگی آسان، مزیت بقایی به همراه داشته است. در آن دوران، موجوداتی که چنین ویژگیهایی نداشتند، طعمه شکارچیان میشدند. به نظر میرسد انتخاب طبیعی، ترجیح میداده که دائماً در نگرانی به سر ببریم تا اینکه با رویکردی آرام و بیاحتیاط، طعمه درندگان شویم. با این حال، این سازگاری تکاملی پیامد ناخواستهای داشته است: عدم قدردانی از لحظات شادیآور زندگی. دستیابی به مفهوم «زندگی در لحظه» به طور کامل، امری چالشبرانگیز و شاید از نظر علمی، غیرواقعی است. این عبارت، ضمن آنکه آرمانگرایانه به نظر میرسد، ناخواسته، بار معنایی بیرحمانگی را نیز در خود دارد.
قطعاً برای مقابله با محدودیتهای ناشی از سازگاری ناقص بدن انسان، رشتههای علمی پزشکی، تغذیه و ورزش توسعه یافتهاند. به موازات آن، برای درک و مدیریت چالشهای ناشی از ساختار پیچیده و گاه غیرمنطقی ذهن انسان، نیازمند اتکا به رویکردهای حرفهای مانند فلسفه، رواندرمانی و خوداندیشی عمیق هستیم.
دیدگاه خود را بنویسید