شهرت، ظاهرا منافع قابل توجهی را به همراه دارد. رویاپردازی‌های مرتبط با شهرت، سناریویی به این شکل ترسیم می‌کند: هر کجا که قدم بگذارید، شهرت نیک شما پیش از شما می‌رسد. مردم به سبب آنکه شایستگی‌هایتان به شکلی چشمگیر برایشان تبیین شده، نگاه مثبتی به شما خواهند داشت. لبخندهای گرم و تحسین‌آمیز غریبه‌ها را دریافت می‌کنید و دیگر نیازی نیست در هر موقعیتی با دشواری برای اثبات خودتان تلاش کنید. شهرت به منزله‌ی مصون ماندن از طرد شدن است. مجبور نیستید هر فرد جدیدی را به محفل خود جذب کنید. شهرت به این معناست که حتی اگر به دیگران چندان علاقه‌ای نشان ندهید، آن‌ها از ملاقات با شما احساس خرسندی و تمجید خواهند کرد. از دیدن شما در دنیای واقعی شگفت‌زده می‌شوند، درخواست عکس گرفتن با شما می‌کنند و گاهی اوقات از هیجان، با اضطرابی توأم با خوشحالی می‌خندند. علاوه بر این، هیچ‌کس نمی‌تواند ریسک برهم زدن آسایش شما را به جان بخرد. اگر از چیزی راضی نباشید، برای دیگران به یک معضل جدی تبدیل می‌شود. اگر کیفیت اتاق هتلتان را نامطلوب ارزیابی کنید، مدیریت هتل دچار وحشت می‌شود. شکایات شما با جدیت تمام مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. خوشبختی شما به کانون تلاش‌های همگان مبدل می‌شود و آبروی دیگران را با تأیید یا عدم تأییدتان رقم خواهید زد. به عبارتی، شما رئیس میدان هستید.

ریشه‌های تمایل به شهرت در تجربه‌ی نادیده گرفته شدن و آسیب‌های روحی نهفته است. کسی که در گذشته احساس بی‌ارزشی عمیق را تجربه نکرده باشد، خواهان شهرت نخواهد بود. زمانی که فرد در معرض محرومیت شدید قرار می‌گیرد، نیاز مبرمی به دریافت توجه و تحسین دیگران را احساس می‌کند. شاید والدین فرد را به سختی تحت تأثیر قرار می‌دادند؛ آن‌ها توجه چندانی به او نشان نمی‌دادند و درگیر مسائل دیگر، ستایش افراد مشهور، عاجز از ابراز احساسات محبت‌آمیز، یا صرفاً غرق در کار بودند. هیچ قصه شبانه‌ای برای او خوانده نمی‌شد و کارنامه‌های تحصیلی‌اش با تحسین و تمجید همراه نبود. به همین دلیل، چنین فردی آرزو دارد روزی مورد توجه جهانی قرار گیرد. زمانی که به شهرت برسیم، والدین ما هم مجبور خواهند شد به ما افتخار کنند (که این موضوع حقیقتی را در مورد یکی از نشانه‌های والدگری خوب آشکار می‌کند: فرزندی که تمایلی به شهرت ندارد).

حتی در شرایطی که والدین فرد، گرمابخش و سرشار از تحسین بوده‌اند، ممکن است همچنان مشکلی وجود داشته باشد. شاید این بی‌تفاوتی یا رفتارهای آزاردهنده‌ی دنیای بیرون -شروع از محیط مدرسه- بود که پس از سال‌های اولیه‌ی مورد توجه قرار گرفتن در خانه، برای فرد غیرقابل تحمل به نظر می‌رسید. شخصی که در محیط امن و صمیمی خانوادگی پرورش یافته است، ممکن است به شدت از فقدان مهربانی و درک غریبه‌ها، در مقایسه با انتظارات شکل‌گرفته‌اش، آزرده شود. حتی تجربه‌ی تحقیرآمیزی که به طور مستقیم فرد را درگیر نکرده باشد، می‌تواند ویران‌گر باشد، مانند بی‌احترامی یک پیشخدمت به مادر او یا احساس انزوای ناخوشایند پدرش در جمع.

مطلبی که وجه مشترک تمام رویاهای شهرت است، این باور است که شناخته شدن توسط افراد غریبه، مرهمی بر زخم‌های عاطفی گذشته خواهد بود. شهرت، خود را به عنوان راه‌حلی برای نیاز اساسی انسان به قدردانی و رفتار محترمانه از سوی دیگران معرفی می‌کند.

قطعاً شهرت، برخلاف تصور، قادر به تحقق خواسته‌هایی که بر آن بار می‌شود، نیست. شهرت، همانطور که آشکار است، مزایایی به همراه دارد. اما در عین حال، مجموعه‌ای تازه‌ از معایب بسیار جدی را نیز پدید می‌آورد. دنیای مدرن از پذیرش ماهیت ساختاری این معایب سر باز می‌زند و آن‌ها را صرفاً اتفاقی تلقی می‌کند. هر فرد مشهور جدیدی که دچار فروپاشی روانی می‌شود، در ملاء عام به هم می‌ریزد یا تعادل روانی خود را از دست می‌دهد، به جای آنکه قربانی الگویی اجتناب‌ناپذیر در آسیب‌شناسی شهرت در نظر گرفته شود، به صورت موردی مورد قضاوت قرار می‌گیرد.

انگیزه شهرت، کسب محبت است. با این حال، جهان به طور کلی برای مدت طولانی با افراد مشهور مهربان نیست. دلیل آن ساده است: موفقیت هر فرد، لزوماً به معنای تحقیر افراد بسیاری دیگر است. درخشش و شهرت عده‌ای اندک، همواره در تضاد دردناکی با گمنامی اکثریت قرار می‌گیرد. دیدن افراد مشهور، مردم را آشفته می‌کند. برای مدتی می‌توانند از خشم فروخورده خود چشم‌پوشی کنند، اما این احساس هرگز به طور کامل به خواب نمی‌رود. زمانی که آرزوی شهرت را در سر می‌پرورانیم، فراموش می‌کنیم که شهرت به طور ناگسستنی به دیده شدن بیش از حد در نگاه برخی، آزار دادن آن‌ها بدون دلیل و تبدیل شدن به علت احتمالی تحقیرشان گره خورده است: نمادی از بی‌عدالتی دنیا در حقشان.

قطعاً پس از گذشت زمان کوتاهی، افکار عمومی مجدداً متوجه اظهارات گذشته‌ی افراد مشهور خواهد شد. این بازنگری با تحلیل انتقادی همراه خواهد بود که جنبه‌های ظاهری آن‌ها را نیز با نگاهی منفی مورد بررسی قرار می‌دهد. در این فرآیند، ناکامی‌های افراد مشهور به دقت وارسی شده و روابط شخصی آن‌ها زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار خواهد گرفت. حتی ابتکارات و فعالیت‌های جدید آن‌ها نیز از طنز و تمسخر در امان نخواهند بود.

شهرت، برخلاف تصور عموم، نه تنها افراد را از آسیب در امان نگه نمی‌دارد، بلکه بر میزان آسیب‌پذیری آن‌ها می‌افزاید. علت این امر، مواجهه مداوم با داوری‌های بی‌پایان است. هر فردی در قبال ارزیابی‌های بی‌ملاحظه نسبت به شخصیت یا شایستگی‌اش، دچار آزردگی می‌شود. اما افراد مشهور با دشواری بسیار جدی‌تری دست و پنجه نرم می‌کنند. آن‌ها مورد هجوم سیل ارزیابی‌هایی از جانب انبوهی از مردم قرار می‌گیرند؛ افرادی که هرگز جرأت نمی‌کنند رو در رو و به صورت مستقیم، سخنان خود را بیان کنند، اما اکنون در پناه امنیت دفتر کار روزنامه یا پشت صفحه‌ی نمایش، به ابراز نظرات اغلب منفی خود می‌پردازند. همانطور که همگی ما از تجربیات شخصی‌مان آگاه هستیم، بهبود یافتن از تأثیر یک اظهارنظر تند و زننده، می‌تواند مستلزم گذشت یک یا دو روز باشد.

از دیدگاه روانشناسی، افراد مشهور بدون شک از نظر روانی کمترین آمادگی را برای مقابله با فشارهای ناشی از شهرت دارند. تمایل ذاتی آن‌ها به تجربه آسیب‌پذیری، که اغلب به صورت حساسیت بیش از حد یا آسیب‌پذیری‌های روانشناختی زمینه‌ای بروز می‌کند، ممکن است در ابتدا آن‌ها را به سمت شهرت سوق دهد. با این حال، بر خلاف تصور، جایگاه و موقعیت مشهور بودن نه تنها التیامی برای این آسیب‌پذیری‌ها نیست، بلکه به طور قابل‌توجهی آن‌ها را تشدید می‌کند. افراد غریبه بدون هیچ محدودیت اجتماعی، به راحتی نظرات منفی خود را با جزئیات بیان می‌کنند و به نظر می‌رسد که از حساسیت عاطفی بالا و شکنندگی مشهوران بی‌خبرند یا تمایلی به درک آن ندارند. این فقدان همدلی علی‌رغم تناقض ذاتی موجود در این موضوع تداوم می‌یابد: میل سیری‌ناپذیر به دیده شدن که محرک تلاش برای شهرت است، اغلب با حساسیت شدید به انتقاد همراه است، ویژگی‌ای که بی‌تردید تناسب فرد را برای چنین زندگی در معرض دید عموم زیر سؤال می‌برد.

هر روز، بدترین ترس‌های درونی هر فرد (اینکه احمق، زشت و بی‌ارزش است) توسط غریبه‌ها به طور فعال تأیید می‌شود. فرد در معرض این واقعیت قرار می‌گیرد که افرادی که هرگز آن‌ها را ملاقات نکرده و حتی نسبت به آن‌ها حسن نیت داشته است، فعالانه از او متنفرند. او خواهد آموخت که نفرت از شخصیت‌اش در برخی محافل، نشان افتخار محسوب می‌شود. گاهی اوقات حملات به او به طرز وحشتناکی موشکافانه و دقیق خواهد بود، در حالی که گاهی دیگر، برای هرکسی که او را به خوبی می‌شناسد، بی‌معنی به نظر می‌رسد. با این وجود، انتقادات در ذهن مردم جای می‌گیرند - و هیچ وکیلی، دادگاهی یا شعبده‌بازی نمی‌تواند آن‌ها را پاک کند.

بدیهی است که هیچگونه همدرددی شامل حال یک فرد مشهورِ آزرده نمی‌شود. کل مفهوم "مشهور شایسته‌ی ترحم" یک شوخی به نظر می‌رسد، به همان اندازه که غم و اندوه یک ستمگر برای فردی عادی تاثیرگذار باشد.

به طور خلاصه: شهرت صرفاً به معنای جلب توجه بسیار است، نه درک عمیق‌تر، قدردانی یا دوست داشته شدن.

در سطح تحلیل فردی، تنها استراتژی بالغانه، رها کردن ایده شهرت است. هدفی که در زیربنای انگیزه شهرت نهفته است، همچنان حائز اهمیت باقی می‌ماند. همچنان تمایل به درک شدن و مورد قدردانی قرار گرفتن وجود دارد. با این حال، فرد خردمند می‌پذیرد که شهرت به طور ملموس هیچ یک از این نیازها را برآورده نمی‌کند. قدردانی و درک عمیق تنها از طریق تعامل با افراد شناخته‌شده و مورد احترام فرد قابل دستیابی است، نه از طریق مواجهه با گروه‌های هزاران یا حتی میلیون‌ها نفر غریبه. هیچ میانبری برای شکل‌گیری روابط عمیق و معنادار (دوستی) وجود ندارد؛ امری که فرد مشهور در نهایت به دنبال آن است.

برای افراد مشهور، حفظ سلامت روان مستلزم اتخاذ رویکردی استراتژیک در قبال دریافت بازخورد عمومی است. نادیده گرفتن کامل نظرات دنیای بیرون، هم در مورد ستایش‌ها و هم در مورد انتقادها، می‌تواند به انزوا و عدم تطابق با انتظارات منجر شود. از سوی دیگر، درگیر شدن بیش از حد با تمامی نظرات نیز می‌تواند زمینه‌ساز فرسودگی روانی و از دست دادن هویت فردی گردد.

فرد خردمند در این عرصه، تمایزی قائل است بین نیازهای عینی و ملموسِ بازاریابی و ترویج آثار و تمایل درونی به تایید و پذیرش از جانب افرادی که با آن‌ها آشنایی ندارد. تمرکز بر بازخوردهای سازنده و تخصصی در راستای بهبود آثار و فعالیت‌ها، در کنار حفظ حریم شخصیِ عاطفی، می‌تواند راهکاری موثر برای حفظ سلامت روان در دنیای شهرت باشد.

در سطح کلان و در حوزه سیاست، توجه جدی به تمایل فزاینده به شهرت، به ویژه در بین جوانان، امری ضروری است. این پدیده که در آن شهرت به عنوان پیش‌شرطی برای یک زندگی پرمحتوا تلقی می‌شود، نیازمند بررسی عمیق‌تر از منظر روانشناسی اجتماعی و فرهنگی است. به جای رد این تمایل، باید ریشه‌های آن را در فقدان احترام متقابل در جامعه جستجو کرد. به نظر می‌رسد که شهروندان در تعاملات خود، اهمیت رفتار محترمانه، قدردانی و شایستگی اساسی را از دست داده‌اند - صفاتی که به طور جهانی مورد تقاضا و شایسته هستند. اشتیاق به شهرت را می‌توان به عنوان یک شاخص اجتماعی تلقی کرد: نشانه‌ای از ناکافی بودن زندگی عادی در جامعه‌ای که احترام متقابل در آن رنگ باخته است.

قطعاً راه‌حل در تشویق هرچه بیشتر افراد به شهرت خلاصه نمی‌شود. رویکرد مؤثر، معطوف ساختن تلاش‌ها به ارتقای سطح مؤدبانه رفتار کردن و توجه به تک تک افراد در خانواده‌ها و جوامع، محیط‌های کاری، عرصه سیاست، رسانه‌های جمعی و در تمامی سطوح درآمدی، به ویژه اقشار کم‌درآمد است. جامعه‌ای سالم، باور اشتباه اما قابل درکِ «شهرت به عنوان تضمینی برای دستیابی به هدف ارزشمندِ محبت بیگانگان» را رها خواهد کرد.