نشانه کلیدی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)

یکی از نشانه‌های کلیدی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، احساس مداوم تهدید و وقوع قریب‌الوقوع فاجعه است. این احساس، فرد را درگیر دغدغه‌هایی می‌کند که هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد، از جمله:

  • ترک شدگی: فرد نگرانی شدید بابت طرد شدن یا تنها ماندن از سوی افراد مهم زندگی‌اش دارد.
  • تحقیر و شرمندگی عمومی: ترس شدید از مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفتن در جمع و احساس شرمساری ناشی از آن دارد.
  • مسخره عام: هراس از به سخره گرفته شدن و تحقیر علنی در اجتماع دارد.
  • از دست دادن کنترل بدنی:  نگرانی شدید از دست دادن کنترل بر بدن خود را تجربه می‌کند.
  • بُعد منفی خودپنداره: از دیده شدن به عنوان فردی بازنده، عجیب و غریب یا حتی خطرناک (هیولا) واهمه دارد.

هراس مداوم از وقوع چنین فجایع قریب الوقوع، منجر به ایجاد وضعیتی به نام "حساسیت مفرط" (hypervigilance) در فرد می‌گردد. در این حالت، فرد به طور پیوسته در حالت آماده‌باش به سر برده، همواره نگران و هراسان است که نهایتا منجر به نارضایتی عمیق وی می‌شود.

در مواجهه با افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، تلاش‌های اطرافیان برای آرامش‌بخشی و ارائه اطمینان، به دلیل تداوم احساس ترس و وحشت در فرد، ممکن است بی‌اثر واقع شود.

بازنگری در رویداد آسیب‌زا: کلیدی برای بهبودی

در مواجهه با اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، روشی بالقوه برای رهایی از چرخه‌ی نگرانی و ترس، تلاش برای بازخوانی رویداد آسیب‌زای فراموش‌شده‌ای است که زمینه‌ساز این واکنش‌ها شده است. به خاطر آوردن و پردازش آن رویداد، به فرد این امکان را می‌دهد تا آن را در جایگاه واقعی‌اش، یعنی در گذشته، قرار دهد، هرچند که این رویداد همچنان حاوی بار احساسی غم و اندوه خواهد بود. با رویارویی با این خاطره‌ی آزاردهنده، امکان بهبودی و دستیابی به آینده‌ای روشن‌تر فراهم می‌شود.

فراموشی رویداد آسیب‌زا و ماهیت تروما

فراموشی رویداد آسیب‌زا ممکن است امری غیرمنتظره به نظر برسد. اما این، ماهیت ذاتی تروماست؛ خاطره‌ی آن از حافظه محو می‌شود. تحمل آگاهانه‌ی درد ناشی از آن رویداد، پردازش و بیان کلامی‌اش برای فرد بسیار دشوار است. در نتیجه، این خاطره به ناخودآگاه ذهن (ناحیه‌ی پیشاهشیار) رانده می‌شود؛ به آن قلمروهای نام‌گذاری‌نشده و ناشناخته‌ی ذهن، جایی که به طور مداوم موجب پریشانی و برهم‌ریختگی روانی می‌گردد.

غلبه بر تروما از طریق بازسازی خاطرات

یکی از روش‌های غلبه بر تروما، بازسازی خاطرات احتمالی مربوط به یک رویداد مهم در گذشته‌ی دور است. این بازسازی، به دلیل دشواری دسترسی به خاطرات دور، نیازمند تلاش برای آگاهی از آن دوران است.

می‌توان از اضطراب‌های مربوط به آینده به عنوان راهنما استفاده کرد. با فرض سناریوهای گذشته‌ای که انعکاس‌دهنده‌ی این ترس‌های آینده باشند، می‌توان به درک عمیق‌تری از ماهیت تجارب چالش‌برانگیز گذشته دست یافت.

تصور کنید یک جدول ساده را پر می کنید. ابتدا از ستون سمت چپ شروع کنید:

چیزی که من از آن می ترسم در آینده اتفاق بیفتد
اتفاقی که در گذشته افتاد
من رها خواهم شد

من شرمنده و تحقیر خواهم شد

قرار است علناً مورد تمسخر قرار بگیرم

من کنترل فیزیکی خود را از دست خواهم داد

قرار است به عنوان یک بازنده، عجیب و غریب یا هیولا دیده شوم

بر اساس فرضیه‌ی این روش درمانی، در نهایت باید بتوان برای هر خاطره‌ی زمینه‌سازِ (مذکور در ستون چپ) یک رویداد مرتبط در گذشته (ستون راست) شناسایی کرد. دسترسی به این خاطرات فرآیندی بسیار دشوار است و به طور ارادی قابل انجام نمی‌باشد. این امر مستلزم صرف زمان کافی، فضایی به شدت آرامش‌بخش، و احتمالا محرک‌هایی مانند موسیقی، یک سفر طولانی با قطار یا هواپیما، صحبت درمانی با یک دوست یا درمانگر حرفه‌ای، و یا گذراندن یک یا دو شب بیداری با کاغذ و قلم به دور از حواس‌پرتی‌های ناشی از تلفن همراه، در شرایطی که فرد در خلوت به تفکر می‌پردازد، در حالی که دنیای بیرون در خواب است، می‌باشد.

در نهایت، احتمالاً برخی از خاطرات همراه با حجم قابل توجهی از غم و اندوه (و در حالت ایده‌آل، نوعی همدردی با خود) به سطح آگاهی بازمی‌گردند. این فرآیند به معنای آشکار شدن ماهیت درونی فرد به عنوان یک هیولا تلقی نمی‌شود، بلکه به این معناست که فرد قبلاً چنین القائاتی را تجربه کرده است. هدف این تمرین افشای رها شدن نیست، بلکه به یادآوری تجربه‌ی رها شدن در گذشته معطوف است.

در فرآیند مواجهه با تروماهای گذشته، به رسمیت شناختن وجود ترس‌های به‌جا در زمان حال از اهمیت بالایی برخوردار است. با این وجود، ضروری است که تمایزی آشکار بین وحشت مطلق و ترس سالم ایجاد شود. در حالی که تهدیدات بالقوه‌ای در زمان حال وجود دارند، این موارد نباید همان سطح ترس فلج‌کننده را مانند فاجعه‌ی اصلی القا کنند. این تفاوت ناشی از یک عامل کلیدی است: بزرگسالی.

به عنوان افراد بالغ، ما از امتیاز برخورداری از آزادی‌های بنیادی، قدرت اراده و استقلال برخورداریم. برخلاف کودکان traumatized که احساس ناتوانی می‌کردند، ما اکنون می‌توانیم اقدامات پیشگیرانه‌ای را برای کاهش اثرات منفی شرایط ناخوشایند اتخاذ کنیم. اگرچه زندگی ممکن است همچنان چالش‌هایی را به همراه داشته باشد، شدت ترس باید در مقایسه با رویداد traumatized اولیه به طور قابل توجهی کاهش یابد.

به‌طور محتمل، هیچ واقعه‌ای به وخامت آن چیزی که هم‌اکنون از آن هراس داریم، رخ نخواهد داد. این امر ناشی از اقبال ما نیست، بلکه ناشی از بدشانسی عظیمی است که در گذشته تجربه کرده‌ایم. این بدشانسی، به جای آنکه ناشی از تهدیدات واقعی دنیای امروز باشد، علت اصلی ترس شدید و غیرمنطقی ما از زندگی در حال حاضر است. با کاوش و بررسی دقیق گذشته، هراس از آینده می‌تواند - به دشواری - به مقوله‌ی تروماهای تاریخی منتقل شود، جایی که حقیقتاً بدان تعلق دارد.